۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

بر قله مشکلات بایستید وبا اعتماد نجات خداوند را ببینید







نوشته شده توسط:عنایت الله شهسواری

خداوند تغییر ناپذیر، جهان را آفرید و در آفرینش او همه ما انسانها شبیه هم آفریده شدیم با روحیات و انتظارات مشابه . به دلیل همین شباهت این امکان وجود دارد اتفاقی که برای قوم اسراییل رخ داد برای ما هم پیش بیاید با این تفاوت که آنها تجربه ای برای پشت سر گذاشتن آن اتفاقات نداشتند ولی ما امروزه یک تصویر داریم که با کمک آن زیر چتر برکت خداوند قرار گیریم و آن کلام خداست.

در (خروج16: 3) می خوانیم ،زمانیکه خداوند قوم اسرائیل را از اسارت مصرآزاد کرد و با هدایت موسی آنها را به سمت سرزمین موعود رهسپار نمود، ایرادها و ناسپاسی های آنها شروع شد. آنان به موسی می گفتند:"کاش در مصر می ماندیم و همانجا می مردیم ولی در کنار دیگهای گوشت می نشستیم و هر چه می خواستیم می خوردیم اما در این بیابان از گرسنگی خواهیم مرد." ولی این اعتراض ها به موسی نبود بلکه نافرمانی و اعتراض به خواست خداوند بود. در مقابل این خواسته قوم، خدا به موسی فرمود:" حال از آسمان برای ایشان نان می فرستم،هر کس بخواهد می تواند بیرون برود و هرروز نان همان روز خود را بردارد.آنها را اینگونه آزمایش می کنم ببینم از دستوراتم پیروی می کنند یا نه. به قوم اسراییل بگو روزهای جمعه نان به اندازه دو روز جمع کنند."( خروج16: 4-5) دلیل جمع آوری دوبرابرنان در روز جمعه،وجود شنبه روز سبت بود که در آیین یهود روز عبادت و استراحت و پرستش بوده است.( در پیدایش آمده است که خدا 6 روز جهان را آفرید و در روز هفتم استراحت کرد و اینگونه عدد 7 مقدس شمرده می شود.)

این نانها همانند کنجد ریز و طعم شیرین داشتند . خداوند به قوم دستور داد که نان را به اندازه مصرف روزانه خود جمع کنند(هر نفر یک عومر،"حدود دولیتر امروز") هر کسی که به این توصیه اهمیت نداده بود و بیشتر جمع کرده بود، چون صبح شد دیدند که نان او پر از کرم شده است.
وقتی خدا در بیابان می گوید :"نان امروزت را جمع کن" یعنی من در فکر فردای شما نیز هستم به من اعتماد کنید.او می گوید آرامش امروزتان را از من بگیرید، نان امروزتان را ازمن بگیرید و برای نیازهای روز بعدتان دوباره به سمت من بیایید و دریافت کنید.

اومی داند که ما اگر از نیازهایمان غنی شویم از یاد خداوند غافل می مانیم و اینجاست که در را برای شیطان در زندگی مان باز می کنیم . خدا نمی خواهد هر روز در مقابل او کرنش کنیم بلکه خواست خدا معاشرت با انسانهاست . او محبت ما را می خواهد .
در دعای ربانی (متی6: 11) ما از خدا می خواهیم نان روزانه ما را به ما عطا فرما، نمی گوییم نان یکسال من یا برکت یکسال من رابده تا راحت باشم . خداوند می داند که اگر ما به دلیل نیازهای روزانه مان به سمت او نرویم به راههای دیگر کشیده می شویم. او دقیقا می داند چه می کند و برای هر کاری دلیل مناسبی دارد. خداوند عاشق ما انسانهاست و می خواهد برکات خود را در زندگی همه ما جاری کند.

خداوند در" آیه 4 " می گوید :" آنها را آزمایش می کنم " خدا از بدو آوردن قوم اسرائیل به بیابان آنها را آزمایش می کند تا ببیند  کسانی که شکافته شدن دریای سرخ را پیش روی خود دیدند ، کسانی که پسح را دیدند ولی خود نجات یافتند چقدر به خدا اطمینان دارند. امروزه این آزمایش ها در زندگی های ما نیز می آید.

زمانیکه در بحران های زندگی قرار می گیریم "چرا"های بسیاری به سراغ ما می آید وقتی آنها را به نزد خداوند می بریم به این معناست که به تو اعتماد نداریم. وقتی جواب دعاهایمان "نه" می آید، خود دست به کار می شویم سعی می کنیم با راه حلهای انسانی از پس مشکل خود بربیاییم ،لب به شکایت می گشاییم چون همیشه جواب دعا برای ما یعنی "بله". ولی نه هم خود یک جواب است ، خداوند می خواهد ما غیر از تحمل ، صبر هم داشته باشیم وبه جای متوسل شدن به انسانهای دیگربه او اعتماد کنیم . اگر گوشهایمان به صدای خدا آشنا شده باشد می شنویم که خداوند می گوید:" صبر کن، من تو را از چیزی محافظت می کنم ،به من اعتماد کن، تو فقط دل به ملکوت من ببند وبقیه کارهایت را به من واگذارکن."(متی6: 33)

خداوند قوم اسرائیل را 40 سال به دلیل ناسپاسی هایشان در صحرا چرخاند و در تمام این مدت نیازهای آنها را برطرف نمود. علت سرگردانی قوم اسرائیل نااطاعتی آنان بود. در کلام آمده است هنگامیکه این قوم مصر را ترک کردند تا به سرزمین موعود برسند 14 روز زمان لازم داشتند تا به مقصد برسند، اگر راضی بودند و اطاعت می کردند اما این سفر چهل سال طول کشید. برای این قوم خیلی سخت بود ولی خدا همیشه همراه آنان بود ولی امروزه هدایت گر ما روح القدس است .

ما به عنوان ایمانداران مسیحی هنگامیکه از بند اسارت شیطان آزاد شدیم گاهی در بیابان زندگی روحانی قرار می گیریم ما باید این بیابان را طی کنیم تا به ملکوتی که عیسی مسیح به ما قول داده است برسیم. در ( یوحنا14:3) عیسی می گوید:"نزد پدر من جا بسیار است .من می روم تا آنجا را برای شما آماده کنم وقتی همه چیز آماده شد بر می گردم و شما را خواهم برد تا جایی که من هستم شما نیز باشید."

 ما نیز باید این بیابان را پشت سر بگذاریم و در این مسیر به اندازه قوم اسراییل نیز غر می زنیم . گاهی فراموش می کنیم که خداوند نیازهای ما را برآورده می سازد ، فراموش می کنیم راههایی برای ما باز کرده است که حتی فکرش را هم نمی کردیم، انسانهایی سر راه ما قرار داده که خودمان نمی شناختیم . از خدا بخواهیم که قدرت درک و تحمل مشکلات را نیز خودش به ما بدهد.

خدا می گوید :"من نیازهای شما را می دانم ." پس بهتر است روش دعاهایمان را عوض کنیم .بگوییم :" خدایا! شکربرای روز جدید، شکر برای دیروزکه با برکت تو به پایان رسید به تو اعتماد دارم تو روزی امروزم را دادی، برای فردایم نیز به برکت تو اطمینان دارم .تو احتیاج امروز مرا می دانی چون محدودیت نداری."


خداوند ما آگاه است و زنده و از راه های مختلف برکت می دهد .در اوج رنجها محکم بایستید و ببنید خداوند به چه زیبایی در زندگی تان عمل می کند فقط کافیست اعتماد کنید.

شرحی بر رساله یعقوب





این نوشته درباره رساله یعقوب که بیستمین کتاب از انجیل عهد جدید می باشد می پردازد در این مقاله بررسی می شود که یعقوب که بود و به چه دلایلی این رساله را نوشت و به چه مواردی در آن اشاره کرده است.در انجیل دو یعقوب وجود دارد که یکی برادر یوحنا پسر دیگر حلفی بود(متی10: 2-3) و دیگری یعقوب بزرگترین برادر عیسی(متی13: 55 / غلاطیان1: 19) که رهبری کلیسای یهودی نژاد را بر عهده داشت. او بعنوان فردی بسیارنیکوکار شناخته شده بودو آشنایانش به او لقب"عامل" را داده بودند.
 از او نقل شده که ساعتهای طولانی رو زانوهایش در دعا بوده است بطوریکه زانوهای او پینه بسته شده بودند .او مردی بسیار پرنفوذ و محبوب، بین یهودیان و در کلیسا بود(اعمال رسولان15: 13-29)  خدمات او به یهودیان باعث شد تعداد زیادی از آنان به مسیحیت ایمان آورند.
طبق اطلاعاتی که مورخین قرن دوم نوشته اند کمی بعد از سقوط اورشلیم به وسیله ارتش روم در سال 70 میلادی، هنگامیکه یهودیان گروه گروه مسیحی می شدند حنانیا کاهن اعظم وقت به همراه فریسیان و کاتبان، شورای اورشلیم را تشکیل دادند و به یعقوب دستور دادند تا در هیکل اعلام کند که عیسی، مسیحِ موعود نیست. اما یعقوب اعلام کرد که عیسی پسر خداست و خداوند داور این جهان است و این امر باعث شد که دشمنانش به دستور و حمایت کاهن اعظم او را سنگسار کنند در حالیکه یعقوب دعای "پدر اینان را ببخش زیرا نمی دانند چه می کنند را بر لب داشت."
رساله یعقوب احتمالا در سال 60 میلادی و اواخر عمر او نوشته شده است وتا آن زمان 30 سال بود که یعقوب کلیسای یهودی نژاد را سرپرستی می کرد. اهمیت نامه یعقوب برای عهدجدید همانند اهمیت امثال برای عهدعتیق است. این رساله 5 باب دارد و هر باب بخش هایی را شامل می شود که درباره روشهای زندگی مسیحی است و از موضوعات مختلف صحبت می کند این بخشها شامل :
                             
1-پایداری توام با ایمان یا ـــــــــــــــــــــــــــ تجربه عملی شخص مسیحی
2-خدمات دلسوزانه یا ـــــــــــــــــــــــــــــ اعمال شخص مسیحی
3-سخنان سنجیده  یا ـــــــــــــــــــــــــــــــ گفتار شخص مسیحی
4-فروتنی توام با پشیمانی یا ــــــــــــــــــــــ احساس شخص مسیحی
5-اهمیت دادن به سهیم شدن در نیازهای دیگران یا ـــــــــــــ کمکهای شخص مسیحی

هدف یعقوب از نوشتن این رساله، اشاره به اعمال غیر اخلاقی و رفتار درست مسیحی است. برخی از مسیحیان با اینکه ادعا به داشتن ایمان می کنند و خود را از مقدسین می دانند، ولی محکم به معیارهای دنیا چسبیده اند وبا رفتارشان انجیل را انکار می کنند. یعقوب با شیوه ای موثرتر و با کلمات دقیق وکنایه آمیز با اعمال غیر اخلاقی خوانندگان رساله اش مقابله می کند. محک ایمان، زندگی تغییر یافته ماست و ثمره این ایمان و تغییر، اعمال نیک است و موضوع اصلی نامه یعقوب هم  پیرامون این مطالب می باشد.او نامه اش را با خصوصیات کلی زندگی مسیحی شروع می کند(باب1: 1-27) بعد از مسیحیان می خواهد در اجتماعات با عدل و انصاف رفتار کنند(2: 1-13) و در رابطه بین ایمان و عمل یک بحث الهیاتی به میان می آورد(2: 14-26) و بعد به اهمیت تسلط زبان تاکید می کند(3: 1-12)
در ادامه او حکمت و خرد را از هم متمایز می کند. اوبه خوانندگان نامه اش توصیه می کند تا از آرزوهای ناپاک دست بکشند وخدا را اطاعت کنند در پایان از آنها می خواهد که صبور باشند و در عهد و پیمان خود صادق و برای وفادار ماندن به خداوند یکدیگر را یاری کنند.
 او از ایمانداران می خواهد که نه فقط حقیقت را بشنوند بلکه به آن عمل کنند زیرا ایمان با عمل نتایج بهتری بهمراه دارد.
 از اشارات او در این نامه به آزمایشات و وسوسه ها در زندگی مسیحی هست و اینکه پیروزی بر آنها باعث شخصیت قوی در ایماندار می شود. وقتی مشکلات پیش می آید نگران نشوید بلکه از خدا بخواهید که به شما حکمت و صبر دهد تا آزمایش تمام شود.
نکته بعدی که یعقوب به آن اشاره می کند قانون محبت است. ما بوسیله رحمت رهاییِ بخش خدا و محبت او نجات یافتیم نه حفظ شریعت. اما با انجام قانون کلی که عیسی در (متی22:39 و مرقس12: 31) به ما داده، نشان می دهیم که محبت مان واقعی هست یا نه. یعقوب به مسیحیان تعلیم می دهد به نگرشی که دنیا نسبت به ثروت و ثروتمند می دهد سازش نکنند زیرا مسیحیان باید گنج های الهی را از طریق خدمت صادقانه به انسانها ذخیره کنند.
موردی که یعقوب بسیار به ایمانداران تاکید می کند گفتن سخنان حکیمانه است. او در( باب3: 1-12) از خطرات زبان سخن می گوید. گناهان زبان تنها شامل حرفهای تند و خشم آلود نیست بلکه ابراز عقاید نادرست و دور از عقل هم می باشد . زبان نمایانگر شخصیت ماست . افرادی هستند که علارغم ایمانداربودن کنترلی برزبان خود ندارند . کلمات بسیاری از زبان ما گفته می شود که ممکن است باعث لغزش دیگر ایمانداران شود. هیچ انسانی کامل نیست و نمی تواند تسلط کامل برزبانش داشته باشد و این قدرت کنترل را فقط خداوند می تواند به انسان بدهد.
یعقوب با سه مثال( دهنه اسب، سکان کشتی و جرقه کوچک) ما را متوجه قدرت عظیم زبان می کند که یک کلمه چطور می تواند جمعی را بنا کند و یا یک تعلیم اشتباه چطور میتواند باعث نابودی جمعی شود. زبانی که شرور باشد در واقع در کنترل شیطان قرار می گیرد و همین عضو کوچک می تواند باعث نابودی ما شود.
یک مسیحی ممکن است اهل دعا و کمک باشد ولی اگر زبان تند داشته باشد می تواند افراد را برنجاند و حیات روحانی آن فرد تلف می شود .ایماندارانی که در جلسه دعا خدا را پرستش می کنند و پس از پایان کلیسا شروع به بدگویی و غیبت می نمایند از اینگونه افراد می باشند.
 درخت را از میوه اش، چشمه را از آب آن و انسان را از کلامش می شناسند اگر زبانمان در اختیار روح القدس باشد کمتر حرف میزنیم و کمتر دیگران را قضاوت می کنیم . به مسیحیت  نباید فقط ایمان داشت بلکه باید آنرا زندگی کرد.

 در فیض خداوندمان عیسی مسیح باشید.
نوشته شده توسط : عنایت الله شهسواری

۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

اندیشه نادرست


آنچه انسان را نجس می سازد افکاری است که از وجود او تراوش می کند چون از وجود و قلب انسان است که فکرهای نادرست بیرون می ایند و منجر به اعمال نادرست می شوند

۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

مختصری از تاریخ قشقایی


 ایران به علت موقعیت جغرافیایی خاص خود، همیشه پل ارتباطی بین شرق و غرب بوده و نقش مهمی را در تاریخ خاورمیانه و سرزمینهای دیگر داشته است؛ به گونه ­ای که با پذیرش یا عدم پذیرش اقوام گوناگون در این منطقه و تاثیرگزاری در روابط اجتماعی آنان، باعث تغییر و دگرگونی­ های اساسی در تاریخ و جغرافیای ایران بزرگ و آسیا شده است. حدود ایران بزرگ در قدیم از شرق به رود سند در هندوستان از غرب به بین­ اللنهرین از شمال به آمودریا( جیحون)، ترکمنستان، دریای خزر و ماورای قفقاز و از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان منتهی می شده و مساحت آن قریب به 000/600/2 کیلومتر مربع بوده است.

به این سرزمین پهناور، اقوام مختلفی وارد شده و گروهی از آن گذر کرده­ اند. گروهی از اقوامی که وارد شده و مانده­ اند قوم قشقایی بوده ­اند که طی دوره­ های گوناگون تاریخی از سرزمینهای حاشیه­ای ترکستان وابسته به ایران بزرگ به فلات ایران کوچ کرده، قرنها پیش در جنوب ایران ساکن شده­ اند.

اگر همه مفروضات جغرافیایی، تاریخی، زبانی و لغوی را که حاصل تلاش محققین است مطالعه کنیم، به این نتیجه می­رسیم که سرزمینی به نام قشقا و طایفه ­ای به اسم قشقه و رودخانه­ ای به نام قاشقا (کاشکا) و زبانی ترکی با گویش قشقه ­ای در ترکستان قدیم و ازبکستان کنونی وجود دارد. واقیعت این است که قشقایی­ها در دوره ­های مختلف به ایران وارد شده و ساکن شده اند و همیشه در قدرت سیاسی تعیین کننده و پذیرای سایر اقوام و حل کننده آنها در خود بوده است.

زبان قوم قشقایی ترکی بوده و از گذشته ­های دور، قدرت اول در استان فارس و جنوب ایران بوده ­اند. انگلیسی­ ها و پرتقالی­ ها از نام قشقایی وحشت داشته ­اند. در کتاب « فارسنامه ناصری» تالیف میرزا حسن فسایی چنین آمده است: « واژه ترکی قاچ قایی به معنی گریخته بوده است. چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند، گروهی از آنها فرار کرده در ممالک فارس توقف کرده­ اند که مردمان خلج این گروه را قاچ قایی گفته­ اند که بعد از تغییرات لفظی قشقایی شد. در « دایرۀ المعارف اسلامی» به قلم واسیلی ولادیمروویچ چنین آمده است: «مکان اصلی قشقایی­ها نامعلوم است. در زبان ترکی غربی، قاشقا به معنی خال سفید در پیشانی حیوانی مانند اسب، گوسفند، و گاو و امثال آن است. همچنین این لغت به معنی پهلوان پردل و جرئت و نترس نیز می­ باشد.»

در « تاریخ مسعودی» به قلم ظل السطان چنین آمده است: «... اتابک فارس، سعد زنگی با هزار سوار به دیدن خلیفه بغداد می­رفت. در عرض راه به قشون سلطان محمد برخورد، جنگ عظیم نمود. سلطان از شجاعت او خوشش آمد. تعدادی جنگجوی کاشغری همراه او به فارس فرستاد که بعدها با تغییر کاف و قاف قشقری گفتند که از کثرت استعمال قشقایی شدند...»

در « حقایق الاخبار» ناصری به قلم خورموجی چنین آمده است: « قشقایی از ترکمنان دشت قبچاق بوده و با اتابکان سلغری به این مرز و بوم به اتفاق آمده ­اند...» در « حبیب السیر» آمده که سرزمینی به نام قشقا در ترکستان وجود داشته است که محل آن نزدیک سمرقند و بخارا، جایی در اطراف شهر کیتاب که امروزه دوشنبه نامیده می­شود، قرار داشته که مردمان آن ترک بوده­ اند.

نظرات متفاوت و متعددی در مورد ایل قشقایی وجود دارد که محققان غیر قشقایی بر این عقیده و نظر هستند که با زبان و خط و مفاهیم کلمات و نوشته­ هایی بر روی سنگهایی که در دشت اورخون کشف شده آشنایی نداشته­ اند. اما آنچه که در مورد قشقایی با قاشقایی حقیقت دارد، این است که همان گونه که در کتب معتبری چون « دیوان الغات ترک» محمود کاشغری و کتیبه­ های دشت اورخون آمده، قایی نام یکی از قبایل بیست و چهارگانه ترکان اوغوز می­ باشد که به خاطر جنگاوری و سلحشوری، حفظ حراست امپراطوری بزرگ «گوی ترک» را بر عهده داشته­ اند و احتمالاً به دلیل « قه یه»(سنگر، قله و قلعه) ­نشینی به این نام مشهور شده ­اند. همان گونه که بهترین پرورش دهندگان اسب را «به یآت» (بیات) یا « بای آت» (بایات) نامیده اند یا معروفترین پرورش دهندگان گوسفند یا گله « سوری» به «بای سوری» خوانده ­اند.

قایی یکی از نوادگان اخوغوز یا اغوزخان از نوادگان حضرت نوح است که به مراتب قوی­تر، باهوش­تر و  جسورتر از دیگر برادران و دیگر اقوام خود بوده به همین خاطر به شغل سپاهی­ گری مشغول و برای خود قشون و سربازانی گردآوری کرده و به لشکرکشی و کشورگشایی می­پرداخته­ است و همچون سپاهیان قدیم، نیروهای خود را به جناح راست(ساق قایی)، جناح چپ( سول قایی) و جناح پیش قراول(قاشقایی) تقسیم کرده بود که در اینجا قاش، به معنی  « نگین» و یا «پیشانی» است.

در کتاب « ناسخ التواریخ» آمده است: « شریف­ترین قبایل ترکان « قبیله قایی» است و بیشتر یابغوها و فرمانروایان ترک از این قبیله برخاسته اند.»

نویسنده « قابوسنامه» نیز قبیله قایی را در چنگاوری سرآمد قبایل ترک نام برده است. بر اساس مستندات تاریخی، ساق قایی یا جناح راست با تغییر ق به ک، ساک کایی و بعدها سکایی نامیده شد و در شرق ایران زمین مستقر شده ­اندکه محل سکونتشان، سکستان یا سگستان، ساکنین آن سکازی یا سگزی نامیده می­شود. همان گونه که اسفندیار در نبرد با رستم چنین طعنه می­زند:

فراموش کردی تو سگزی مگر              کمان و بر مرد پرخاشخر

و بعد از ورود اعراب به ایران، با تبدیل حرف گ به ج، سجستان و بعدها سیستان خوانده شد. سول قایی­ها به مرور سول غوری(سلغری)، سول جوقی(سلجوقی) نامیده شدند که قبل از خوارزمشاهیان مدتی در ایران تشکیل حکومت داده­ اند و پس از مهاجرت به آناتولی، امپراطوری عثمانی را به وجود آوردند.

اما قسمت مرکزی قایی و فرماندهان آن یعنی قاشقایی در نقاط مختلف آسیا و اروپا پراکنده شدند و گاهی به قره قایی لی( قره قویونلو) آق قایی لی( آق قویونلوها)  ده ده قایی­لی، علی قایی­لی، شایی­لی و شایی و لفظ قاشقایی به صورت کاشکایی، کشانی،کاشانی، کشکایی­لی (کشکولی امروز) در نقاط و ادوار مختلف ظاهر شده ­اند.

سعید نفیسی در کتاب « تاریخ معاصر ایران» می­نویسد: « گروهی از قزلباش­ ها در زمان شاه اسماعیل صفوی، برای حفظ و حراست مرزهای جنوب به فارس آمدند و با متحد کردن ایلات فارس، ایل قشقایی را به وجود آوردند.»

لازم به ذکر است عنوان کنیم که قبایل ترک در گذشته­ های دور بیست و چهار گروه بوده که به ترکان اوغوز معروفند که همان گونه که اشاره کردیم از میان آنان قایی سرآمد بوده­ است که فردی به نام گوی ترک آنان را گردآورده و بر آنان حکومت می­ کرده است. مرکز حکومت او شهری به نام « اوتوکن» یا ( اوت کندی) بوده که در دامنه­ های آلتایی ( آل تووا)ی مغولستان  فعلی قرار داشته است. این شهر از اولین نقاطی بوده که مورد حمله خونخواران مغول بوده است.

هر روز زندگی ما معجزه ای از خداوند است







در مرقس(8: 1-4) عیسی به شاگردان خود می گوید :"دلم به حال این مردم می سوزد، چون سه روز است که اینجا هستند و دیگر چیزی برای خوردن ندارند و..."

آن مردم همگی به دنبال عیسی بودند با خواسته های متفاوت ، ولی برای عیسی مسیح مهم نبود که هرکس با چه نیتی آنجاست ولی او دلش برای همه آنها سوخت. امروزه نیز ما انسانها با نیت های متفاوت قلب خود را بر روی مسیح باز می کنیم از همان لحظه است که خدا با اشکهای ما اشک می ریزد ، با خنده های ما می خندد و ما را درک می کند.در هر روز زندگی اگر خدا به داد ما نرسد از نظر روحانی ضعف می کنیم . او می خواهد به ما برکت بدهد ولی ما انسانهای بازیگوش دنبال او نمی رویم و بیشتر به تواناییهای خود تکیه می کنیم و با تمام ایمانی که به او داریم باز در زندگی دچار چالش شک و تردید می شویم.

زمانیکه در انجیل مرقس باب (8: 4) می خوانیم شاگردان عیسی با وجود دیدن چندین معجزه مشابه از عیسی مسیح در باب(6: 30) باز هم از عیسی سوال می کنند چگونه این همه آدم را خوراک بدهند افسوس می خوریم که آنها با عیسی بودند چرا هنوز شک دارند و کم ایمانی آنان را محکوم می کنیم در حالیکه این عملکرد امروزی خود ما نیز هست در برابر مشکلات زندگی.شاگردان به فاصله دو باب قبل و دیدن همان معجزه باز شک می کنند و چقدر این اتفاق در زندگی امروز برای ما تکرار می شود.

زمانیکه زندگی گذشته خود را مرور می کنیم ، دریاهای باز شده بسیاری را در مقابل خود می بینیم که اگر معجزه خداوند نبود در هر کدام از آنها امکان غرق شدن داشتیم ولی همین که به اولین دریای بحران زده زندگی می رسیم زانوهایمان می لرزد ، درمانده می شویم ، اولین سوالی که از خود میپرسیم این است که چگونه این مشکل را برطرف سازیم؟

عکس العمل ما در برابر دریاهای زندگیمان چیست ؟ مستاصل می شویم ؟ شکوه و ناشکری می کنیم یا اینکه اعتماد می کنیم به همان خدایی که دریای سرخ را در مقابل موسی گشود . بی شک این خدا نیز با ما و بحران پیش آمده در زندگی چنین خواهد کرد اگر در ایمانمان آنقدر پیشرفت کرده باشیم که بایستیم و ببینیم که " او خداست"
وما هیچگاه در بحران های زندگی تنها نیستیم.

ایماندار قوی هیچگاه شک نمی کند او ابتدا اعتماد می کند وسپس برای مشکل پیش آمده در دعا می ماند و فراموش نمی کند هنگامیکه جواب را دریافت کرد ، برای سپاسگزاری از خداوندمان عیسی مسیح دوبرابر شکرگزار باشد .(مزامیر103: 2)


هر روز در دعاهای اول صبح خود ایمان و اتفاقات روز خود را زیر خون مسیح ببرید و همواره این کلام را به یاد داشته باشید که " خدای دیروزتو ، خدای امروز و خدای فردا تو نیز هست." 

۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

آشنایی با ایل قشقایی


                     

قشقایی یا ایل قشقایی یکی از اتحادیه‌ های ایلی ایران است که مانند بسیاری از اتحادیه‌ های ایلی متأخر ایران مخلوطی از قبیله‌ هایی با ریشه‌ های قومی گوناگون لر، کرد، عرب و ترک است، اما بیشتر قشقایی‌ها ریشه‌ ای ترک دارند و تقریباً تمامشان به گویشی از زبان‌های ترکی اغوز غربی صحبت می‌کنند که خود آن را ترکی می‌نامند.
مرکز اصلی این ایل استان فارس است. اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استان‌ها نیز ساکن هستند. از این جمله می‌توان به استان‌های کهگیلویه وبویراحمد، چهارمحال و بختیاری (جونقان، بلداجی، بروجن، سامان، شهرکیان، طاقانک)، خوزستان (هفتکل)، اصفهان(قسمتهایی ازسمیرم، شهرضا، دهاقان، فریدن، بخش‌های مختلف شهرستان لنجان به ویژه بخش مرکزی این شهرستان در اطراف زرین شهر، بیستگان، باباشیخعلی و چم‌ها)، قم، مرکزی، و بوشهر (دشتستان و دشتی) اشاره نمود. قشقایی‌ها در دوره‌های مختلف به‌تدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شده‌اند. عشایر ترک‌زبان در سراسر ایران پراکنده‌اند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، تیموریان و صفویه شدت یافته‌است. جمعیت ایل قشقائی نیم میلیون - تخمین سال ۱۹۸۶-  بوده و در حال حاضر بیش از ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود.

تهدید و اخراج یک فعال و نوکیش مسیحی افغان از ایران


نوکیش مسیحی ایلیا عرب در ساعت ۱۰ ساعت صبحِ روز سه شنبه ۲۵ فروردین ۹۴ توسط بازجویان وزارت اطلاعات در بخش امنیت سیاسی امور اتباع خارجه در شهرستان کرج مورد بازجویی و ضرب و شتم قرار گرفت. این نوکیش مسیحی که از اتباع کشور افغانستان می باشد از پاسخ دادن به سوالاتی که جنبه تفتیش عقاید داشت خودداری نمود، که با برخورد خشن توهین آمیز و تهدید مواجه گردید
بنا به گزارشی از  خبرگزاری صدای مسیحیان ایران(vocir)  یکی از فعالان و خادمین کلیسای کرج بنام محمد رفیق محمدی ملقب به ایلیا عرب اهل افغانستان از طرف عوامل وزارت اطلاعات تحت فشار بوده و همچنین از طرف مامورین حکومتی طی یک بازجویی دو ساعته مورد تهدید قرار گرفته، و از کشور ایران اخراج گردید.
بازجو این نوکیش مسیحی را ، تحت فشار قرار داده که او می بایست از اعتقادات و ایمان خویش به عیسی مسیح فاصله بگیرد که با مخالفت نامبرده مواجه گردید. بازجو وقتی متوجه گردید که قادر به پیش بردن اهداف غیر انسانی خویش نیست به توهین کردن و تهدید نوکیش مسیحی و خانواده اش پرداخت.

بازجو مربوطه گفت که قادر به اخراج کردن خانواده ی وی از ایران بوده(بعلت تبعه افغان بودن ایشان در ایران) و از این طریق برای تهدید و فشار نوکیش مسیحی استفاده نمود.
بازجو در نهایت، نوکیش مسیحی ایلیا عرب را در یک دو راهی قرار داده که اول اینکه می بایست داوطلبانه و بدون هیچ سر و صدایی از کشور ایران خارج بشود و دومین تهدید ایشان به پنج سال حبس و در نهایت اخراج وی و خانواده پدرشان از ایران بود.
طبق شرایط بوجود آمده از نامبرده تعهد گرفته شد که ظرف مدت یک ماه آن هم بعلت بیماری همسرش نسیم خاکی شهروند ایران که در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۹۴ مورد عمل جراحی قرار گرفته بود ایشان کشور ایران را برای همیشه ترک کند.
در طی بازجویی طبق پرونده ها و عواملی که بر نوکیش مسیحی رویت گردید نامبرده متوجه شد که علت بی هویت ماندن دخترشان (اعم از نداشتن شناسنامه و حتی کارت امور اتباع) در ایران مسیحی بودن ایشان است.
ایلیا عرب نوکیش مسیحی به علت شرایط موجود و تهدیدهایی که از کشور خویش داشت قادر به رفتن به کشور افغانستان نبود و مجبور گردید که به صورت غیر قانونی به همراه دختر دو ساله اش در بدترین شرایط موجود در طی پنج روز آوارگی کشور ایران را برای همیشه ترک کند.
لازم به ذکر میباشد خانم نسیم خاکی همسر نوکیش مسیحی ایلیا عرب خواهر امین خاکی یکی از فعالین مسیحی کلیسای کرج میباشد که در ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ توسط نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات در حوالی شهر شوش ، پس از بازداشت طولانی در ستاد خبری وزارت اطلاعات شهر اهواز و همچنین ضرب و شتم شدید که آثار آن در بدن وی مشهود بوده در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ به زندان کارون اهواز منتقل شده بود،این خادم کلیسا بالاخره پس از حدود ۱۰ ماه حبس روز ۱۳ دی ماه سالگذشته با قید وثیقه از زندان آزاد شد