اقلیت های قومی و مذهبی ایران

۱۳۹۶ بهمن ۵, پنجشنبه




صدور حکم ۵ سال زندان برای مسیحی ایرانی شامیرام عیسوی

خبرگزاری هرانا – دادگاه رسیدگی به پرونده «شامیرام عیسوی»، همسر کشیش ویکتور بِت تًمرز در روز ۱۶ دی­ماه ۱۳۹۶ برابر با ۶ ژانویه ۲۰۱۸ میلادی در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ماشاالله احمد زاده برگزار شد. براساس حکم این دادگاه، مسیحی ایرانی-آشوری شامیرام عیسوی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی با تشکیل و اداره کلیساهای خانگی، شرکت در سمینارهای مسیحی در خارج از کشور، و همچنین آموزش رهبران مسیحی در ایران جهت جاسوسی به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. شامیرام عیسوی به رای دادگاه اعتراض کرده است و باید منتظر تشکیل دادگاه تجدید نظر شود.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ماده ۱۸، شامیرام عیسوی، در خرداد ماه ۹۶ به دادگاه انقلاب احضار شده بود و با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومان به صورت موقت آزاد شده بود.
همسر شامیرام عیسوی، کشیش ویکتور بت تمرز نیز به ۱۰ سال زندان محکوم شده است.
فرزند آنان «رامئیل بت تمرز» نیز اکنون با قرار وثیقه آزاد است. کشیش ویکتور بت تمرز به همراه سه نوکیش مسیحی «هادی عسگری، کاویان فلاح محمدی و امین افشار نادری» در خرداد ماه ۱۳۹۶ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی احمد زاده هر کدام به ۱۰ سال حبس تعزیری و امین افشار نادری به ۱۵ سال زندان محکوم شده­‌اند. اتهام آنها اقدام علیه امنیت ملی با تشکیل و اداره کلیساهای خانگی بوده است. امین افشار نادری علاوه بر این اتهام، به «توهین به مقدسات» هم متهم شده است. همچنین هر چهار نفر به مدت دو سال ممنوع الخروج شده‌­اند.
کشیش ویکتور و همسر و فرزندش به همراه ۱۲ نوکیش مسیحی، در پنجم دی ماه سال ۱۳۹۳ برابر با ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴ میلادی،  زمانی که جشن میلاد مسیح را در منزل مسکونی خود برگزار کرده بودند توسط ماموران لباس شخصی شناسایی و بازداشت شدند. ماموران اطلاعات پس از بازجویی کتبی و اخذ تعهد، همه حاضران در جشن کریسمس، غیر از سه نفر را آزاد کردند. علاوه بر کشیش ویکتور، امین افشار نادری و کاویان فلاح محمدی در بین بازداشتی‌ها بودند که به زندان منتقل شدند. کشیش ویکتور بت تمرز پس از تحمل ۶۵ روز بازداشت که بیشترآن در سلول انفرادی بود با قرار وثیقه سنگین آزاد شد.
دو سال بعد نیز در تاریخ پنجم شهریور ماه ۱۳۹۵ ماموران نیروی انتظامی با حمله به باغی در منطقه فیروزکوه در شمال تهران یک مسیحی ایرانی-آشوری و چهار نوکیش مسیحی را بازداشت کردند. در جریان این بازداشت، هادی عسگری، امین افشار نادری (برای بار دوم)، امیر سامان دشتی، محمود دهنوی و رامئیل بت تمرز فرزند کشیش بت تمرز بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند. این افراد به همراه خانواده‌هایشان برای تفریح به باغی که ملک شخصی است در منطقه فیروزکوه در شمال تهران رفته بودند.
کشیش ویکتور بت تمرز و همسر او شامیرام عیسوی تا پیش از بسته شدن کلیسانی پنطیکاستی آشوری شهرآرا در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۸۸ (برابر با ۳۱  مارس ۲۰۰۹ میلادی)، از رهبران رسمی این کلیسا در تهران بوده­‌اند. با فشار نهادهای امنیتی و مداخله یوناتن بت‌کلیا، نماینده آشوری مجلس شورای اسلامی، کشیش بت تمرز از رهبری این کلیسا برکنار شد و جلسات این کلیسا که به زبان فارسی ارائه می­‌شد نیز پایان یافت.
افزایش این فشارها بر مسیحیان و سایر اقلیتهای مذهبی در حالی است که براساس ماده ۲۵ منشور حقوق شهروندی که در دولت آقای روحانی رونمایی شده آمده است: «شهروندان از حق آزادی اندیشه برخوردارند. تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمی­توان به صرف داشتن عقیده­ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد».
FacebookTwitterGoogle+اشتراک گذاری

مطالب مرتـبط

  • شش ماه بلاتکلیفی یک نوکیش مسیحی در زندان اوین
  • بهنام ایرانی پس از شش سال تحمل حبس از زندان آزاد شد
  • مریم نقاش زرگران از زندان اوین به مرخصی درمانی آمد
  • مریم نقاش زرگران؛ ۲۲ روز اعتصاب غذا، بیماری و عدم رسیدگی پزشکی
  • افزایش محکومیت کشیش زندانی فرشید فتحی
برچسب ها: زندانی مسیحی شامیرام عیسوی
ارسال شده توسط Unknown در ۲۲:۰۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۶ دی ۲۷, چهارشنبه


  • جنبش درونی
  • انجیل برنابا، تلاشی دیگر در تایید اسلام و رد مسیحیت
  • مجموعه مقالات در باب نجات شناسی الهیات اصلاحات
  • تعمید نوزادان در الهیات اصلاحات و خاستگاه کتاب مقدسی آن
  • راز
  • چشم انداز تازه ای بر پولس
  • آیا عیسی مسیح به جهنم نزول کرد؟
  • عیسی تنها طریق به خدا
مرکز الهیات مسیحی ایرانی > مقالات > تعمید نوزادان در الهیات اصلاحات و خاستگاه کتاب مقدسی آن

تعمید نوزادان در الهیات اصلاحات و خاستگاه کتاب مقدسی آن

  • ۵ فروردین ۱۳۹۶
  •  
  • ادوین کشیش آبنوس
 
| ( الهیات اصلاح شده )
چرا کلیساهای انجیلی، نوزادان را تعمید آب می دهند؟

باید اعتراف کرد که آموزه تعمید آب، در طی تاریخ، یکی از  آموزه هایی بوده که مباحث بسیاری پیرامون آن مطرح گشته و در نهایت تنوع نظرات تا به امروز نیز در این خصوص باقی است. کلیساهای کاتولیک و اوتدوکس شرق، به گونه ای متفاوت به این مسئله می نگرند (که البته قصد من در این مقاله پرداختن به دیدگاه این دو کلیسا نیست، و مسلما به عنوان یک پروتستان، تعمید آب نوزادان کلیسای کاتولیک را وسیله بخشش گناه اولیه و لازمه نجات می داند نمی پذیرم) و کلیساهای پروتستان نیز به دو گروه مختلف در این خصوص تقسیم شده اند که البته این اختلاف نظر را دلیل کافی و مناسب برای رد یکدیگر نمی دانند. در هر صورت، تعمید آب را بسیاری به درستی آبهای متلاطم ترین خوانده اند.
آنچه در این مقاله مطرح خواهم کرد، نگاهی گذرا به دلایلی خواهد بود که برخی از کلیسا تعمید نوزادان را، آموزه کتاب مقدسی می دانند (تکرار می کنم این نگرش با کلیساهای کاتولیک و اوتدوکس متفاوت است)

باید اعتراف کرد بسیاری، نوزادان خود را بخاطر دلایل غرکتاب مقدسی تعلیم می دهند. برخی مجذوب شیرینی و زیبایی این مراسم شده و مایل هستند که خود نیز از آن لذت ببرند و گروهی نیز بخاطر سنتهایی که در کلیسا و یا حتی خانواده مرسوم است، نوزادان خود را تعمید می دهند، برخی هم گمان می برند که آب مقدس، در زمان تعمید، بنوعی مافوق الطبیعه ای، فرزندشان را از جهنم نجات خواهد بخشید.
این را به شما اطمینان می دهم که هیچکدام از دلایل فوق، الهام بخش تعمید نوزادان در کلیسای انجیلی نمی باشد، و خاستگاه چنین مراسمی در این کلیسا، کلام زنده خدا است.
قصد دارم در این مقاله کوتاه، دلایل و استدلالهای کتاب مقدسی که در این خصوص مورد استفاده این کلیسا قرار می گیرد را با شما در میان بگذارم تا حداقل اگر کسی با این سنت کلیسای انجیل مخالف است، با دلایل ایشان آشنا باشد و مرتکب سفسطه مرد پوشالین نگردند.
 عهد ایمان
در کلام خدا می خوانیم که ابراهیم پدر ایمانی ما بوده و ما فرزندان روحانی ابراهیم هستیم.  این مفهوم مهمی که در کتاب مقدس یافت می شود، به این حقیقت اشاره می کند که تمام قوم خدا، (یهودیان و امتها- در گذشته و هم اکنون) بجهت عهدی که خدا با ابراهیم بست (وعده برکت) مبارک هستند. خدا در این عهد جاودانه، قول داد که ابراهیم و ذریت وی، برکات خدا را با ایمان خواهند دید.  (پیدایش ۱۵: ۱- ۶، ۱۷: ۱-۸) کلام خدا به ما نشان می دهد که کسی نمی توانست برکت الهی را بر اساس صلاحیت و نیکویی خویش و یا انجام مراسم مذهبی که خدا را خشنود سازد، دریافت نماید. این برکت، محض رحمت و فیض الهی، پیش از اینکه ابراهیم (و ما) بتواند شایستگی خود را برای دریافت این برکت ثابت کند، وعده این برکت به ابراهیم و ذریت وی بخشیده شد. (پیدایش ۱۷: ۷) خدا وعده داد تا ابراهیم و نوادگان وی محض فیض بوسیله ایمان برکت یابند (افسسیان ۲: ۸- ۹)
اما امروز این وعده، که خدا با یکی از پطریاخهای یهود، یعنی ابراهیم بسته است، به کلیسای مسیح چه ارتباطی دارد؟
پولس رسول به ما یادآور می شود که خدا به ابراهیم گفته بود:  (امتها از طریق تو مبارک خواهند شد) (پیدایش ۳: ۸، ۱۲: ۳)این وعده جاودانیی که خدا با ابراهیم بسته بود (پیدایش ۱۷: ۷) امروز هم کارساز و موثر و زنده است.
پولس رسول می نویسند:  بنابراین اهل ایمان با ابراهیمِ ایماندار برکت می‌یابند.  (غلاطیان ۳: ۹)
این بدان معنی است که ما که بر عیسی مسیح به عنوان متوسطی که خدا توسط او نجات را برای ما مهیا ساخته اعتماد کرده، ایمان داریم، بر اساس عهد ابراهیم، مبارک هستیم (ما این وعده را دریافت نموده ایم) ما فرزندان روحانی ابراهیم هستیم، و هنوز هم زیر آن عهدی می باشیم که خدا با ابراهیم بست.
پولس رسول می نویسد:
چنانکه ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او عدالت محسوب شد. پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند. (غلاطیان ۳: ۶- ۷)
ایمانداران امروز، از طریق عهد جاودانی که با ابراهیم بسته شده است، فرزندان و نسل ابراهیم محسوب می گردند.
هیچ راه دیگری وجود ندارد تا شخص، فرزند خدا گردد مگر اینکه وارد این عهد جاودانه که به ابراهیم داده شد گردد. هیچ عهد نجات دیگری وجود ندارد، تا زمانی که جز خانواده و نسل ابراهیم نشده ایم، در حقیقت جز قوم خدا نیستیم. همنطور که پولس می گوید:
تا برکت ابراهیم در مسیح عیسی بر امّت‌ها آید و تا وعده روح را به‌وسیله ایمان حاصل کنیم. (غلاطیان ۳: ۱۴)
آنانی که به مسیح، به نجات دهنده خود،  ایمان دارند، وعده عهد ابراهیم را که در حقیقت فرزندان وی هستند را دریافت می کنند. محدودیت زمان و مکان آنها را از گرفتن این برکت مانع نمی شود

امّا اگر شما از آنِ مسیح می‌باشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید. (غلاطیان ۳: ۲۹)
نشان عهد
پس از اینکه خدا با ابراهیم عهد را بست، و او را و نسل وی را، بوسیله ایمان برکت داد؛ خدا در این راستا، نشانه ای را جهت عهد تعیین کرد تا هم آنانی را که در این عهد وارد شده اند نشانه گزاری نماید و هم عهد خود را به این وسیله مهر کرده، اهمیت آن را نشان دهد.
مهم است تا به این مسئله توجه کنیم که خداوند این نشانه را پس از اینکه اشخاص با او وارد این عهد شدند بخشید. این عهد، پیش نیاز ورود به این عهد نبود بلکه پس از ورود به عهد، شخص آن را برای تایید حضور در عهد و پذیرش آن، بر خود می گرفت. ایمان، تنها شرط ورود به این عهد بود.
 نشان ختنه
آن نشان عهدی که خدا به مردم در عهد عتیق بخشید، ختنه بود. بریدن بخشی از پوست آلت تناسی شخص (مرد) نشان دهنده برداشته شدن نجاست روحانی از شخص بود و نشان می داد که برکت عهد خدا که به ابراهیم داده شده بود، به نسلهای بعدی انتقال می یابد. (پیدایش ۱۷: ۱۰ -۱۴، تثنیه ۱۰: ۱۶، ارمیا ۴: ۴، کولسیان ۲: ۱۳)  این عهد نشان دهنده این نیز بود که قوم خدا برای وی جدا شده و به وی تخصیص داده شده اند و در نتیجه با او و با خانواده خدا (قوم خدا) وارد اتحاد و همبستگی شده اند و هم با خدا و هم با قوم او وارد مشارکت گشته اند. (خروج ۱۲: ۴۸، تثنیه ۳۰: ۶، ارمیا۴: ۴، ۹: ۲۶)
این مراسم، لاجرم همراه با ریختن خون بود (بخاطر بریدن پوست بدن) و این یکی از ده ها نشانه مختلف در عهد عتیق بود که قربانی خونی عیسی مسیح را پیش بینی می کرد (عبرانیان۹: ۲۲)
گستره این نشانه
به این جهت که عهد خدا با ابراهیم به خانواده وی امتداد یافت، او باید تمام آنچه که از آن وی و تحت رهبریش بود، به خدا می بخشید و این تعهد و سرسپردگی را با بکارگیری نشانه عهد به نمایش می گذاشت. این بدان معنی بود که هر کسی که زیر رهبری ابراهیم بودند، باید در پذیرش این نشانه شریک می شدند. فرزندان، غلامان و کسانی که زیر چتر حمایت ابراهیم قرار می گرفتند. (پیدایش ۱۷: ۲۳، خروج ۱۲: ۴۳- ۴۸)
در دنیای امروز، چنین رفتاری برای ما آشنا و سازگار نیست و معمولا سر خانه، پدر، برای وضعیت روحانی خانواده تصمیم نمی گیرد. اما چشم اندازی که کتاب مقدس به ما ارائه می دهد، سر خانه را مسئول می داند تا از لحاظ روحانی، به سرسپردگی روحانی خانواده خود اهمیت داده، برقراری آن را دنبال کند. نمایندگی سر خانه، در امور روحانی، در عهد عتیق و همینطور جدید، بسیار جلوه یافته است (افسسیان ۵: ۲۵- ۲۷، عبرانیان ۱۱: ۱۷)
این اصل نمایندگی به ما کمک می کند که دلیل اجرا و بکارگیری نشانه عهد را به اهل خانه اش، درک کنیم، هر چند شاید تمام اعضای خانه ابراهیم، ایمان او را ابراز نکرده بودند. ابراهیم اهمیت مقام و وظیفه خود را به عنوان نماینده خانواده اش در حضور خدا درک کرده بود. این اصل به ما کمک می کند تا صحبتهای پولس رسول را در عهد جدید که در مورد مقدس بودن فرزندان خانواده ای که یکی از والدین ایماندار است صحبت می کند بفهمیم.(اول قرنتیان ۷: ۱۴)
آیات دیگری هم هستند که نشان می دهد که خدا فیض خود را به فرزندان در زمانی که در خانواده مسیحی هستند می بخشد. کتاب مقدس به ما این وعده را نمی دهد که فرزندانی که در سن بلوغ از ایمان خانواده خود گمراه شده اند، نجات را دریافت خواهند کرد، اما تا زمانی که تحت اقتدار خانواده خود باقی بمانند، توسط والدین خود در حضور خدا نمایندگی خواهند شد.
این نمایندگی که در کتاب مقدس به ما تعلیم داده می شود، در حقیقت بیان کننده این مطلب نیز است که فرزندان مونث و کلا زنان در یک خانواده از این عهد بی بهره نبودند. هر که در این عهد بودند، از جمله فرزند خواندگان، غلامان، به همان اندازه که فرزندان خونی، به یک اندازه از برکات این عهد، فیض می بردند.
این مفهوم در عهد جدید، جایگاه پر رنگی دارد:
زیرا همگی شما به‌وسیله ایمان در مسیح عیسی، پسران خدا می‌باشید.  زیرا همه شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر گرفتید.  هیچ ممکن نیست که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شما در مسیح عیسی یک می‌باشید.   امّا اگر شما از آنِ مسیح می‌باشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید.
(غلاطیان ۳: ۲۶- ۲۹)
رابطه بین عهد و مهر
اما هنوز این پرسش باید پاسخ داده شود که چرا نشانه عهد، یعنی ختنه باید بر روی کسانی که ایمان ابراهیم را به همراه وی ابراز نکرده بودند قرار می گرفت. زیرا که عهد بسته شد تا برکت خدا را بر کسانی که به او اعتماد کردند نشان دهد و چون اساس این عهد بر روی ایمان بنا شده بود، پرسش باقی است که چرا خدا به ابراهیم گفت تا اهل خانه اش را که هنوز به ایمان وی، همصدا نبودند ختنه کند؟
هرچند ممکن است اهل خانه ابراهیم بعدها به وعده ایمان آورد، اما کسی نمیتواند انتظار داشته باشد که این افراد در سن هشت سالگی که ختنه شدند، چنین ایمانی را اعلام کرده باشند. (پیدایش ۱۷: ۱۲)
بنابراین برای چه دستور اعمال نشانه عهد به ابراهیم بجهت انتقال به تمام اهل خانه اش داده شد.
پاسخ این پرسش، در حقیقت کلید فهم ما برای تعمید نوزادان در عهد جدید است.
آیا عدم ابراز ایمان، مانع انجام اعمال نشانه عهد به فرزندان خانواده ایماندار می گردد؟
البته در عهد عتیق، چنین مانعی وجود نداشت و عهد جدید دلیل آن را به ما می گوید. پولس رسول می گوید که ختنه، در کنار اینکه نشانه بود، مهر عدالتی نیز بود که ابراهیم بوسیله ایمان دریافت کرد. (رومیان ۴: ۱۱) این دو، یعنی نشانه و مهر، به ما در فهم، مراسم عهد (تعمید) کمک خواهد کرد.
تصویر و سمبل مهری که پولس رسول از آن سخن می گوید، به همانند مومی است که بر روی نامه ای ریخته شده و با نشانی علامتگذاری می شد تا حقانیت و درستی نامه را تصدیق کند. این مهر دلالت بر امانت نویسنده نامه می کند که قول می دهد، آنچه را که در نامه نگاشته است را وفا خواهد نمود.ختنه هم آن طریقی بود که خدا بوسیله آن، قوم خود را نشانه گذاری کرده، به عهد خود با آنانی که ایمان به او را ابراز کرده بودند، احترام گذارد.
همانطور که نویسنده نامه با مهر، اعلام می کرد که تمام مفاد نامه را به انجام رساند، به همین طریق خدا نیز، با نشان ختنه اعلام کرد که در صورت ایمان شخص، برکتهای عهدی را که وعده داده است در زندگی ایمانداران جاری خواهد ساخت.
توجه داشته باشید که ایمان ما، عهد خدا را بوجود نمی آورد. خدا بر اساس ایمان ما، عهد نمی بندد و به این وسیله ایمان به ما امتداد نمی یابد، زیرا کلام می گوید که پیش از بنیاد عالم، او ما را برگزید (افسسیان ۱: ۴) اما ایمان، برکات این عهد را اعلام نموده آن را دریافت می کند.
اعتبار این مهر، بسته به زمانی که شرایط عهد اجرا گردد نمی باشد. همانند مهر آن نامه، نشانه عهد نیز، پیش از اینکه شخص مفاد آن را بجا آورد و آن را بپذیرد، می تواند منقوش گردد. این نشانه (مهر) در حقیقت گویای این مطلب است که پیش از اینکه شخص به این عهد وفادار بوده، آن را پذیرفته و اجرا نماید، خدا آشکارا اعلام می کند که در صورتی که شرایط مطلوب کسب گردید، برکات وعده داده شده، افاضه خواهد شد.  خدا این انتظار را ندارد تا منتظر شود تا فرزندان ایمانداران بزرگ شده، تا در بلوغ او را تایید و یا رد، پیروی و یا ترک نمایند تا آنگاه این نشانه را بر آنها بگذارد.
ادامه عهد
نویسندگان عهد جدید و رسولان، تلاش کردند تا به ما بگویند، اصول عهد ایمان، امروز هم به قوت خود باقی است و به ما نیز مربوط می گردد. (لوقا ۱: ۶۸- ۷۵) (اعمال ۳: ۲۵)
زمانی که پطرس در روز پنیطکاست موعظه می کند او به هزاران شنونده یهودی که در آنجا حاضر بودند می گوید:
پطرس بدیشان گفت، توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح بجهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روح‌القدس را خواهید یافت. زیرا که این وعده است برای شما و فرزندان شما و همه آنانی که دورند، یعنی هرکه خداوند خدای ما او را بخواند. (اعمال ۲: ۳۸- ۳۹)
پطرس دعوت به ایمان به مسیح را در ساختار عهد بیان می کند که برکات این عهد به ایشان، فرزندانش و به آنانی که دورند تعلق خواهد یافت. پیش فرض صحبتهای پطرس این است که اصول این عهد هنوز به قوت خود باقی است. افراد (حتی آنانی که جز اهل خانه ایمانداران هستند) موظفند تا ایمان خود را ابراز نمایند، اما در همان حین، خدا فیض خود را به ایمانداران و اهل خانه او افاضه خواهد نمود.
پولس رسول در خصوص ادامه عهد ابراهیم و بیانات آن آشکارتر صحبت می کند.
پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند. (غلاطیان ۳: ۷)  او ادامه داده می گوید: مقصود این است عهدی را که از خدا به مسیح بسته شده بود، شریعتی که چهارصد و سی سال بعد از آن نازل شد، باطل نمی‌سازد بطوری که وعده نیست شود. امّا اگر شما از آنِ مسیح می‌باشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید. (غلاطیان ۳: ۱۷، ۲۹)
هر چند این فیض و برکت شامل حال، ایماندار و اهل خانه او می شود اما هر شخص باید جداگانه و بصورت انفرادی ایمان خود را ابراز نمایند.
تغییر در نشانه عهد
با اینکه عهد به همان صورت باقی می ماند، اما صورت نشانه عهد (مهر) تغییر می کند.  ختنه که نشانه و مهر خونی بود که به شخص مسیح و قربانی وی اشاره می کرد، پس از اینکه این قربانی به کمال رسید دیگر تکرار نمی شود و شکل و صورت آن تغییر می یابد. (عبرانیان ۱۰: ۱۰، اول پطرس ۱: ۱۸) به همین جهت، ایمانداران عهد جدید، نشانه تازه ای را که دلالت بر، به کمال رسیده شدن کار مسیح دارد دریافت می کنند. تعمید آب، نشانه پاکی و شسته شدن گناهان ما می باشد (اعمال۲۲: ۱۶، اول قرن۶: ۱۱ عبر۹: ۱۴) پولس رسول آنانی که را که اصرار می ورزیدند تا نشانه خونی را یعنی ختنه را دریافت کنند، توبیخ می کند (غلاطیان ۵: ۶) ختنه دیگر برای آنانی که ایمان می آورند، الزامی نیست. (اول قرنتیان ۷: ۱۸- ۱۹)   نشانه ای که امروز، زن و مرد، یهود و غیر یهود دریافت می کنند، تعمید آب است.(اعمال ۲: ۳۸، ۸: ۱۲، ۱۰: ۴۷- ۴۸) هر چند نشانه عهد تغییر می کند اما ساختار عهد همچنان باقی است. خدا محبت خویش را به آنانی که به او ایمان می آورند نشان می دهد و وارد عهدی که خدا با ابراهیم بسته است می گردند (افسسیان ۳: ۶) وعده ها از طریق والدین به فرزندان امتداد می یابد (اعمال ۲: ۳۸- ۳۹) اما این انتظار می رود که فرزندان باید خود به مسیح اعتراف کنند تا برکت کامل را که در حقیقت همان نجات است دریافت نمایند.
پولس رسول، با تاکید بر ادامه عهد و تغییر نشانه آن به ایمانداران کولسی می گوید:
و در وی مختون شده‌اید، به ختنه ناساخته به دست، یعنی بیرون کردن بدن جسمانی، به‌وسیله اختتان مسیح. و با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را از مردگان برخیزانید. (کولسیان۲: ۱۱- ۱۲)
نجات از طریق ایمان می آید و نشانه عهد در این مراسم ورود به عهد، به تعمید آب تغییر یافته است. و چون این نشانه تغییر یافته است، ایمانداران عهد جدید باید این نشانه را که تعمید آب می باشد برای نوزادان خود انجام دهند. تعمید آب در نقش نشانه و مهر، برای اهل خانه ایماندار به کار خواهد رفت، همانطور که پولس رسول می فرماید:
و علامت ختنه را یافت تا مُهر باشد بر آن عدالت ایمانی که در نامختونی داشت، تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت برای ایشان هم محسوب شود؛ (رومیان ۴: ۱۱)
این نشانه به معنی پاک شدن و شسته گشتن گناهان خواهد بود و به عنوان مهر، تعهد بیرونی و مشهود خدا به انجام و افاضه برکات عهد به آنانی است که مفاد عهد را به جا آورند.
اساس کتاب مقدسی برای تعمید نوزادان
بر چه اساسی ایمانداران عهد جدید، نوزادان خود را با این باور که عهد ابراهیم به عهد جدید امتداد یافته و نشانه عهد به تعمید آب تغییر یافته است، تعمید می دهند؟ مسیحیان برای پذیرش آموزه های مسیحی به دنبال آیات و خاستگاه کتاب مقدسی می باشند. هر چند آن گروهی که به تعمید نوزادان معترف هستند، می دانند که اشاره مستقیم به این سنت در کتاب مقدس موجود نیست. اما با وجود این، فقدان اشاره مستقیم به تعمید نوزادان خود به تنهایی دلیل بر رد این آموزه نگشته است زیرا که در طی تاریخ در خصوص این مطلب، مباحث طولانی سرگرفته است. پیروان این نگرش، معتقد هستند که در عوض دلایل کتابمقدسی دیگری در تایید این نوع تعمید در کلام بسیار است.
فقدان تعلیمی بر ضد آن.
همانطور که پیروان این سنت باید با فقدان اشاره مستقیم به تعمید نوزادان دست و پنجه نرم کنند، مخالفان این نظر هم باید با فقدان وجود نهی این آموزه دست و پنجه نرم کنند.
همانطور که پیشتر دیدیم، پولس رسول به تفصیل در خصوص ادامه عهد ابراهیم به عهد جدید سخن راند. دو هزار سال پیش از اینکه خدمت رسولان آغاز گردد، قوم خدا، نشانه این عهد را بر فرزندان خود قرار می دادند. بنظر می رسد که اگر چنین آموزه و تعلیمی (قرار دادن نشان بر فرزندان ایمانداران) از طرف رسولان منع می گشت، باید تعلیمی بر ضد آن و در راستای توقف این سنت در کلیسا نیز نشر می دادند. رد این سنت و تغییر آن به نوع و روشی دیگر، در حقیقت تغییری جدی و بنیادی بر این سنت قدیمی و تاریخی قوم اسرائیل می بود.  این نشانی بود که جز جدا نشدنی باور یهودی در خصوص ادامه عهد ابراهیمی بود. در جاهایی که هم جلوتر با هم نگاه خواهیم کرد، می بینیم که پس از اینکه شخص ایمان می آورد، تمام اهل خانه تعمید آب می گیرند. با وجود ادامه عهد ابراهیم به عهد جدید، برای یک یهودی، بسیار غریب می نمود که فرزندان خود را وارد این عهد نکند. بنابراین فقدان وجود وجود نهی این نوع تعمید، در متن تاریخی و مذهبی قوم یهودی و معنا و اجرای نشانه عهد، خود به تنهایی دلیل ارزشمندی برای پذیرش تعمید نوزادان می تواند باشد.
مثال تعمید اهل خانه
یکی دیگر از دلایلی که در مقابل تعمید بزرگسالان ارائه می شود، فرمان رسولان برای تعمید تمام اهل خانه شخصی که به مسیح ایمان آورده، است. کسانی که با تعمید نوزدان مخالف هستند درخواست نمونه ای از کلام می کنند و البته اعتراف می کنیم که اشاره مستقیمی در کلام در این خصوص وجود ندارد. اما باید صادق بود و پرسش دیگری هم پرسید. آیا نمونه ای در کلام وجود دارد که اهل خانه بخاطر ایمان شخصی که خود به مسیح ایمان آورده است، تعمید یافتند؟ و پاسخ البته مثبت است.
زمانی که گزارشهای عهد جدید را مطالعه می کنیم، هر گروهی که اهل خانه اش در زمان ایمان آوردن وی حاضر بوده اند، آنها نیز تعمید گرفتند.
عضویت اهل خانه
پیش از اینکه به این گزارشات بپردازیم باید این مطلب را بررسی کنیم که چه کسانی اهل خانه شخص حساب می شدند. اگر به عهد عتیق بازگردیم، و به صفحات آن بنگریم، به زمانی که نشان عهد برای نخستین بار اعمال شد، متوجه می شویم که اهل خانه ای که در آنجا اشاره شده است، افراد مختلفی را در خود جای می داد. همسر، فرزندان، فامیلهایی که با وی ساکن بودند، غلامانی که مزد نمی گرفتند (پیدایش ۱۴: ۱۴- ۱۶، ۱۷۲: ۲۳، خروج ۱۲: ۳- ۴)   چنین فهمی از «اهل خانه» درکی بود که یهودیان برای دو هزار سال داشتند، و اینکه گمان کنیم که نویسندگان عهد جدید، مفهوم دیگری از اهل خانه در ذهن داشتند، درست نمی نماید. و اگر مفهوم دیگری در ذهن داشتند، مسلمأ با آنچه در طی تاریخ مطرح بود، تفاوت ژرفی می داشت. و هیچکدام از نویسندگان عهد جدید، مفهوم تازه ای از اهل خانه را که در آن فرزندان جز آن نباشند ارائه ندادند.
اما چیزی که امروز برای ما که در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، غریب می باشد، تعلیم کتاب مقدسی نمایندگی است. (سر بودن خانه). جامعه فردگرای ما، مفهوم عهد خدا با خانواده را کمی ثقیل و غریب می داند. همانطور که پیشتر هم توضیح دادیم، ایمان کسی که سر خانه، و نماینده خانواده محسوب می شد، جهت زندگی و رفتار کل خانواده را تعیین می کرد. به همین خاطر وقتی زندانبان اهل فیلیپی از پولس می پرسد که » چه کنم تا نجات یابم؟» پاسخی که پولس می دهد، کتاب مقدسی و همینطور از چشم انداز یک یهودی، طبیعی بود؛ وقتی گفت: به خداوند عیسی مسیح ایمان آور و نجات خواهی یافت. تو و اهل خانه ات» (اعمال ۱۶: ۳۰- ۳۱) منظور پولس این نیست که تمام اهل خانه به شکل خودکار، باور صادقانه ای را به خدا ابراز خواهند نمود، بلکه پیش فرض وی این بود که ایمان کسی که اهل خانه را نمایندگی می کرد، باید نمونه و الگو و تعیین کننده زندگی سایرینی که تحت رهبری وی بودند، گردد. به همین جهت، زندانبان به همراه تمام خانواده خود تعمید آب گرفتند (۳۳)
گزارشات اهل خانه
این گزارشی که اشاره کردیم، ارزش زیادی دارد زیرا که لوقا، نویسنده اعمال رسولان، اشارات مهمی می کند. او می گوید که تمام اهل خانه تعمید آب گرفتند. (۳۳) اما پس از آن، از فعل مفرد جهت اشاره به شادی و ایمان شخص استفاده می کند. (۳۴)  زندانبان به تنهایی ایمان آورد و سپس تمام اهل خانه اش ایمان آوردند. متاسفانه این تمایز ریز در بسیاری از ترجمه های منعکس نگشته است. به همین جهت، بسیاری گمان می برند که دلیل تعمید تمام اهل خانه زندانبان، ایمان اعضای خانه وی بوده است. با اینکه این تئوری (ایمان آوردن تمام اهل خانه) غیرممکن نیست اما بنظر نمی رسد منطقی باشد که فرض کنیم، کودک خردسالی در اهل خانه وی وجود نداشته است.همینطور اینکه لوقا بین کسانی که تعمید گرفتند و کسی که ایمان آورد، تمایز مشخصی قائل شده است و نمی توان آن را به سادگی از نظر پنهان نمود.
نمونه های آشنای دیگری هم در عهد جدید وجود دارد: کرنلیوس و اهل خانه اش.(اعمال ۱۰: ۴۷ -۴۸) لیدیا و اهل خانه اش (۱۶: ۱۵) اهل خانه استفانس (اول قرنتیان ۱: ۱۶) کریسپوس و اهل خانه اش (اعمال ۱۸: ۹ و اول قرنتیان ۱: ۱۴)
این فهرست به این معنی نیست که تعمید انفرادی افراد بالغ در عهد جدید وجود ندارد. البته افراد بالغی نیز تعمید گرفتند که ظاهرا خانواده ای نداشتند، افرادی مانند پولس رسول، خواجه حبشی، شمعون جادوگر (اعمال ۸ و ۹)
برخی هم در موقعی که در مسافرت بودند و یا خانواده آنها با ایشان همراهی نمی کردند، تعمید آب گرفتند(اعمال ۲: ۴۱، ۱۹: ۵) ممکن هم است در مواقعی اعضای خانواده از تعمید آب سر باز زده باشند و در حقیقت از تمام شرایط زندگی افرادی که تعمید گرفتند آگاه نیستیم (اعمال ۸: ۱۲) آنچیزی را که از گزارشات می توانیم بفهمیم این است که هرگاه مرد و یا زنی به مسیح ایمان می آورد، تعمید می یاد و اگر اهل خانه وی به همراه وی نزدشان حاضر بودند، ایشان نیز نشان عهد را یعنی تعمید آب را دریافت کردند.
مقاومت اهل خانه
تکرار تعمید اهل خانه، نشان می دهد که این کار با سنت و باور ادامه عهد ابراهیمی و اعمال نشانه عهد توسط سر خانه، همراستا و همخوان است. و هیچ اشاره و نشانی بر مشمول نبودن کودکان در این عهد در کتب عهد جدید دیده نمی شود، بلکه سنت دو هزار ساله یهود در اعمال نشان عهد ابراهیمی، به همراه فقدان امری بر نهی تعمید نوزادان، نشان دهنده این است که نوزادان نیز تعمید می گرفتند.
اما تعمید نوزادان در جامعه امروز به دلایل زیر مخالفت شده است:
نخست، این افراد با مفهوم ادامه عهد ابراهیمی آشنا نیستند و آن را نمی فهمند و آگاه نیستند که این عهد شامل حال ایمانداران معاصر نیز می گردد.
دوم، با نمایندگی اهل خانه، سر بودن خانه آشنا نیستند.
سوم، با مفهوم مهر، نشان عهد (ختنه و تعمید آب) آشنا نیستند.
چهارم، توجه نمی کنند که فرزندان نیز جز اهل خانه ای بودند که تعمید آب گرفتند.
فواید تعمید نوزآدان
آیا باید به این خاطر، کودکان خود را تعمید دهیم چون این آیین مذهبی نجات، و شهروند آسمان شدن آنها را تضمین می کند؟ البته پاسخ منفی است زیرا که هیچ آیین مذهبی بصورت خودکار، فیض نجات را به شخص انتقال نمی دهد. پولس رسول به ایمانداران قرنتیان یادآور می شود که اسرائیلها با اینکه از دریای سرخ رد شده و در حقیقت تعمید گرفتند، اما در نهایت خطاکار و طغیان گر گشتند (اول قرنتیان ۱۰: ۱- ۱۱)
صرف انجام آیین مذهبی، باعث نجات کسی نخواهد گشت.
پرسش همچنان به قوت خود باقی است، اگر نجات نتیجه و حاصل این آیین نیست، بنابراین به چه علت باید ایشان را تعمید دهیم؟
ما کودکان را تعمید می دهیم زیرا که خدا وعده برکت عهد را به ایمانداران و اهل خانه وی داده است. با اینکار ما خدا را حرمت کرده، با برقرار کردن نشانه عهد، به فیضی که خدا در این عهد به ما افاضه نموده است، اشاره می کنیم و وفاداری خود را نیز به او با زندگی موافق با این عهد و وقف خانه و اهل آن به او نشان می دهیم.
سرسپردگی والدین
والدینی که خدا را دوست دارند، خود و زندگیشان را به خدا تقدیم کرده، اصول زندگی خویش را برای خشنودی وی بر اساس کلام برقرار می کنند. همانطور که ابراهیم پس از ایمان آوردن و وارد عهد شدن با خدا، خود و مایملک خویش را به خدا بخشید، ایمانداران نیز، با ارزشترین خود را یعنی، فرزندانشان را به خدا می بخشند.  ما نیز در تعمید فرزندان خود، تعهد خویش را به خدا در نظارت خداپسندانه خویش به بتصویر می کشیم. با سرسپردگی خود و خانواده خویش، والدین ایماندار، برکات زندگی خداپسندانه را تجربه می کنند. تعمید نوزادان، اعلام و اعتراف عمومی والدین است که آنها به خدا و جماعت قول می دهند تا فرزندان خویش را در حضور خدا بزرگ کنند. و با این کار در مسیر وعده های برکت خدا که در عهد داده شده، وارد شده، گام بر می دارند.
این کار باعث برکت کلیسایی که شاهد سرسپردگی والدین است، نیز برکت می گیرد در کنار این مطلب، حضار با دیدن مراسم تعمید، بیاد می آورند که تنها فیض خدا است که گناهان را پاک کرده، شخص را نجات می دهد. و این اعتراف آشکار در جماعت، اعتماد و تکیه کامل والدین به حفاظت و فیض جهت رشد فرزند خویش و همینطور بخشش گناهان و نجات وی را به نمایش می گذارند.
به همان شکل نیز، تعمید آب فرزندان نشان دهنده این است که والدین در حضور جمع و خدا قول می دهند که در این مسیر رشد فرزند امین باشند. این به آن معنی است که این تعهد از طرف کلیسا نیز می باشد تا تمام ابزار را جهت این خدمت به والدین ببخشد.

ادوین کشیش آبنوس
ارسال شده توسط Unknown در ۱۸:۵۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: اموزه های کتاب مقدس

۱۳۹۶ دی ۵, سه‌شنبه

عیسی تنها طریق به خدا



عیسی تنها طریق به خدا

  • ۵ فروردین ۱۳۹۶
  •  
  • ادوین کشیش آبنوس
 
| ( خدا شناسی )
گمان می کنم، هر یک از ما عضو عزیزی از خانواده، دوستی نزدیک و یا آشنایی را از دست داده ایم که بدون داشتن ایمان، دار فانی را وداع گفته و از میان ما رخت بربسته است. و فکر می کنم بسیاری از ما، از خود پرسیده ایم؛ عاقبت او چه می شود؟
این پرسش را من نیز، هنگامی که پدرم از دنیا رفت از خود پرسیدم. هجده ساله بودم بود که او ما را تنها گذاشت. پس از چند سال، حقیقت انجیل، به فیض مسیح بر من مکشوف شد و از نو زآده شدم. در آن زمان بود که به آخرت پدرم اندیشیدم و اینکه او الان کجاست! آیا خدا او را نجات داده و یا در عذاب الهی مجازات می گردد؟ فکر می کنم، درد مرا می فهمید. پسری که به عاقبت پدر خود می اندیشد و در عجب است که آیا پدر نازنین او در جاودانگی که عاری از عذاب و بدور از خشم الهیست بسر می برد؟ من تنها کسی نیستم که چنین تجربه ای داشته است.
 عاقبت کسانی که بدون شنیدن انجیل عیسی مسیح از دنیا می روند چه می شود؟ این پرسش نه تنها ما را بر آن می دارد تا کتاب مقدس را تفتیش کرده، پاسخی برای آن بیابیم، بلکه احساسات ما را نیز بر انگیخته، وجود ما را مغموم می سازد. دل ما طالب است تا به نیکویی در مورد گذشتگان خود بیاندیشیم. مایل هستیم سرانجامشان به بهشت برین ختم شود و سعادت جاودانی را برایشان آرزومندیم
 اما حقیقتأ چه بر سر آنها می آید؟ اجازه دهید، کمی تصویر جدیتر، وخیم تر و بزرگتری را برای شما ترسیم کنم. تخمین می زنند، که آمار مسیحیان از جمعیت ۱۸۱ میلیون نفری زمین در تاریخ۱۰۰ پس از میلاد، چیزی حدود یک میلیون نفر بوده است. و گفته می شود از این میان، ۶۰۰۰۰ گروه قومی خبر انجیل را نشنیده بودند. در هزاره اول، جمعیت کره زمین ۲۷۰ میلیون نفر، جمعیت مسیحیان ۵۰ میلیون و گروه های قومی که از انجیل بی خبر بودند، ۵۰۰۰۰ هزار بودند. و اما در سال ۱۹۸۹ به این ارقام اضافه می گردد. جمعیت زمین بالغ بر ۵٫۲ بیلیون نفر، جمعیت مسیحیان ۱٫۷ میلیون و ۱۲۰۰۰ گروه قومی از پیغام نجات بخش انجیل مطلع نبودند. به این ارقام، جمعیت بی ایمانان پیش از تجسم مسیح (تخمین تعداد آنها غیرممکن است) را نیز اضافه کنید.[۱] وب سایت پروژه جاشوآ[۲]آمار روز را به این ترتیب منتشر کرده است. تعداد گروه های قومی جهان ۱۶۶۵۰ می باشد که از این رقم، ۷۱۸۳ گروه قومی در مورد مسیح چیزی نمی داند، این رقم معادل ۲٫۹ بیلیون نفر است، به عبارتی دیگر، ۴۰٫۷ درصد جمعیت زمین با انجیل آشنایی ندارند.[۳]
شاید شما نیز مانند من، در دل خود آرزو می کنید که فرصت نجات، بجهت نشنیدن خبر انجیل از ایشان ربوده نگردد. آیا اصرار بر اینکه ایمان، محصول شنیدن کلام خدا می باشد از ما، مسیحیان تنگ نظری نمی سازد؟ آیا ایمان آگاهانه به عیسی مسیح و کار نجات بخش وی، لازمه نجات است؟
 در دنیای کثرت گرای امروز، تاکید بر این باور که عیسی مسیح تنها طریق نجات است، اعتقادی گستاخانه و یا حتی کینه توزآنه قلمداد می گردد.[۴] این که میگوییم عیسی مسیح و ایمان آگاهانه به وی، تنها به سوی رستگاری است، برای بسیاری استبداد مذهبی و تفکری متعصّبانه ای تصور میشود. جامعه پست مدرن امروز، در طلب پذیرش و تصدیق جهان بینی های گوناگون بوده، در کنار به حق دانستن ادیان دیگر، هر نو انحصاریت دینی و اعتقادی را رد کرده، آن را محکوم به تعصب مضر و کینه توزآنه می کند. در این نوشتار در تلاش خواهم بود تا به این پرسشها و پرسشهای بسیار دیگری پاسخ دهم.
اما پیش از اینکه به بررسی این پرسشها و مسائل پیرامون این مبحث بپردازیم، باید یادآور گردم که نظرات و فهم الهیاتدانان و مسیحیان در این خصوص بسیار متنوع بوده و قدمت این موضوع به قرون اول میلادی باز می گردد. آگوستین در قرن چهارم میلادی با طرح این پرسش از طرف پروفیری به چالش کشیده شد. او از آگوستین چنین پرسش نمود.
«اگر عیسی اعلام می کند که تنها طریق نجات، فیض و راستی است و اگر او می گوید تنها و تنها جانهایی که به او باور داشته باشند به خدا باز خواهند گشت، عاقبت آنانی که قرنها پیش از او می زیسته اند چیست؟… بنابراین تکلیف آن جانهای بیشماری که نمی دانستند که تنها ایمان نجات بخش در وی است که رستگاری می بخشد، چه خواهد بود؟ ایمان بر شخصی که پس از آنها وارد جهان گشت!.[۵]
پرسشی که الهیات دانان پیش از وی و پژوهشگران معاصر  نیز همچنان با آن دست و پنجه نرم می کنند.
 دنیای پست مدرن و آغوش باز
پیش از اینکه وارد کلیسا شده و مباحث مطرح در جامعه مسیحی را مورد بررسی قرار دهیم، اجازه دهید به جامعه بیرون، و به دنیای بی ایمان  نظری افکنده، روحیه و چارچوب فلسفی و واکنش آنان به ادعای انحصارگرایی را  بیشتر و بهتر بشناسیم.
رونالد نش می گوید که به سه گونه می توان به این پرسش که «آیا عیسی مسیح تنها نجات دهنده است؟» پاسخ داد. بلی، بلی، اما…. و خیر. او پاسخ منفی را کثرت گرآیی می خواند.[۶] تبی که جامعه امروز بدان می سوزد،  یکی از خطرهای بسیار بزرگیست که تمامیت ایمان مسیحی را تهدید می کند. او می گوید، زمانی که به کثرت گرایی تمایل یافتید، باید تمام آموزه های هسته ای ایمان مسیحی را وا گذارید. آموزه هایی از قبیل، تثلیث، الوهیت مسیح، تجسم پسر خدا و کفاره.[۷]
کسانی که به این جهان بینی تمایل باور دارند معتقدند که برای نجات انسان، راهها، ادیان و نجات دهنده های متعددی وجود دارند و معرفی عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده ای منحصر بفرد، صحیح نیست.  به قول معروف راههای رسیدن به خدا زیاد است. زمانی که ادیان و فلسفه های جهان، به عنوان تلاشی صادقانه، برای رسیدن به خدا و یا آن موجود و هستی متعال فرض شود، پذیرش و ارزش نهادن آنها لاجرم است. طریق حق، تبدیل به بازار ایده هایی خواهد شد که مشتریان بسیاری دارد. مشتریانی که مطابق با سلیقه و ذائقه خود، جهان بینی مناسب و فلسفه ای درخور تمایلات خویش را بر می گزینند. در سوی دیگر، بازاری بر پا گشته است که باید نیازهای فلسفی و گرایشهای مذهبی این جامعه کثرت گرآ را سیراب کند. روحیه ای که به جامعه مسیحی سرایت کرده، و کلیسا را تبدیل به فروشنده ای ساخته که به دنبال جلب رضایت مشتری است. اگر پیغام انجیلی که اعلام می کنیم باعث رنجش وی گردد، آن را عوض کرده، بنوعی آن را بنمایش می گذراد که باب میل خریدار باشد. «این روحیه تجاری از باور فردی و ایمان شخصی فاصله گرفته، به روشهای کاربردی و موثر متوسل می شود»[۸]
بنظر می رسد در چنین محافلی جفا بجهت ایمان به عیسی مسیح و زنجیرها بخاطر انجیل وی، امری بیهوده و بی هدف ساده لوحانه است. رسولانی که به خاطر پیغام راستین انجیل جان خود را نهادند و پولس رسولی که با افتخار از برکات در بند بودن برای مسیح اینگونه می گفت: «امّا ای برادران، می‌خواهم شما بدانید که آنچه بر من واقع گشت، برعکس به ترقّی انجیل انجامید به حدّی که زنجیرهای من آشکارا شد در مسیح در تمام فوج خاصّ و به همهٔ دیگران.»[۹]
شاید خواننده گمان برد که کلیسای مسیح از گزند چنین دشمنانی بدور است و اگر برای مسیح و پاسبانی از راستی انجیل، خون  خود را به نجات دهنده خویش هدیه کرده است، امروز نیز از این ترفند محفوظ خواهد ماند. آمین، البته کلیسای راستین مسیح در راستی استوار خواهد ماند و بشارتِ ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد[۱۰]، اما بسیاری نیز در کلیسا ملبس به فرشتگان نور ظاهر گشته و انجیل مسیح را ملوث ساخته اند، همانطور که پولس رسول به شیوخ افسس هشدار داد:
 زیرا من می‌دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحّم نخواهند نمود،  و از میان خودِ شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند.  (افسسیان ۲۰: ۲۹- ۳۰)
جان هیک[۱۱]، فیلسوف دین و الهیات دانی بود که تاثیر بسزایی در شکل گیری چنین تفکری در برخی از قشرهای محدود و لیبرال جامعه مسیحی داشت. برخی از نوشته های این شخص که مبلغ تکثرگرایی دینی بود، به فارسی نیز ترجمه شده است. او می گوید که انحصار گرایی مسیحی، مانند نظام بطلمیوسی [۱۲] (نظریه زمین مرکزی) می باشد.[۱۳]نظریه کثرت گرآیی دینی را که خود مروج آن بود را نیز به مشابه نظریه نظام کپرنیک[۱۴] (نظریه خورشید محوری) در تقابل با نظام بطلمیوسی می دانست. همانگونه که نگرش کپرنیک بر منظومه شمسی که در جامعه ستاره شناسان وقت مطرح گشت، انقلابی برپا کرده بود و نظریه بطلمیوس را به چالش کشیده بود، جان هیک معتقد بود که نظریه او نیز، سامان باور انحصار گرآی مسیحی را به هم ریخته،و شالوده آن را بلرزه در آورده است. الگویی را که بلطمیوس برای کیهان شناخته شده روزگار خود ارائه داده بود، زمین را مرکز گیتی فرض کرده، و خورشید، ماه و بقیه سیارات بدور آن می چرخیدند. در این زمان بود که نیکولاس کپرنیک، نظریه خورشید محوری و یا نظریه کپرنیک را در برابر باور فوق مطرح کرد. نظریه ای انقلابی که امروز الهام بخش عبارت «انقلاب کپرنیک» است که به نظریه های نو و چشمگیری که نگرشهای کهنه را به چالش می کشد نامیده می شود. «جان هیک امیدوار بود تا با ارائه این نظام فکری، عیسی مسیح را که مرکز باور مسیحیت و مذاهب دنیا بود (و او این باور را به نظریه بطلمیوس که زمین را مرکز گیتی فرض می کرد تشبیه می کرد) از میان برداشته و خدا را به جای او، در مرکز هستی بنوعی که مذاهب بدور آن بچرخد قرار می دهد .»[۱۵]جان هیک معتقد بود که تلاشهای مسیحیان انحصارگرا، برخاسته از عدم صداقت ایشان است که مایلند تا نظریات خود را با مستندات مطابقت دهند، اما نتیجه کار ایشان، سرهم بندی بیش نیست که با وجود به تاخیر انداختن سقوط اعتقادات خویش، در نهایت از قادر نخواهند بود از این سرنوشت اجتناب نمایند.[۱۶] اما مطلبی را که کثرت گرآیانی چون جان هیک، علی رغم تلاشهای فراوانی که در خصوص این مطلب کردند، چون کلافی سردرگم به پای ایشان پیچید، معرفی خدااست. منظور ایشان از این خدایی که مذاهب در دور او طواف می کنند چیست و یا کیست؟ آیا این خدا تعریفی مشخص و بعدی قابل فهم برای انسان خاکی دارد و یا تنها موجودی انتزاعی است که نمی توان تعریف کرد. چون به محض توصیف این خدا، اصول کثرت گرآیی به تزلزل در آمده، اساس آن از درون متلاشی خواهد شد. اگر توحید، تعریف راستین خدا باشد، باورهای چند خدایی به ناچار از صحنه خارج خواهند شد و یا اگر چند خدایی، مذهبی است که باید بدان متکی گشت، ادیان توحیدی جایی در این منظومه ادیان نخواهند داشت. در نهایت کثرت گرآیی تبدیل به ماشینی می گردد که مسافرین خویش را در تاریکی کامل رها ساخته است. سیاحتی بی منزل، عبادتی به معبود! اگر این خدا را، این خالق والا و معبود افضل را نشناسیم، آیا این روحانیت معنایی خواهد داشت؟ مشتاق وصلتیم، اما محبوب را نمی شناسیم، حتی نمی دانیم این معبود از عشق چیزی می داند و یا مبحت زبانی است که او به آن با عابدین متکلم می شود. خدای محبت، پیام مسیحیت است، اما زمانی که کثرت گرایان دم از خدای محبت بزنند، خدایی مکشوف را معرفی می کنند، خدایی که بعدی از وجود او بر ما عیان است و این حقیقت در خصوص حق تعالی، حلقه این منظومه را تنگ تر کرده، مجال چرخش به سیارات دیگر را که مروج چنین خدایی نیستند می گیرد. اما مشکل این جهانبینی عمیقتر از آنچیزی است که بنظر می رسد. گرد هم آوردن مذاهب گوناگون زیر یک سقف که همگی دارای نظام باوری متفاوت هستند، تنها به آتش تضاد و خلاف گویی این باور دامن می زند. رونالد نش در این خصوص می گوید: «در جهان هم اشیاء چهارگوش موجود است و هم گرد، اما شما اشیائی که بطور همزمان هم چهارگوش و هم گرد باشید، نخواهید یافت. همچنان، در واقعیت خدا یا شخص است و یا فاقد شخصیت می باشد، اما اینکه بگوییم که خدا در یک زمان دارای شخصیت و فاقد شخصیت است، امری غیرمنطقی می باشد.[۱۷] مسیحیان بر این عقیده هستند که عیسی مسیح خدایی است که مجسم گشته و مسلمانان بر این باورند که عیسی مسیح، تجسم خدا نیست و هر دو گزاره خود را صحیح و دیگری را نادرست می دانند و کثرت گرآیی هر دو را پذیرفته بر راستی آنها صحه می گذارد. قانون امتناع اجتماع تناقض[۱۸] ما را از پذیرش چنین جهانبینی بر حذر می دارد. در صورت اصرار شخص در برقرار داشتن فلسفه کثرت گرآیی به قیمت نقض قوانین منطق، باید پرسید که چگونه می توان جهان بینی را اساس نگرش به جهان دانست زمانی که منطق ستیز است، منطقی که آفریننده تفکر، عمل و ارتباطات است؟
 نظریه رستگاری عام
 نظریه رستگاری عام، لباس مذهبیی است که کثرت گرائی بر تن کرده است. لباسی که رنگ و بوی مسیحیت دارد اما در باطن چیز دیگری است. هرچند نظریه رستگاری عام، مسیحیت را تنها دین راستین و خدای کتاب مقدس را تنها پروردگار می داند، اما تصویری که از خدا ترسیم می کند، با آنچه مسیحیت راستین بدان معترف است تفاوت بنیادین دارد. کتاب مقدس می فرماید که خدا محبت است، اما مسیحیان می دانند که محبت خدا برتر از قدوسیت وی، عدالت و حکمت و حاکمیتش نمی باشد. صفات الهی در هم تنیده شده و همه برخاسته از ذات بسیط الهی می باشند. خدا در قدوسیت خود حاکم است و در حاکمیت خود قدوس و در قداست خویش با محبت و در محبت خود عادل است. صفات الهی چون اجزای ترکیب  دهنده سرشت الهی نیستند تا آنها را بتوان از یکدیگر جدا کرد و یا جمع آنها را خدا نامید. اما چشم انداز یونورسالیزم تنها محبت وی را به نمایش می گذارد، به گونه ای که تمام صفات الهی زیر چتر محبت ربانی مستور شده، این صفت را برتر و افضل تر از دیگر ویژگیهای الهی دانسته، آنها را تحت سیتره خود در می آورد. هر چند این باور به شکل و گونه های متفاوت در مسیحیت لیبرال دیده می شود، اما پیغام اصلی آنها نجات عام است. همه در نهایت نجات خواهند یافت! برخی از آنان معتقدند که اراده الهی در نهایت بر اراده انسان غالب آمده، همگی به خدا ایمان می آورند، گروهی دیگر با تاکید بر اراده آزاد انسان می گویند که در آخر، آدمی با خواست خود، تسلیم فیض الهی می گردد.[۱۹] به گمان برخی از ایشان، انسانها پس از مرگ بلافاصله نجات می یابند، زیرا که جهنمی نیست و عذابی انتظار انسان را نمی کشد و بعضی می گویند که بی ایمانان پس از تجربه عذاب الهی برای مدتی، مورد عفو الهی قرار گرفته، وارد سعادت جاودانه می شوند. لازم به ذکر است، آنهایی که خبر خوش نجات را هم نشنیده باشند، جزء این گروه محسوب می گردند. آخر چگونه می شود که خدای محبت، انسانی را که برای مدتی از او سرکشی کرده و یا اساسأ عارف به حق و یا نجات دهنده او نبود، تا ابد عذاب دهد. «محبت خدا در نهایت برنده می شود».[۲۰] قدرت این محبت تا به آن اندازه است که شیطان نیز در آخر نجات خواهد یافت.
خدا حاکم است و در حاکمیت مطلق خویش، محبت خود را بر همه اشاعه خواهد داد. اگر نجات عمومی نباشد، تنها دو نتیجه از این گزاره می توان گرفت. خدا قادر نیست و یا او مایل نیست. اگر او تمام انسانها را نجات نبخشد بنابراین همه چیز نزد خدا ممکن نمی باشد و این با کلام خدا مغایرت دارد (متی۱۹: ۲۶) و یا اگر او مایل نیست، دراینصورت بار دیگر باید گفت که کلام خدا مصون از خطا نیست چون کلام می فرماید که او مایل هست تا جمیع مردم نجات یابند (اول تیموتاوس ۲: ۴) در همین راستا، پیروان نظریه رستگاری عام (آنانی که اراده آزاد انسان معترفند) می گویند که خدا در حاکمیت خدا در جهت نجات همگان عمل کرده و نقشه این رستگاری عام را طوری طرح می کند که در نهایت همه به معرفت الهی رسیده (چه در زمان حیات و یا چه پس از مرگ) با خدا مصالحه می کنند. خدا ابدی است و به اندازه کافی فرصت دارد. به عبارتی دیگر، محبت الهی دست از سر انسان برنخواهد داشت و اصرار ابدی وی بر رستگاری انسان، در نهایت او را فاتح قلوب خواهد گردانید.
از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجا بگریزم؟
اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجا هستی! و اگر در هاویه بستر بگسترانم اینک، تو آنجا هستی! (مزمور ۱۳۹: ۷- ۸)
مقصد مشخص است، اما این ما هستیم که درازای مسیر را تعیین می کنیم. همه نجات خواهیم یافت، اما این کشمکش تا به چه زمانی به طول خواهد انجامید، خود مسبب آن خواهیم بود.
واعظین کتاب مقدس که بر جهنم و عذاب جاودانی تاکید داشتند، بر سه رکن اساسی موعظه های خود را بنا می نمودند. نخست اینکه خدا بی نهایت و بی کران است و هر گناهی که برعلیه موجودی اینچنین متعال انجام پذیرد، مجازاتش نیز بی کران و ابدی است. افزون بر این، خدا برای حفظ جلال خود، باید طغیانگران را به جهنم بفرستد. دلیل سوم این بود که آگاهی بر وجود جهنم، مردم را از ارتکاب به گناه باز می دارد، به عبارت دیگر باور به دوزخ، از فساد اخلاقی به نوعی جلوگیری می کند. باورمندان به نجات عام، بر این سه رکن می تازند و در اعتراض بر این باورها می گویند که تنها موجود متعال می تواند مرتکب گناهی گردد که قابل عفو و چشم پوشی نباشد و چون انسان محدود بوده در قیاس با خدا هیچ است، گناه وی نیز نمی تواند عذاب ابدی را به ارمغان آورد. و این تفکر که خدا برای جلال خود عاصیان را به جهنم می فرستد برای این گروه باوری منفور است. خدای محبت هرگز مایل نخواهد بود، انسانهایی را که در مدت زمان کوتاهی (در قیاس با حیات ابدی خدا) بر علیه او شوریده اند، به جهنم دهشتناک راهی سازد. و در آخر اینکه، چون حیات جاودانی لاجرم است و سعادت ابدی اجتناب ناپذیر، بنابراین با آگاهی بر این مسئله، دلیل هراساندن دیگران از جهنم بی اساس خواهد بود. آخر چه کسی مایل است تا دیرتر به این سعادت ابدی نائل گردد؟
در هر صورت قالبهایی که یونورسالیزم در آن تعریف می گردد، متنوع و بسیارند و به همین جهت، ارائه یک تعریف واحد و جامع و ارائه ساختار فکریی که تمام گونه ها را در خود جای دارد، امکان پذیر نیست، اما در هر صورت، مسیحیان یونیورسالیست، بر این عقیده هستند که انسان گناهکار برای دریافت نجات، نیازمند فیض است، و عیسی مسیح مظهر آن فیض غائی است که بدان همه نجات خواهند یافت. همانطور که پیشتر هم گفته شد، آن گروه از یونیورسالیستهایی نیز که بر وجود جهنم معتقدند، ماهیت آن را پیش از آن که جزائیی بدانند، پالاینده معرفی می کنند، پدیده ای که در نهایت به پالودن خاطی و بازیافت نهایی او خواهد انجامید. فیض الهی چنان گسترده است که همه را در بر می گیرد، چه آنانی که خبر خوش نجات را شنیده و پذیرفته باشند، چه آنانی که به طغیان خویش ادامه داده، آن را رد نمایند، این فیض حتی از آن فراتر رفته، چتر نجات را به سایرین نیز که از این رسته خارجند نیز می گستراند. پیروان ادیان دیگر و حتی کسانی که بدون شنیدن خبر خوش نجات از این دنیا می روند، از این فیض الهی بهره خواهند یافت.
اساس این باور، مانند دیگر کژباوریهایی که در مقابل راستدینی وجود دارند، فهم نادرست از متون کتب مقدسه است.
قصور در تمییز نظریه رستگاری عام و در گستره جهانی نجات
باورمندان به جهان شمول بودن نجات بر آیاتی از کلام اصرار می ورزند که به گستره نجات تاکید می کند.
 (خدا) می‌خواهد جمیع مردم نجات یابند و به معرفت راستی گرایند. (اول تیموتاوس ۲: ۴)
 با استناد بر آیاتی نظیر این، در حالی که ساختاری را که این آیه بر آن بنا شده، یعنی متنی که مفهوم آیه از آن برخاسته است، را نادیده می انگارند، بر جهانشمول بودن نجات الهی تاکیید می کنند. اما آنچه بدان توجه نمی شود، تفاوت«نجات همگان» با «در دسترس عموم بودن نجات» است.
 واقعیت جهنم
 پدیده جهنم، یکی از موضوعاتی است که مشکلی بنیادی برای این گروه می باشد، مسئله ای که ایشان برای انسجام باور خویش مجبور هستند تا به نوعی که با آموزه های آنها همخوانی دارد تعریف نمایند. تعریفی که در نهایت با استنادات کتاب مقدس همگون نیست.
کزارشات عهد جدید، از مکان (وضعیت) دهشتناکی سخن می راند که فرار از تصویر خشن و تندی که در کلام خدا ترسیم می شود امکان پذیر نیست. واژگانی چون: آتشی که خاموشی نمی پذیرد[۲۱]، جایی که کرم ایشان می میرد[۲۲]، نار جاودانی[۲۳]، داوری جاودانی[۲۴] و واژگان بسیار دیگری که از شدت و ناگوار بودن جهنم حکایت می کند، نمی توان بسادگی تغییر داد. هرچند افرادی چون جان استات تلاش کردند تا مفاهیم سمبولیکی به آیات مربوطه ببخشند، اما این تلاش بیهوده بود است. به عنوان مثال جان استات در تفسیر مکاشفه ۲۰: ۱۰ تفسیر متفاوت ارائه می دهد.
  و ابلیس که ایشان را گمراه می‌کند، به دریاچه آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالآباد شبانه‌روز عذاب خواهند کشید.  (مکاشفه ۲۰: ۱۰)
او می گوید که وحش و نبی کاذب، هویت انفرادی ندارند بلکه تنها نمادی هستند از دنیایی که با خدا در دشمنی است و زمانی که اینگونه به مطلب بنگریم، مفهوم جهنم، تنها به پایان این عداوت اشاره خواهد کرد و نه مجازات خاطیان.[۲۵]جان پایپر در پاسخ به این پرسش، که آیا عیسی تنها راه رسیدن به خدا است، معتقد است است که نخست باید به سه پرسش بنیادی پاسخگو باشیم. پاسخهایی که بنوعی بستر و نهاد نگرش مان به پرسش فوق را شکل می دهد. آیا خشم الهی، باعث عذاب ابدی کسی خواهد گردید؟ به عبارت دیگر، آیا سرکشان و گناهکاران، به جهت تمرّد خود، تا به ابد خشم و عذاب الهی را تجربه خواهند کرد؟ دوم، آیا کار فدیه بخش عیسی مسیح، لازمه رستگاری است؟ و در نهایت، آیا ایمان آگاهانه به عیسی مسیح، لازمه نجات است؟[۲۶]
مسلمأ او بر این باور است، که پاسخ منفی بر هر یک از این پرسشها، در واقع تمایل و گرایش ما را به نظریه رستگاری عام و یا حداقل شمول گرائیی نشان می دهد.
 تصویری نادرست از خدا
ریشه و خاستگاه این باور در تصوری است که ایشان از خدا دارند. باوری که یونیورسالیستها از خدا ارائه می دهند تنها بر دو ستون بنیادی محبت و حاکمیت مطلق وی بنا شده است. خدایی که ذاتآ محبت است و محبت خدا صفتی است که پیوند دهنده و معرف سایر صفات الهی می باشد. خدای محبت در حاکمیت مطلق خود، تنها، چیزی را بر دنیا اعمال خواهد نمود که با ذات وی در دوگانگی نباشد و آن محبت است. او همه را دوست دارد و این عشق او را بر آن خواهد داشت تا همگان را نجات بخشد. درک ناقص از عدالت الهی و کژفهمی که از آموزه مجازات عاصیان در این گروه دیده می شود، زمینه مناسبی را برای جهان شمول بودن نجات آماده می سازد.
 مرز کمرنگ کثرت گرآیی و نظریه رستگاری عام
نویسندگان بنامی چون نلز فرره و جان هیک در آغاز در مقام یونیرسالیست وارد صحنه گشتند و بتدریج به کثرت گرایی سوق یافتند.[۲۷] در حقیقت شخص مسیح و کار منحصر بفرد او، نقش اساسی و حیاتی در رستاگاری بشر ایفا نمی کند و حذف او از نظام اعتقادی یونیورسالیست، خدشه ای بر چارچوب باورهای وی وارد نخواهد آورد. به بیان دیگر آنچه جان هیک ارائه داد، مقصد غائی است که هر یونیورسالیستی برای انسجام منطقی باورش و ساده سازی جهانبینی خویش خواهد رسید. اگر ایمان آگاهانه به عیسی مسیح لزوم نجات تلقی نگردد، بنابراین وجود او در این نظام باوری، حیاتی نیست. یکی از اصولی که در این ساختار فکری جایی ندارد، مرجعیت و اقتدار کتاب مقدس است. اصلی که رنگ خود را از نظریه رستگاری عام تا کثرت گرایی بسرعت می بازد تا جایی که وجود مرجعی مکتوب، مکاشفه ای مشخص و سنگ محکی که قابلیت تنگ ساختن عرصه را بر این جهانبینی ها داشته باشد بلکل مردود اعلام می شود.
 شمول گرایی
شاید بتوان گفت شمول گرائی جایی بین کثرت گرایی و انحصارگرایی قرار دارد، به این دلیل که مانند کثرت گرایان بر این عقیده اند که نجات منحصر به افراد خاصی نیست و از طرفی با انحصار گرایان در لزوم کار مسیح برای نجات همصدا می باشند. به عبارت دیگری، این گروه بر این باورند که رستگاری الهی از طریق شخص عیسی مسیح و کار نجات بخش او تهیه شده است اما برکات و مزیتهای  این نجات، تنها مختص به گروهی که آگاهانه به این ایمان (باور به عیسی مسیح و کار نجات بخش او) معترفند نمی شود. به عبارتی دیگر، شخص برای دریافت نجاتی که تنها بوسیله عیسی مسیح حاصل شده است، لازم نیست تا ایمانی آگاهانه به عیسی مسیح و کار رهایی بخش وی داشته باشد. دی ای کارسون در خصوص این باور می گوید: «شمول گرایی، جهانبینی است که باور دارد تمام کسانی که نجات می یابند، این رستگاری را بر اساس کار حیات بخش مسیح دریافت می کنند، اما ایمان بر مسیح و کار نجات بخش وی لزومی ندارد، برخی از این افراد در حالی بوسیله مسیح نجات می یابند که هرگز در مورد او نشنیده اند، تنها واکنش مثبتی که این اشخاص نشان می دهد در قبال همان معرفتی است که بدان منور گشته اند»[۲۸]
تمرکز و تلاش ایشان در پاسخ به این پرسش است که؛ تکلیف کسانی که بدون شنیدن خبر خوش نجات از این دنیا می روند چه می شود؟ ایشان می گویند که همه انسانها باید فرصت نجات به آنها بخشیده شود. آنها می گویند که خدا این فرصت را به همه خواهد داد تا در نجات و کار فدیه بخش مسیح سهیم گردند. این شراکت در پذیرش و یا رد این نجات که به شکلی عمومی تر در دسترس عام گذاشته می شود انجام می پذیرد.
اما اساس این باور که فرصت نجات، به همه بخشیده خواهد شد چیست؟ چون مسلمأ بسیاری بدون شنیدن انجیل مسیح از دنیا می روند. بنابراین این فرصت نجات چگونه بخشیده می شود؟
پاسخ به این پرسش با این عبارت آغاز می گردد که؛ ایمان آگاهانه به عیسی مسیح و کار نجات بخش او لازمه نجات نیست. جان سندرز یکی از پشتیبانان این دیدگاه می گوید که با مطالعه متونی که بنظر می رسد نجات را منحصر به آنانی می داند که انجیل را شنیده اند، اینگونه بر می آید که در حقیقت نمی توان با قاطعیت در این مورد نظر دارد. تنها چیزی را که می توان با اطمینان از این آیات فهمید این است که نجات دیگری، جز کار کامل عیسی مسیح وجود ندارد تا شخص بدان نجات یابد.[۲۹]  در این راستا میلارد اریکسون توضیح گسترده تری ارائه می دهد. او در بررسی رساله به رومیان بابهای ۱ و ۲ و ۱۰: ۱۸۸ می گوید که مکاشفه عمومی که در دسترس همه انسانها است، طریق نجات را برای کسانی مهیا می کند که در مورد مسیح نشنیده اند. او سپس اضافه می کند که اصول اساسی پیغام انجیل را که در طبیعیت (مکاشفه عمومی) می توان در نکات زیر خلاصه نمود:
۱-     باور به خدای واحد، قادر و نیکو
۲-     باور به اینکه انسان باید قوانین این خدای واحد، قادر و نیکو را اطاعت کند.
۳-     آگاهی بر اینکه او قادر نیست تا قوانین خدا را اطاعت نماید بنابراین مجرم و محکوم است.
۴-     آگاهی بر اینکه هیچ چیز نمی تواند نااطاعتی وی را پوشانده وی را عفو نماید
۵-     باور بر اینکه خدا رحیم است، و کسانی را که خود را به رحمت وی بسپارند، خواهد بخشید.
پس از شمردن نکات زیر، می افزاید که کسانی که به این اصول باور داشته و بر اساس آن عمل نمایند، برکات مرگ مسیح را دریافت خواهند کرد، حال این رستگاری منوط بر فهم و درک آگاهانه این انگاره ها نیست.[۳۰]
در اینکه مکاشفه عمومی حامل حقیقت است شکی نیست. اما پرسشی که باید کنکاش شود این است که آیا این حقیقت، رهایی بخش است و یا محکوم کننده؟
 مکاشفه خاص، کشف حقیقتی است که در زمان مشخص، برای شخصی مشخص و در مکانی معین انجام می گردد. این پرده برداری بجهت کارکرد خاصی بخشیده می شود و آن رهنمود ساختن انسان به رابطه ای حیات بخش و نجات دهنده است. هدف و مقصود این مکاشفه صرفا نجات انسان است. اما در مقابل مکاشفه عام، حقیقتی است که خدا آن را بر تمام ابنای بشر آشکار می گرداند. مزمور ۱۹ می فرماید:  آسمانْ جلال خدا را بیان می‌کند و فلکْ از عمل دستهایش خبر می‌دهد.  روز سخن می‌راند تا روز و شب معرفت را اعلان می‌کند تا شب. (مزمور ۱۹: ۱- ۲) افزون بر اینکه آدمیان با نظر افکندن بر خلقت، به معرفتی کلی از خالق خود می رسند، ایشان قادرند تا قوانین اخلاقیی را نیز که خدا در وجدان و در طرح جهان نهاده است، دریباند. اما پیش فرضی که در تار و پود شمول گرائیی نهفته شده است می گوید که مکاشفه عام، قابلیت رستگاری بشر را دارد. و گستردگی و جهانشمول بودن این مکاشفه برای هر انسانی امکان نجات را فراهم می آورد. اگر کسی از درسترسی به مکاشفه خاص عاجز باشد، حتما توانایی دریافت حقایقی که در خلقت بیان شده است را (مکاشفه عام) دارد. و در نتیجه افرادی چون سندرز که پشتیبانان چنین دیدگاهی هستند می گویند که معنای انجیل، محدود به مکاشفه خاصی که در شخص مسیح برای رهایی بشر داده شده است نمی شود، بلکه معرفت محدود مکاشفه طبیعی نیز، قادر است تا برکات نجات مسیح را شامل حال آنانی کند که انجیل را نشنیده اند. به بیانی دیگر، کار نجات بخش مسیح برای نجات الزامی، اما معرفت و آگاهی از انجیل (کار نجات بخش مسیح) اجباری و الزامی نیست.[۳۱]
تضادی که در این ادعا و بیانات کتاب مقدس وجود دارد غیرقابل چشم پوشی است. پولس رسول می فرماید: زیرا که اوّل به شما سپردم، آنچه نیز یافتم که مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مرد،  و اینکه مدفون شد و در روز سوم برحسب کتب برخاست؛ (اول قرنتیان ۱۵: ۳- ۴)
تغییر مفهوم و پیغام منحصر بفرد انجیل و بسط کرانه های این پیام مشخص در خصوص تجسم، مرگ و قیام پسر خدا، به دانشی کلی و همگانی در مورد خالق جهان، تنها تحریف انجیل است.
آنچه از رومیان بابهای ۱ تا ۳ بر می آید، فقدان عامل رستگاری در مکاشفه عمومی است. انسان با اینکه به معرفتی نسبی از خدا و قوانین او با مشاهده طبعیت می رسد، اما در برابر این مکاشفه مقاومت کرده، او را رد می کند. رومیان ۱: ۱۸- ۱۹ می فرماید:
«زیرا غضب خدا از آسمان مکشوف می‌شود بر هر بی‌دینی و ناراستی مردمانی که راستی را در ناراستی باز می‌دارند. چونکه آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. «
کلام خدا به وضوح درماندگی انسان را به تصویر می کشد، شکستی که در نهایت به محکومیت وی می انجامد. حقیقت برملا گشته است و عدم توانایی انسان در اطاعت و پذیرش این مکاشفه (به این جهت که همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصرند[۳۲]) او را در مقابل خدا پاسخگو قرار داده است. و چون انسان به قوت خود به معرفت خدا نرسیده، نتوانست خود را نجات بخشید، خدا بدین رضا داد تا با فرستادن پسر خویش، این طریق را مهیا سازد و خود، این حقیقت را بر ما آشکار ساخته، ره رستگاری را که برای ما تهیه کرده بود را به ما نشان داد. آنانی که مکاشفه عمومی را دریافت نموده و خود را در قبال حقایقی که در آن برملا گشته قرار می دهند، قصور و کوتاهی خویش را خواهند دید. این قیاس آنان را بر یک واقعیتی تلختر روبرو می سازد و آن محکومیت انسان است.
 ایمان به عیسی مسیح
شمول گرایان ایمان را لازمه رستگاری می دانند، اما آنها معتقدند که حتمی نیازی نیست تا عیسی مسیح ، اساس این ایمان و مرکز این باور باشد. تنها کافی است تا به خدا (آنچه در مکاشفه عام آشکار است) باور داشته باشیم و این ما را کفایت خواهد کرد. جان سندرز می گوید: «می توان هدیه نجات را بدون شناخت بخشنده آن و حتی ماهیت نجات دریافت نمود»[۳۳] «ایمان نجات بخش، به معنای شناخت عیسی مسیح در زندگی کنونی نیست. کار فیض بخشنده خدا گسترده تر از کرانه های مکاشفه خاص است. خدا آنانی را که توبه کرده به او اعتماد نمایند، حتی اگر عیسی مسیح را نشناسند، در ملکوتش خواهد پذیرفت.»[۳۴]
یکی از آیات محبوبی که توسط این گروه استعمال می شود از قرار زیر است:
لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر که تقرّب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می‌دهد. (عبرانیان ۱۱: ۶)
اما چون هر آیه دیگری در کتاب مقدس، این حقیقت در متن تمامت کتاب مقدس قابل فهم بوده و در نهایت می توان کاربردی را از آن استخراج و آموزه ای از آن شکل داد. کلام خدا همچنین می فرماید:
 زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسّطی است، یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد، (اول تیموتاوس ۲: ۵)
آنچه شمول گرایان از ایمان معرفی می کنند، چون ظرفی تهی است که می توان آن را با تعالیم ادیان دیگر (ادیان توحیدی چون اسلام) پر نمود و آنچه در این قالب (ایمان به خدا) می ریزیم، ذهنی است و نه عینی.
 این محبث جنبه های بسیار وسیع دیگری نیز دارد که از حوصله این مقاله خارج می باشد، اما امیدوارم هستم تصویر کلی از این سه جهانبی برای شما ترسیم کرده باشم. و حال اجازه بدهید به بخش آخر، یعنی انحصارگرایی، که به عقیده من، باور کتاب مقدسی است بپردازیم.
 انحصارگرائی
به عنوان مسیحیان متعهد به نهضت انجیلی معتقدیم که عیسی مسیح تنها نجات دهنده است و به جز وی، کسی دیگر توانایی نجات بنی آدم را ندارد. آنچه انحصار گرایی بیان می کند در حقیقت انعکاس آیات زیر است:
  عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.  (یوحنا ۱۴: ۶ )
زیرا اگر به زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و در دل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت.  چونکه به دل ایمان آورده می‌شود برای عدالت و به زبان اعتراف می‌شود بجهت نجات.  (رومیان ۱۰: ۹- ۱۰)
 زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به‌وسیلهٔ او جهان نجات یابد.  آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ امّا هر که ایمان نیاورد الآن بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده.  (یوحنا ۳: ۱۷- ۱۸)
و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرّر است،  همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه، برای کسانی که منتظر او می‌باشند، ظاهر خواهد شد بجهت نجات. (عبرانیان ۹: ۲۷ -۲۸ )
ایمان مسیحی، با در نظر گرفتن تمامیت کلام و حقیقتی که بر ما آشکار گشته است، پاسبان چهار حقیقت بنیادی می باشد که بدون آنها، ساختار این باور ویران خواهد شد.
۱-     وحدانیت حقیقت
۲-     منحصر بفرد بودن عیسی مسیح و کار نجات بخش وی
۳-     واقعیت گناه
۴-     نیاز به کفاره
 وحدانیت حقیقت، در مقابل کثرت گرایی دینی/فلسفی ایستاده، به نسبی بودن حقیقت اعتراض می کند. حقیقت یکی است. پذیرش تمامی ادیان و فلسفه هایی که ادعای رسیدن به حقیقت را دارند، گرد هم آوردن جهانبینی ها گوناگون و یک دانستن آنها تضادی بیش نیست. کنار هم قرار دادن هندویزم که معتقد به سیصد هزار خدا هستند در کنار دین توحیدی چون اسلام، با منطق در تضاد است. یک دانست خدایی که اسلام به ما معرفی می کند با ماهیت خدایی که کتاب مقدس به تصویر می کشد، تضادی علنی خواهد بود. در این بازار آشفته، حق با چه کسی است؟ مسیحیان معتقدند که خدا خود سخن گفته و حقیقت را بر ما آشکار نموده است. آنچه کتاب مقدس می گوید، البته با سایر جهانبنی ها و ادیان متفاوت است، اما در نهایت حقیقت است. حقیقتی که انعطاف نمی پذیرد و نمی توان آن را در قالبهای ادیان دیگر ریخته، شکل و فرمی متفاوت و یا همسو با ساختار باورها آنها بخشید.
در همین راستا، مسیحیان به منحصر بفرد بودن عیسی مسیح و یگانه منجی بودن وی معترفند. عیسی مسیح تنها نجات دهنده عالم است و این ادعا، ساخته و پرداخته خیالات مسیحیان و یا انحصارگرایان نیست، بلکه عیسی مسیح خود فرمود:
من در هستم! هر که از من داخل گردد، نجات یابد و بیرون و درون خرامد و علوفه یابد.  (یوحنا ۱۰: ۹)
او همچنین فرمود:
عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.  (یوحنا ۱۴: ۶)
در حقیقت کلام خدا به سادگی می فرماید که ایمان و اعتماد به عیسی مسیح، مسئله مرگ و حیات است.
 زیرا خدا جهان را اینقدر محبّت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد. (یوحنا ۳: ۱۶)
ایمان به عیسی مسیح طریقی تنگ را برای نجات مهیا می کند، سایر گزینه ها در این آیه حذف شده است. ادیان دیگر، طرق رستگاری جانبی و امیدهای غیر در این حقیقت نمی گنجد. اما در عین حال انحصاریتی که در این ادعا دیده می شود، این طریق فراخترین راه ها است. این نجات در دسترس همگان است. هیچ گونه معیار اخلاقی، نژادی و فرهنگی و … از همگانی بودن این نجات نمی کاهد.
افرون بر این دو گزاره، کتاب مقدس حقیقت دیگری نیز بر ما آشکار کرده است و آن گناه است. همه گناه کرده اند و از قوانین الهی قصور کرده، در نتیجه محکوم گردیده اند.
جهانبین های دیگر (کثرت گرایی دینی، رستگاری عام و مشمول گرایی) جدیت گناه را نادیده می انگارند. بنظر می رسد، شدت و وخامت گناه و اثر مخرب و ابدی آن را بی اهمیت می شمارند. وضعیت اسفناک انسان و تباهی سرشت وی، هر گونه امکان و امید پارسایی و خداترسی را از وی گرفته است. خیال واهی مشمول گرایان بر اینکه اگر انسانها فرصت شنیدن خبر نجات بخش انجیل را داشته باشند، می توانند به آن پاسخ مثبت داده، آن را بپذیرند با گزارشات صریح کلام درهم می شکند.
چونکه آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است.  زیرا که چیزهای نادیدهٔ او، یعنی قوّت سَرْمَدی و اُلوهیّتش از حین آفرینش عالم به‌وسیلهٔ کارهای او فهمیده و دیده می‌شود تا ایشان را عذری نباشد.  زیرا هر چند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی‌فهم ایشان تاریک گشت.  (رومیان ۱: ۱۹- ۲۱)
و چون روا نداشتند که خدا را در دانش خود نگاه دارند، خدا ایشان را به ذهن مردود واگذاشت تا کارهای ناشایسته بجا آورند.  (رومیان ۱: ۲۸)
پاسخ به این پرسش که تکلیف کسانی که انجیل مسیح را نشنیده اند چیست، در آیات فوق یافت می شود. آیات فوق از محکومیت صحبت می کند، از مجازاتی که در انتظار عصایان است. شریعت بر دل ایشان نوشته شده است، اما در نهایت از اطاعت آن سر باز زده، آن را اجرا ننمودند. شریعت نوشته بر دل ایشان، طریق نجات نیست بلکه فرصت محکومیت را فراهم آورد. و البته انگاره چهارم و حقیقت بنیادی دیگری که مسیحیت را با دیگر باورها متفاوت می سازد، کفاره مسیح است که با زندگی، مرگ و قیام خود، نجات را برای آنکسی که ایمان بیاورد فراهم ساخت. این واقعیت تاریخی است که به ایمان مسیحی مفهوم دیگری بخشیده است، مفهومی که آن را از دیگر ادیان متفاوت می سازد
 بقلم: ادوین کشیش آبنوس
سپتامبر ۲۰۱۳

[۱] What about those who have never heard? John Sanders, IVP Academic, 1995, p9
[۲] Joshua Project
[۳] http://joshuaproject.net/
[۴] Jesus the
ارسال شده توسط Unknown در ۲۳:۵۳ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

درباره من

Unknown
مشاهده نمایه کامل من

برچسب‌ها

  • اخبار اقلییت ها
  • اموزه های کتاب مقدس
  • ایل قشقایی
  • خبر مسیحی
  • خبرمسیحی
  • مسیحی

کل نماهای صفحه

Popular Posts

  • مفهوم صلیب عیسی مسیح چیست ؟
    تجسم عیسی مسیح یعنی ورود او به جهان و سپس مرگ او بر صلیب و رستاخیزش از مردگان ، نقطه اوج کار نجاتبخش خدا در تاریخ محسوب میگردد....
  • گفتگو با روح الله مرادی مسئول کمیته مدافعین قوم قشقایی
    توسط : نجمه جمشیدی در حاشیه ژوئن 2, 2015 بهنام روغنی بیان دیدگاه فعالان در تبعید: قوم قشقایی یکی از اقوام اصیل ایرانی است که ...
  • آیا خدا وجود دارد. چه شواهدی وجود خدا را اثبات میکند؟
                                                                              تهیه شده توسط : عنایت شهسواری این موضوع بیش از هر موضوعی د...
  • هزینه ایمان : آذار و اذییت و تعقیب قضایی پروتستانها و نوکیشان مسیحی در ایران. THE COST OF FAITH PERSECUTION OF CHRISTIAN PROTESTANTS CONVERTS IN IRAN
    گزارش جامع: “هزینۀ ایمان: آزار و اذیت وتعقیب قضایی پروتستان ها و نوکیشان مسیحی در ایران” برخلاف ادعاهای حکومت ایران مبنی بر ...
  • خطرات جدی بازگشت نوکیشان مسیحی به ایران
    رای دادگاه عالی اروپا بر اعطای پناهندگی برای نوکیشان مسیحی ایرانی   نشر توسط: vocir                               ایرانیانی...
  • مختصری از تاریخ قشقایی
     ایران به علت موقعیت جغرافیایی خاص خود، همیشه پل ارتباطی بین شرق و غرب بوده و نقش مهمی را در تاریخ خاورمیانه و سرزمینهای دیگر داشته اس...
  • معنی نام های کتاب مقدس
                                                                                                                                           ...
  • تامل در باب ایمان مسیحی و والاهییات مسیحی
    تهیه شده توسط عنایت شهسواری                                                                         تعهد ما یافتن راستی است واگر در ...
  • واقعه پنطیکاست و آتش روح القدس
    تهیه شده توسط عنایت شهسواری پنطیکا...
  • نقض گسترده حقوق اقلییت های مذهبی و قومی و گزارش احمد شهید
    آخرین گزارش احمد شهید گزارشگر ویژه به سازمان ملل: «امروز روزنه‌ای از فرصت در ایران باز شده است» احمدشهید گزارشگر ویژه سازمان ملل...

Translate

بايگانی وبلاگ

  • ▼  2018 (2)
    • ▼  ژانویهٔ (2)
      • صدور حکم ۵ سال زندان برای مسیحی ایرانی شامی...
      • جنبش درونی انجیل برنابا، تل�
  • ◄  2017 (28)
    • ◄  دسامبر (2)
    • ◄  نوامبر (2)
    • ◄  اکتبر (2)
    • ◄  سپتامبر (2)
    • ◄  اوت (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (2)
    • ◄  ژوئن (4)
    • ◄  مهٔ (2)
    • ◄  آوریل (2)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (3)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2016 (22)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (2)
    • ◄  سپتامبر (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (2)
    • ◄  ژوئن (3)
    • ◄  مهٔ (1)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (5)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2015 (26)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (1)
    • ◄  سپتامبر (2)
    • ◄  اوت (2)
    • ◄  ژوئیهٔ (3)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (7)
زمینه ساده. با پشتیبانی Blogger.