۱۳۹۵ اسفند ۳, سه‌شنبه

پارساشمردگی و زنجیرۀ نجات

پارساشمردگی و زنجیرۀ نجات                                  


نچه گذشت:
در چهار ماه گذشته، به بررسی آموزه های مختلف مرتبط به نجات پرداختیم و از جوانب گوناگون رستگاری الهی را که کار خداست وارسی کردیم. به مسائل اساسی در این مسیر نظری داشتیم. به تعریف ارادۀ انسان پرداختیم. به آموزۀ حاکمیت الهی نگاهی داشتیم؛ ارتباط این دو را بررسی کرده، به گناه اولیه رسیدیم؛ خاستگاه کتاب مقدسی و تعریف الهیاتی آن را توضیح دادیم. بعد به آموزۀ گزینش الهی نگاهی انداخته، آیات مربوط بدان را تفسیر کردیم؛ اعتراضات به آن را پاسخ داده، تولد تازه را وارسی نمودیم. در ادامه به آموزۀ پارساشمردگی رسیدیم و الان بیشتر از یک ماه است که روی این آموزه توقف کرده، از زوایای گوناگون آن را تفتیش می کنیم.
بعد از اینکه تعاریف ابتدایی آموزۀ پارساشمردگی را معرفی کردیم، از دو هفتۀ گذشته در مرکزیت این آموزه، به آموزۀ نجات شناسی اشاره کردیم؛ اساسا این ادعا را که آیا این آموزه مرکزی است یا نه، تحلیل کرده، به برداشتهای گوناگون و تعاریف متنوعی که در این زمینه موجود بود اشاره کردیم. در نهایت، تا بدین مرحله به این نتیجه رسیدیم که آموزۀ پارساشمردگی، تشبیهی که فدیه را تشریح می کند نیست؛ بلکه این آموزه، توضیح دهندۀ فدیه ای است که خدا برای ما تهیه نموده است. نیز این آموزه، یکی از باورهای مهمی است که پولس رسول توجه بسیاری به آن نموده، در الهیات او، تمرکز زیادی به آن اختصاص داده شده است.
پارساشمردگی و زنجیرۀ نجاترساشمردگی و زنجیرۀ نجات
امروز می خواهیم به ارتباط آموزۀ پارساشمردگی با زنجیرۀ نجات بپردازیم.
زنجیرۀ نجات(1):
پیشْ برگزیدگی، دعوت موثر، تولد تازه، ایمان، توبه، پارساشمردگی، فرزندخواندگی، تقدیس، جلال.
دیدگاه های مختلف:
در خصوص زنجیرۀ نجات هم نگرشهای متنوعی وجود دارد؛ برخی معتقدند که اساسأ چیزی به نام زنجیرۀ نجات، و ارائۀ ترتیب منطقی برای نجات،خاستگاه کتاب مقدسی ندارد و در نتیجه، ارتباط بین این زنجیره و پارساشمردگی نیز بی مورد است.
برخی این آموزه را در آغاز این زنجیره قرار می دهند به نوعی که، تولد تازه و ایمان، پس از پارساشمردگی وارد صحنه می شود.
برخی هم معتقدند که اعتقادنامه وست مینستر، اتحاد با مسیح را پیش از پارساشمردگی قرار داده است و بنابراین، تقدم اتحاد با مسیح، می تواند تنشی را در ترتیب زنجیرۀ نجات ایجاد کند. پرسشی که برای برخی در این خصوص مطرح می شود این است که چگونه می شود با مسیح متحد شد، اگر نخست پارسا به حساب نیاییم؟ در طیف دیگر الهیات اصلاحات، الهیات لوتری، معتقد است که اتحاد با مسیح، نتیجۀ پارساشمرده شدن شخص است ؛ بنابراین نمی تواند اتحاد با مسیح را بر پارساشمردگی مقدم دانست.
الهیات اصلاحات، در طی تاریخ از اینکه از زنجیرۀ نجات برای بررسی و ارائۀ عناصر نجات استفاده کند، مشکلی نداشته است. زنجیرۀنجات، ابزاری بوده است تا عناصر مختلف نجات که پیشتر بدان اشاره کردم، از هم تشخیص داده شده، ترتیب منطقی آن قابل فهم گردد.
خاستگاه زنجیرۀ نجات:
خاستگاه این زنجیرۀ نجات هم از رومیان8: 30 می آید. آیه ای که به نظر می رسد برای ارائۀ این تعریف مهم است.
منتقدین به زنجیرۀ نجات:
گروه هایی هم بوده اند که این ترتیب را رد کرده اند؛ به عنوان مثال، لوئیس برکوف(2)، الهیات دان قرن بیستم، این ایده را که می توان از رومیان 8: 30، زنجیرۀ نجات را استخراج کرد، رد می کرد. هرمن ریدرباس(3)، یکی دیگر از الهیات دانان برجسته ای است که زنجیرۀ نجات را رد می کند و می گوید از این آیه نمی توان ترتیب منطقی برای نجات استخراج کرد. او دو دلیل را ارائه می دهد:
اول اینکه پولس رسول، در کتاب رومیان، الهیات نظامندی را ارائه نمی دهد، بنابراین، مقصود پولس نبوده است که برای این عناصر نظمی قائل شود؛
دوم این که اساسا، نگرش پولس در این خصوص متفاوت بوده است.
نیز کارکنیان(4) معتقد است که اتحاد با مسیح در حقیقت همان پارساشمردگی است.
بنابراین، در خود الهیات اصلاحات، گروه هایی وجود دارند که خود را تابع الهیات اصلاحات می دانند، اما زنجیرۀ طلایی را اساسا رد می کنند.
برخی دیدگاه های دیگر:
گروهی دیگر هم هستند که آموزۀ پارساشمردگی را راس همۀ این عناصر می دانند و معتقدند که جایگاهی والا، تعیین کننده و مرکزی را داراست.
البته این را هم اشاره کنم که اکثر الهیات دانهای لوتری، پارساشمردگی را پس از تولد تازه و ایمان می دانند، اما افرادی هم در این گروه از خداشناسی هستند که برآنند که اگر پارساشمردگی را پس از تولد تازه و ایمان قرار دهیم، خواسته و ناخواسته، الهیات ما، پلاگیانیستی خواهد شد؛ حالا اینکه، پلاگیانیستی چیست؟ در جلسات بعدی به آن خواهم رسید، اما اگر مایل باشید، مقاله ای در این خصوص در وبلاگم درج کرده ام که کمک خواهد کرد تا با این موضع که در حقیقت بدعت است آشنا شوید؛ اساسا پلاگیانیسم(5) از نام راهب انگلیسی هم دوره با آگوستین (6)نام گرفته است؛ وی که پلاگیوس(7) نام داشت، گناه اولیه را یعنی تاثیرات گناه آدم بر نوادگانش را رد می کرد.
پس این گروه معتقد است که باید به طور حتمی، مقام پارساشمردگی را پیش از تولد تازه و ایمان قرار داد در غیراین صورت، پارسایی بر اساس ایمانِ به تنهایی، مخدوش خواهد شد. البته بسیاری از اصلاحگران با این سخن موافق نیستند و می گویند که اگر این ترتیب را هم نگاه نداریم، آن آموزۀ اساسی که اصلاحات در حقیقت بر سر آن آغاز شد، یعنی پارسایی بر اساس ایمانِ به تنهایی، مخدوش نخواهد شد.
یادآوری مهم:
اجازه بدهید این را به عزیزانی که شاید تمام تصویر را نمی بینند بگویم که تقدیس، یا زندگی پارسایانه، یعنی بخشی که رفتار مسیحایی ما را برای زندگی مقدسانه شامل می شود، قسمتی عمده و مهم از الهیات اصلاحات به شمار می رود؛ پس این تهمت بی جا و بی موردی که در واقع مغالطه ای(8) هم بیش نیست، و می خواهد بگوید که الهیات  اصلاحات، بی بند و باری را ترویج می دهد، عاری از حقیقت است. تقدیس، بخش جدا نشدنی الهیات اصلاحات است و در طی تاریخ اصلاحات، ما جنبشهایی هم داشته ایم که تاکید آنها به زندگی مقدسانه، چیزی کمتر از رهبانیت قرون وسطی نبوده است.
در قلمرو اصلاحگران، تا الان آثار الهیاتی جدی و وسیعی در باب زنجیرۀ نجات، آنطور که شایسته است و انتظار می رود، ارائه نشده است، اما افرادی بوده اند که در این قسمت صحبتهای مفیدی کرده اند.
دیدگاه هاج:
ای ای هاج(9)، در کتابی این پرسش را مطرح می کند: در اعمال و بکاربستن فدیه بر انسان گناهکار، کدام یک از اینها، نخست انجام می پذیرد؛ پارساشمردگی یا تولد تازه؟
او این مطلب را که اصلاحگران، مقام پارساشمردگی را پس از تولد و ایمان می دانند، تایید می کند، اما در این میان بر این مسأله هم تاکید می کند که فدیه، با آموزۀ اتحاد با مسیح نیز مرتبط است، و فواید و برکاتی که شخص در اتحاد با مسیح دریافت می کند از این قرارند:
اول: رابطۀ انسان گناهکار با خدا تغییر می یابد؛
دوم: شخصیت و اخلاقیات وی دگرگون می شود؛
سوم: تغییری که در تولد تازه آغاز شده، در نهایت از طریق فرایند تقدیس، به کمال می رسد.
او اضافه می کند که کفارۀ مسیح و نیکویی وی، دلیل تولد تازه است و بر اساس ایمان وی، شخص گناهکاری که تولد تازه یافته است، با کفاره و نیکویی مسیح وارد ارتباط می گردد، به معنایی دیگر،توسط آنها عادل شمرده می شود. او می گوید شخص، برای دریافت پارسایی باید نخست به نوعی سهمی در مسیح داشته باشد و با او به نوعی وارد رابطه و یا نوعی اتحاد گردد، تا در نهایت با او متحد شده، در وضعیت پارسایی قرار گیرد. هاج، به نوعی هم اتحاد با مسیح را پیش و به نوعی پس از عادل شمردگی می داند. آیا می توان وضعیت دوم را تنها اتحاد خواند؟ پس وضعیت پیشین چیست؟
نیم نگاهی به قبل:
در جلسات پیشین در مورد زنجیرۀ نجات صحبت کردیم؛ اگر یادتان باشد، مسیح در باب سوم انجیل یوحنا، خطاب به نیقودیموس گفت که تا از نو مولود نشوی، تا از بالا، یعنی از خدا مولود نشوی، تا از روح خدا مولود نشوی، نمی توانی ملکوت خدا را ببینی و وارد آن گردی. بنابراین، تولد تازه، پیش نیاز دیدن و ورود به پادشاهی خداست. از طرفی دیگر، در گفته های مسیح و رسولان اینطور مشهود است که شخص برای دریافت فدیۀ بشر، باید نخست ایمان آورد؛ این گفته به آن معناست که ایمان آوردن، لازمۀ در وضعیت مناسب با خدا بودن است. یعنی، برای اینکه در حضور خدا عادل خوانده شویم، باید ایمان آورده و توبه کنیم. عادل شمردگی، جدا و بدون ایمان، میسر نیست.
دو گزینه:
با توجه به بیاناتی که کتاب مقدس در اختیار ما می گذارد، دو گزینه روبروی خود داریم.
نخست: کتاب مقدس، ترتیب منطقی برای انجیل قائل نیست و هر کدام از آنچه که در خصوص آن صحبت کردیم، تنها تشبیهاتی هستند که فدیه را تشریح می کنند.
دوم: این عناصری را که در زنجیرۀ نجات مطرح شده است، ترتیبی منطقی را به ما نشان می دهند که به وسیلۀ آنها، انجیل را بهتر می فهمیم.
اما در جلسه ای که دو هفته پیش داشتیم، گفتم که تشبیه دانستن پارساشمردگی و یا عناصر دیگری که به فدیه مرتبط است، اشتباه است و دلایل کافی کتاب مقدسی برای تثبیت چنین مدعایی وجود ندارد.
تنها گزینۀ صحیح:
بنابراین تنها گزینه ای که برای ما باقی است، تشخیص و فهم ارتباط این عناصر برای فهم بهتر انجیل است. عدم رعایت این ترتیب نجات، در نهایت باعث می شود، که جایگاه تقدیس و عمل انسان و واکنش نجات یافته در برابر نجات دهنده، در جایگاهی قرار گیرد، که کار کامل مسیح را مخدوش کرده، فیض نجات بخش مسیح را رد و فرایند نجات را عملی معرفی کنیم که اساسا بر روی تلاش انسان بنا شده است؛ دقیقا کاری که کلیسای کاتولیک و یا سنتهای دیگر الهیاتی مانند پلاگیانیست ها انجام می دهند.
نقد دوباره:
برخی از منقّدین ، بر این مسأله که می توان از رومیان 8: 29- 30، زنجیرۀ نجات را بنا کرد و این ترتیب را استخراج نمود، اعتراض کرده اند و می گویند که اگر این آیات، زنجیرۀ طلایی را توضیح می دهند، بنابراین حتما باید پولس تقدیس را نیز ذکر می کرده است. پس اگر چنین است، به چه جهت زنجیرۀ نجات ذکر نشده است؟
پاسخ نقد اخیر:
لازم است که دائم به خود یادآوری نماییم که موقع مطالعۀ کتاب مقدس، از یاد نبریم که زبان الهیات نظامند با زبان کتاب مقدس و نحوۀ بیان و تشریح الهیات در استفاده از ابزار الهیات نظامند، با زبانی که کتاب مقدس با ما ارتباط برقرار می کند متفاوت است. باید ابزاری را که در دست ما است، ابزاری که به داده های کتاب مقدس نظم می بخشد با روشی که کلام با ما سخن می گوید یکی ندانیم. به وسیلۀ این ابزار است که متوجه می شویم که پولس ترتیبی را در رومیان 8 بیان می کند و به وسیلۀ همین ابزار است که عناصر را از هم تشخیص می دهیم و تفاوت آنها را ذکر می کنیم. توجه به این نکته هم اهمیت دارد که پولس رسول، تمام ترتیب نجات را در یک آیه ارائه نمی دهد.
دقت فرمایید:
الهیات نجاتی را که پولس ارائه می دهد از دو بخش تشکیل شده است که می توان آن را به طور توسّعی، دو برهۀ زمانی یا دو بخش از تاریخ نامید. این مفهومی است که پولس بر یکی از آنها تمرکز زیادی دارد؛ به انگلیسی به آن می گویند already but not yet یعنی: هم اکنون اما نه فعلا ؛ به این مفهوم که بُعد اکنون نجات، یعنی آن زمانی که این طرف مرگ، یا این طرف وضعیت جلال ما است. چون جلال یافتن ما در آینده اتفاق خواهد افتاد، یعنی در زمان آینده. بنابراین، پولس به مفهوم نجات، در این طرف وضعیت جلال یافتن ما تمرکز دارد(زمان حیات ما) تا در زمان جلال یافتن ما(در آینده و پس از مرگ). به عبارتی دیگر، وضعیت نجات ما، در این ور زمان، یا پیش از جلال یافتن ما، تقدیس است.
نکتۀ مهم:
اجازه بدهید این مطلب را به شما یادآور بشوم که هر وقت در مورد این زنجیره صحبت می کنیم و این عناصر نجات را بررسی می کنیم، منظور و هدف، تفکیک این عناصر نیست، بلکه فهم منطقی فرایند نجات است. منظور ما این نیست که می توان این عناصر را یکی بدون دیگری داشت، به عنوان مثال، منظور این نیست که شخص می تواند عادل شمرده شود، اما در فرایند تقدیس قرار نگرفته باشد. تشخیص این دو آموزه(عادل شمردگی و تقدیس) از هم به معنی تفکیک از یکدیگر نیست و احتمالآ هر دو در یک زمان، هنگام تولد تازه اتفاق می افتند.
در الهیات اصلاحات، اتحاد با مسیح، بستر ترتیب نجات است. در فصل 25 اعتقادنامۀ وست مینستر، آمده است:» کليساي جامع که نامرئي است شامل تمام برگزيدگان مي باشد که تحت فرمانروائي مسيح يعني رأس کليسا متّحداً جمع شده‌اند و يا جمع خواهند شد.  کليسا بدن مسيح و عروس او مي باشد و پُري خداست که همه را در همه پُر مي سازد.»(10) در حقیقت این اعتقادنامه ، در فصول پیشتر، به تشریح محتوای زنجیرۀ طلایی می پردازد تا اینکه در فصل 255 ، اتحاد با مسیح را به نمایش گذشته، این حقیقت را انعکاس می دهد. اما در مقابل، در الهیات لوتری، اتحاد با مسیح را نتیجۀ عادل شمردگی می داند و بنابراین برای این وضعیت، ترتیبی در زنجیرۀ طلاِیی نجات قائل است.
حرفِ من:
دوستان عزیز، وجود این زنجیرۀ طلایی، این ترتیب نجات و نگرش منطقی ما به عناصر نجات، به ما کمک می کند تا جایگاه اعمال را در فرایند رستگاری پیدا کنیم. اگر این ترتیب را رد کنیم و نگرشی منطقی به ترتیب این عناصر نداشته باشیم، آنگاه جایگاه و ترتیب اعمال در این فرایند مشخص نخواهد بود و اگر اعمال، پیش از عادل شمردگی فرض شود، آنگاه نجاتِ به وسیلۀ اعمال، اساس انجیل خواهد گشت!
ادوین کشیش آبنوس

              

۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

پارساشمردگی: عهد اعمال




پارساشمردگی: عهد اعمال – بخش سوم



1 Vote

Justification_620آنچه پیشتر گفتیم
هفتۀ گذشته، به وجود عهد در کتاب پیدایش پرداختیم و اگر درسها را دنبال کرده باشید، دیدید که در پی سرنخها و دلایل کتاب مقدسی بودیم که به وجود عهد در کتاب پیدایش بین خدا و آدم دلالت می کند. خواهش می کنم این دروس را دنبال کنید چون اینها دروسی بنیادی هستند که چشم انداز کلیسای انجیلی را از کتاب مقدس تعریف می کنند؛ من مایل هستم در طی این دروس، نقشۀ فدیۀ برای بشر، از ابعاد گوناگونش برای شما باز شود.
وظایف آدم
حالا که متوجه شدیم که خدا با آدم عهد بسته بود، باید دنبال پیدا کردن وظایف و مسئولیتهایی بگردیم که خدا به عهدۀ آدم گذاشته بود؛ خلاف عهدهایی که خدا یک طرفه در طی تاریخ بسته است؛ به عنوان مثال، عهدی که خدا با روز و شب پیش از طوفان نوح بست، خدا عهدهای دو طرفه ای را نیز برقرار نمود که در حقیقت طرف مقابل را، یعنی طرف دیگر عهد را مسئول و متعهد نسبت به مفاد این عهد می شمارد.
آشکارترین این وظایف را در خصوص آدم می بینیم، وظیفه ای که نسبت به طبیعت و خلقتی است که آدم در آن نهاده شده است؛ کتاب پیدایش 1: 28 در این باره می گوید:
و خدا ایشان‌ را برکت‌ داد و خدا بدیشان‌ گفت‌: «بارور و کثیر شوید و زمین‌ را پر سازید و در آن‌ تسلط‌ نمایید، و بر ماهیان‌ دریا و پرندگان‌ آسمان‌ و همۀ حیواناتی‌ که‌ بر زمین‌ می‌خزند، حکومت‌ کنید.»)قدیم)
خدا وظایف متفاوتی را بر دوش آدم نهاد:
  • زمین را با تولید مثل پر سازد، و این شباهت به خدا از طریق تولید مثل گسترش یابد؛
  • زمین را تحت کنترل خود در آورد؛
  • بر مخلوقات حکومت کند.
نه تنها آدم مسئول بود تا این کار را انجام دهد، بلکه پایانی هم برای این مسئولیتها وجود داشت و قرار بود که در روز سبت بیارامد؛ آدم در دورۀ آزمایش و امتحان قرار داشت و اگر از خدا اطاعت می کرد، کار او ادامه می یافت و این کارِ گسترش حاکمیت خودش و گسترش تصویر الهی، توسط تولید مثل، ادامه می یافت.
اهمیت کار آدم
بیایید کمی به کتاب پیدایش 1 تا 3 بیشتر دقت کنیم و به اهمیت کار آدم پی ببریم.
کار آدم این نبود که یک کشاورز ساده بشود بلکه در وهلۀ اول، نقش یک کاهن را بازی می کرد. شاید اینطور بگوییم که آدم نمونۀ اولیه و نخستین لاوی ها بود. آدم اولین لاوی بود؛ و این باغی که آدم در آن به کار مشغول بود، تنها یک باغ ساده نبود، بلکه این باغ در نقش یک معبد برای وی بود. معبدی(1) که آدم در آن می بایست وظایف کهانت خود را  به انجام می رسانید؛ و اینکه آدم به شباهت خدا خلق شده بود و به او وظیفۀ نمایندگی بخشیده شده بود. او ناظر بر خلقت خدا بود؛ همانطور که خدا بر خلقت حکومت می کند، آدم هم مسئول فرمانروایی بر زمین و مخلوقات این کرۀ خاکی بود (مزمور8 : 6 – 8). خدا باران فرستاد و آدم را قرار داد تا به باغ رسیدگی کند و کشاورزی کند، در داخل این باغ، آدم به کار مشغول بود و در آنجا نظم و هدفمندی اِعمال می شد، و قرار بود که این وظیفه به خارج از باغ هم گسترش یابد(2). وظایفی که دراین باب در مورد آدم می خوانیم، به ما کمک می کند که این عهد را در متن صحیحی که ارائه شده مطالعه کنیم.
اطاعت و به کمال رساندن وظایفی که به آدم بخشیده شده بود – یا به زبانی قانونی برای رعایت آن مامور شده بود- ، او را در حضور خدا عادل ساخته، شایستۀ دریافت حیات جاودانی می گردانید؛ به این دلیل که گناه در دنیا وجود نداشت، به همین خاطر، آدم تنها با اطاعت از اوامر الهی و قانونی که پیش روی او نهاده شده بود، می توانست به عدالت نایل شده، حیات جاودانی را کسب کند. در مورد آدم گفته بودیم که او به وسیلۀ کارهای خودش عادل گردید بنابراین عبارت عادل شمرده شدن برای آدم صدق نمی کرد چون آدم با کارهای خودش، با اطاعت از اوامر الهی این توانایی را داشت تا عادل گردد؛ اما ما به خاطر اینکه در حضور خدا گناه کرده ایم، بنابراین نمی توانیم عادل بشویم، بلکه باید عادل شمرده شویم(3).یندۀ پرجلالی در انتظار آدم بود؛ تنها اگر او مطیع می بود و آنچه به او گفته شده بود انجام می داد و از گناه دوری می کرد. اگر آدم در مسیری که قرار می بود حرکت کند، ادامه می داد، پایانی برای خلقت وجود نمی داشت و تجربۀ وی و نوادگانش از زندگی، رنگین تر، عمیق تر و با معناتر می گشت.
یادآوری
بگذارید یکبار دیگر عهد اعمال را برای شما تعریف کنم: خدا با آدم عهد بست که اگر کارهایی را انجام بدهی (هر آنچه را که در بالا توضیح دادم) و از گناه اجتناب کنی (یعنی از درخت معرفت نیک و بد نخوری) حیات خواهی یافت و اگر خلاف آنچه به تو دستور دادم عمل کنی، هلاک خواهی شد. آدم با اطاعت از خدا و انجام وظیفه اش، عادل می شد و حیات جاودانی را کسب می کرد.
نظر آگوستین
آگوستین)4)، در توضیحی که از کتاب پیدایش 2: 16- 17 داده، این آموزه را تایید می کند اما متاسفانه در طی تاریخ کلیسا، در قرون وسطی، کسانی هم بوده اند که با این آموزه مخالفت کردند.
نکتۀ مهم
در تاریخ کلیسا همیشه این گفتگوهای الهیاتی وجود داشته است و این افسانه ای که می گویند، تمام کلیسا در طی تاریخ، در باور خودش یکدست بوده، دروغی بیش نیست؛ یا اینکه کلیسای کاتولیک می گوید که باورهای این کلیسا تاریخی و رسولی است، که تنها با خواندن یکی دو جلد کتاب تاریخ کلیسا متوجه می شویم که اولا آنچه کلیسای کاتولیک الان به آن باور دارد، اصلا در قرن یازدهم، دوازدهم وجود نداشته است و آنچه امروزه تشکیل دهندۀ تعالیم کلیسای کاتولیک است، ابداعات جدید این کلیسا است؛ ثانیاً همیشه در طی تاریخ در این مسیر، در خصوص آموزه ها گفتگو شده است و همیشه افرادی بوده اند که مسائلی را تایید و گروهی هم مخالفت کرده اند.
به هر حال، این تنش ها ادامه داشت تا اینکه پس از دوران اصلاحات، این آموزه، به عنوان آموزۀ معمول و استاندارد در الهیات انجیلی معرفی شد.
اعتقاد نامۀ وست مینسترر اعتقادنامۀ وست مینستر، فصل هفتم، بند دو و سه این گونه می گوید:
2- عهد اولي که با انسان منعقد گرديد عهد اعمال بود که در آن به آدم و فرزندانش وعدۀ حيات داده شد به شرطي که شخصاً بطور کامل اطاعت نمايند.
3- انسان، بر اثر سقوط از حالت اوليه، ديگر قادر نبود به وسيلۀ آن عهد داراي حيات شود. به همين دليل خدا را پسند آمد که عهد دوم را که معمولاً عهد فيض يا لطف خوانده می شود برقرار سازد و به وسيلۀ آن حيات و نجات توسط مسيح را مجاناً به گناهکاران ارزانی فرمود و ازآنها خواست به عيسي مسيح ايمان بياورند تا نجات بيابند و به تمام کسانی که براي حيات مقرر شده‌اند وعده فرمود روح القدس را عطا فرمايد تا آنها را قادر و مايل به ايمان آوردن سازد.
معنای عادل شدنِ آدم
همانطور که دیدیم، اگر آدم اطاعت می کرد، وعدۀ عهد را نیز دریافت می نمود و آدم توسط اعمال خود عادل می گشت. نیز باید توجه شود، زمانی که در خصوص آدم، عادل شدن را به کار می بریم به معنایی که در مقابل محکومیت است استعمال نمی شود بلکه به آن مفهوم است که آدم کار خود را به کمال رساند.
اطاعت مسیح
عهد اعمال آدم که اطاعت وی، بخش مهم آن است باید راهنمای ما در فهم آموزۀ پارساشمردگی باشد که در مورد آن قبلا گفته ایم؛ و با این سخنان، باید توجه داشت که بُعد مهم کار فدیه بخش و نجات دهندۀ آدم آخر، یعنی عیسی مسیح، باید در خود، اطاعتی را داشته باشد که آدم قرار بود به کمال برساند. عیسی مسیح، آدم آخر، در عهد خود با خدا یعنی عهدی که آدم اول نتوانست به آن وفا کند، باید در عوض و به جای قوم خدا (نجات یافتگان) از خدا اطاعت کند.
اطاعت عیسی مسیح، مسیحی که برای ما مصلوب شد، آلفا و اومگای پارسایی ما است، مبنای عادل شدن ما است؛ او با اطاعت خویش، عدم اطاعت ما را پوشش داد و با نیکی خویش، عدم نیکی ما را پوشانید.
مسیح، هم از دستور پدر، برای آن فداکاری که به جهت برگزیدگان بدان خوانده شده بود اطاعت کرد و هم شریعت را مطیع بود.دم، با نااطاعتی خود، آن برکتی را که قرار بود خود دریافت کند و از طریق وی، نوادگانش دریافت نمایند از دست داد، به همین خاطر، این حق از ما نیز گرفته شده است و چون او سر ما بوده است، ما نیز دیگر با انجام شریعت و اطاعت از آن، قادر نخواهیم بود تا برکت آسمانی را، آن مقصودی را که آدم قرار بود به آن برسد، دریافت نماییم؛
پولس چه می گوید
پولس رسول در غلاطیان 2: 16 می گوید:
«امّا چونکه یافتیم که هیچ‌کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی‌شود، بلکه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد.» (قدیم)
پولس رسول به این مسأله اشاره می کند که شخص نمی تواند با اطاعت از شریعت موسی، عادل گردد و پس زمینۀ این مسأله، سقوط و شکست آدم است، و چون آدم در این قسمت کوتاهی و قصور کرد، این حق نیز از ما گرفته شده است و ما دیگر نمی توانیم با اطاعت از شریعت نجات یابیم؛ در دنیای پیش از سقوط، انسان می توانست با اطاعت از قانون و شریعت، نجات یابد اما پس از سقوط، تنها راه نجات، ایمان است.
آن چیزی که ما با مطالعۀ کتاب پیدایش می فهمیم این است که آدم، فقط نمایندۀ خودش و یا حوا نبود، بلکه آدم، همۀ ما را نمایندگی کرد؛ آدم سر ما بود. پولس رسول آشکار در رومیان 5: 12می گوید:
«پس، همان‌گونه که گناه به‌واسطۀ یک انسان وارد جهان شد، و به‌واسطۀ گناه، مرگ آمد، و بدین‌سان مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند – »(هزارۀ نو)
مرگ جهان شمول
جهان شمول بودن مرگ، به خاطر گناه آدم است. می خواهم ارتباط دو سر و آن نماینده ای را که کتاب مقدس از آن صحبت می کند، ببینید؛ آدم اول و آدم آخر( یعنی عیسی مسیح)، پس همانطور که به خاطر نااطاعتی آدم، گناه و نااطاعتی وی به حساب کسانی ریخته شده است که او نمایندگی می کرد، یعنی همۀ انسانها؛ اطاعت مسیح هم، و نیکی و پارسایی وی هم، به حساب آنانی ریخته می شود که ایشان را نمایندگی می کند(یعنی ایمانداران).
این به آن معناست که یکی از عناصر مهم آموزۀ پارساشمردگی، آموزۀ نسبت دادن دوگانه است که پیشتر در مورد آن گفتیم، و باز هم به فراخور بحث، در آینده بدان بازخواهیم گشت.
————————————-
  1. در ترکیب باغ عِدن که در پیدایش 2: 15 آمده است،
  2. اژۀ عِدن در عبری اگر چه از جمله به معنای لذت و خوشی، و امثال آن است اما این کلمه در عبری، در ترکیب بیت عدن Beyth ‹Eden نیز یافت می شود که جزء «بیت» آن، در معنای خانه و معبد نیز هست؛ مثلا در ترجمۀ NASB این کلمه از جمله به معنای temple  به کار رفته است. از این دریچه، گوییا که توسعاً باغ عدن، تمثیلی از معبد نیز بوده است.
  3. این گسترش وظیفه به خارج از باغ نیز از آنجا قابل برداشت است که آدم، اگر چه در باغ مشغول به کار بود اما همۀ بهایم و پرندگان و حیوانات صحرا را نیز نامگذاری می کند.
  4. این دروس را قبلا داشته ایم، از دوستان خواهش می کنم، اگر این درسها را ندیده اند، حتما دنبال کنند تا معنای این صحبتها برای ایشان بازتر شود.
  5. Augustine
  6. نویسنده: ادوین کشیش آبنوس  

آدم و مسیح :بخش دوم


پارساشمردگی : آدم و مسیح – بخش دوم



1 Vote

Justification_620
نیم نگاهی به قبل
بحثی را که هفتۀ گذشته آغاز کردیم در باب پارسا شمردگی و کار مسیح بود؛ در آن بحث، در حال بررسی این مطلب بودیم که آدم آخر، یعنی مسیح، کاری را که به عهدۀ آدم بود به کمال رساند و در اطاعت زندگی کرد، و آنچه را به او سپرده شده بود به انجام رسانید و در نتیجه عادل شد.
باز هم، با قرنتیان!باز هم، با قرنتیان!
در طی بحث خودمان به اول قرنتیان 15: 20- 28 نگاه کردیم.
امروز باز هم، از همین باب 15 کتاب اول قرنتیان، از آیات 35- 49 را با هم بررسی خواهیم کرد؛ کلام خدا در این قسمت این گونه می گوید:
35 امّا اگر کسی گوید، مردگان چگونه برمی‌خیزند و به کدام بدن می‌آیند؟ 36 ای احمق آنچه تو می‌کاری زنده نمی‌گردد جز آنکه بمیرد. 37 و آنچه می‌کاری، نه آن جسمی را که خواهد شد می‌کاری، بلکه دانه ای مجرّد خواه از گندم و یا از دانه‌های دیگر. 38 لیکن خدا برحسب ارادۀ خود، آن را جسمی می‌دهد و به هر یکی از تخمها جسم خودش را. 39 هر گوشت از یک نوع گوشت نیست، بلکه گوشت انسان، دیگر است و گوشت بهایم، دیگر و گوشت مرغان، دیگر و گوشت ماهیان، دیگر. 40 و جسمهای آسمانی هست و جسمهای زمینی نیز؛ لیکن شأن آسمانی ها، دیگر و شأن زمینی ها، دیگر است؛ 41   و شأن آفتاب دیگر و شأن ماه دیگر و شأن ستارگان، دیگر، زیرا که ستاره از ستاره در شأن، فرق دارد. 42 به همین نهج است نیز قیامت مردگان. در فساد کاشته می‌شود، و در بی‌فسادی برمی‌خیزد؛ 43 در ذلّت کاشته می‌گردد و در جلال برمی‌خیزد؛ در ضعف کاشته می‌شود و در قوّت برمی‌خیزد؛ 44 جسم نفسانی کاشته می‌شود و جسم روحانی برمی‌خیزد. اگر جسم نفسانی هست، هرآینه روحانی نیز هست. 45 و همچنین نیز مکتوب است که انسان اوّل، یعنی آدم نفس زنده گشت، امّا آدم آخر روح حیات بخش شد. 46 لیکن روحانی مقدّم نبود بلکه نفسانی و بعد از آن روحانی. 47 انسان اوّل از زمین است خاکی؛ انسان دوم خداوند است از آسمان. 48 چنانکه خاکی است، خاکیان نیز چنان هستند و چنانکه آسمانی است، آسمانی ها همچنان می‌باشند.49 و چنانکه صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیز خواهیم گرفت.(قدیم)
کلید!لید فهم این بخش از کلام، پیدایشْ بابهای یک و دو است. پولس رسول به صراحت به این ارتباط در آیۀ 49 اشاره می کند؛ او می گوید:
و همان‌گونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.(هزارۀ نو)
مقایسه با باب اول پیدایش
در آیات 36- 38، پولس رسول از روز سوم آفرینش صحبت می کند زمانی که گیاهان و نباتات خلق می شوند؛ و در آیۀ 39 از بدن انسانها و حیوانات صحبت می کند، روز پنجم و ششم آفرینش که حیوانات و انسان آفریده شدند؛ و در آیۀ 41 از روز چهارم آفرینش صحبت می کند زمانی که ستارگان و اجرام آسمانی خلق شدند. و در این میان، اشاره غیر مستقیمی به کار و نقش روح در خلق انسانیت تازه در آدم دوم دارد؛ «و همچنین نیز مکتوب است که انسان اوّل، یعنی آدم نفس زنده گشت، امّا آدم آخر روح حیات بخش شد»
همانطور که روح خدا در کتاب پیدایش باب اول، آیۀ دوم حضور دارد و یا در زمان طوفان نوح، به شکل سمبلیک از کشتی بر روی آبها پرواز می کند (پیدایش 8:8)، و یا حضور او به شکل ابر در زمان خروج، بر قوم اسرائیل(خروج 13: 21)محسوس است، و یا در زمان تعمید آب عیسی مسیح، از جمله در کتاب لوقا به تصویر کشیده شده است(لوقا3: 22)؛ به همین نهج، روح خدا در ارتباط با آدم تازه، روح حیات بخش است.
چنانکه پیشتر گفتیم، در آیۀ 45 می گوید:
و همچنین نیز مکتوب است که انسان اوّل، یعنی آدم نفس زنده گشت، امّا آدم آخر روح حیات بخش شد.
خلقت نخست، به آدم اول مرتبط است و خلقت تازه، آسمان و زمین جدید، به رستاخیز آدم دوم ربط دارد؛ عیسی مسیح آدم آخر است، پیشْ نمونۀ خلقت تازه، انسانیت نوین است.
در گفته های پیشین خودمان به اطاعت عیسی مسیح اشاره کردیم که به سرسپردگی کامل خود، عدالت و بخشش گناهان را برای ما به ارمغان آورد.
نظر الهیات داناننظر الهیات دانان
الهیات دانان اطاعت و سرسپردگی مسیح را به دو قسمت تقسیم می کنند تا کارکرد فدیۀ بشر را توضیح دهند؛ در انگلیسی به این دو بُعد از اطاعت مسیح می گویند Passive obedience and Active obedience
من این دو را این گونه ترجمه کردم – که البته در خصوص ترجمۀ دقیق آن به فارسی کاملا مطمئن نیستم نیز نمی دانم که در فارسی ترجمه ای برای آن موجود است یا نه -.
پسیو: اطاعت کُنش پذیر
اکتیو: اطاعت کُنشگر
اطاعت کُنش پذیر: به آن سرسپردگی از مسیح گفته می شود که شریعت و ارادۀ خدا را به نیابت از برگزیدگان انجام می دهد؛
اطاعت کُنشگر: به آن سرسپردگی مسیح گفته می شود که برای پرداخت تاوان گناهان برگزیدگان بر روی صلیب رفت و مصلوب گشت.
او بر روی صلیب، جریمۀ گناهان ما را داد و به خاطر اطاعت وی از شریعت خداست که عدالت و پارسایی مسیح، به حساب ما ریخته می شود. محض فیض الهی، بدون دخالت کارهای نیکوی ما، خدا، تقدس و نیکویی مسیح را که نتیجۀ سرسپردگی وی از اطاعت خدا بود، به حساب ما می ریزد به نوعی که عدالت مسیح، عدالت من می گردد. اطاعت کُنشگر یا در رنج، گناهان مرا می بخشد و جریمۀ گناهان مرا می دهد و اطاعت کُنش پذیر با محسوب کردن اطاعت مسیح برای من، مرا عادل می شمارد.
نقد!
در این میان شاید برخی اعتراض کنند و این نقد را وارد بدانند که آیا بخشش گناهان کافی نیست و آیا بخشش گناهان همان عدالت و پارسایی برای برگزیدگان به حساب نمی آید؟ و دیگر چه نیازی به این است که اطاعت مسیح به حساب ما منظور شود؟
پاسخ نقداین اعتراض زمانی درست خواهد بود که انسان تنها به بخشش گناهان نیاز داشته باشد؛ اما آیا فقط صرف بخشش گناهان ما را در حضور خدا عادل می گرداند؟ اینکه گناهان ما دیگر به حساب ما نوشته نشود، آیا ما را به حضور خدا می برد؟ آدم، زمانی که در باغ عدن بود، معصوم بود؛ او گناهی مرتکب نشده بود، اما لازم بود که آدم، از تمام مفادی که به عهدۀ او بود، شریعتی که به وی بخشیده شده بود، یعنی انجام تمام دستورات به اضافۀ نخوردن از میوۀ درخت معرفت نیک و بد اطاعت کند. کلام خدا به ما می آموزد که انسان باید تمام شریعت را اجرا کند و لغزیدن در یکی در حقیقت لغزیدن در تمام شریعت است. آدم، می بایست ارادۀ خدا را به جا می آورد. پولس در رومیان 5: 14 می گوید:
با این حال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود، حتی بر کسانی که گناهشان به‌گونۀ سرپیچی آدم نبود. آدم، نمونۀ کسی بود که می‌بایست بیاید.(هزارۀ نو)
پولس آدم و اسرائیل را در یک موازات به تصویر می کشد و می گوید که هر دو، دستور مستقیم خدا را انجام ندادند و از آن سرپیچی کردند. بنابراین، معصوم بودن آدم، تنها کافی نبود همانطور که بخشش گناهان ما، ما را کافی نیست بلکه عدالت، پارسایی، نیکویی بُعد دیگر وضعیت ما در حضور خداست که ما را مقبول می سازد. او می بایست با اجتناب از خوردن میوۀ درخت نیک و بد از گناه دوری می کرد و با انجام ارادۀ الهی و مفاد عهد به صورت مثبت، سرسپردگی خودش را نشان می داد.
دیدگاه الهیات دانان
حالا در بین الهیات دانان این اختلاف بوده است که آدم اگر سرسپردگی خویش و عادل بودنش را به نمایش گذاشته بود، آیا به آسمان وارد می شد؟ یا نه نمی شد. یعنی یک وضعیت متفاوت از حیات را تجربه می کرد و یا همان زندگی را تا به ابد ادامه می داد؟ در این خصوص البته الهیات دانان اتفاق نظر ندارند؛ به همین خاطر در اعتقادنامۀ وست مینستر هم این قسمت کمی مبهم باقی گذاشته شده است که به نظر نمی رسد یکی از این دو نظریه را رد یا قبول کند؛ اما هر دو گروه موافق هستند که جهت ادامۀ حیات آدم در حضور خدا، او باید از خدا به صورت کامل اطاعت می کرد و همین بُعد مثبت وضعیت بودن در حضور خدا، برای ایمانداران نیز لازم است و صرف بخشش گناهان، ما را کافی نیست بلکه باید اطاعت کامل ایمانداران هم در حضور خدا بازرسی گردد که البته تمام صحبت ما این است که عیسی مسیح این سرسپردگی را به نیابت ما به کمال رساند و نتیجۀ این اطاعت آدم آخر، همان نیکی کامل یا پارسایی یا عدالت است که به حساب ما ریخته شده است و به ما نسبت داده شده است.
اطاعت مسیح
مایل هستم اینجا توضیح کوتاهی در مورد اطاعت مسیح بدهم. کمی پیشتر در مورد Passive obedience and Active obediencee مسیح سخن گفتیم.
در تاریخ الهیات مسیحی، الهیات دانان قرون وسطی، اطاعت مسیح را به دو قسمت تقسیم کردند.
به بیانی دیگر، اوبدینتا اکتیوا Active obedience اشاره به اطاعت مسآنسلم چه می گوید
الهیات دانهای قرون وسطی مانند آنسلم می گفتند که اطاعت در رنج یعنی اطاعت مسیح در دریافت رنجها و مرگش بر روی صلیب، موجبات بخشش گناهان ما را فراهم کرد اما اطاعت او در طی زندگی، به او این فرصت را داد تا به عنوان متوسط برای ما عمل کند.
اصلاحگران چه می گویند
اما اصلاحگران این نوع ساختار را در تعریف اطاعت مسیح رد کردند و گفتند که هر دو بُعد اطاعت مسیح، چه زندگی مطیعانه اش و چه سرسپردگی وی به ارادۀ پدر بر روی صلیب، هر دو با هم، کار نجات بخش وی را تشکیل دادند و به وسیلۀ ایمان، پارسایی به حساب فرد ایماندار ریخته می شود و حالا در زیر نور این حقیقت است که اصلاحگران گفتند که می شود این دو بُعد اطاعت مسیح را از هم تشخیص داد. این را هم اشاره باید کرد که وقتی اصلاحگران در مورد رنجهای مسیح در این خصوص صحبت می کنند، این رنجها را تنها محدود به صلیب او نمی دانند بلکه تمام مقاومتها، جفاها و فشارهایی را که مسیح به ضد خویش تجربه کرد، جزو رنجهای مسیح می دانند.
بازنگری
در این چند درس گذشته، با هم به وارسی این مطلب پرداختیم که این عیسی مسیح، آدم آخر است که کار ناتمام یا در حقیقت شکست آدم را به کمال رسانید، بر خلاف آدم نخست، که ارادۀ خودش را تسیلم شیطان و گناه و مرگ کرد و نتیجتا محکومیت را برای آدمیان به ارمغان آورد، آدم آخر، یعنی عیسی مسیح با اطاعت خودش، نه تنها وظایف آدم را به کمال رسانید بلکه برگزیدگان را که به خاطر آدم سقوط کرده بودند فدیه بخشید.یح از زمان تولد با مرکزیت رنجهایش دارد و اوبدینتا پسیوا obedience Passive اشاره به اطاعت مسیح و سرسپردگی وی در انجام شریعت و ارادۀ خدا تا به صلیب دارد.نتیجه
اطاعت مسیح در طی زندگی اش و سرسپردگی وی در رنجها و مرگش روی صلیب که ابعاد و جنبه های مختلف کار کامل و واحد نجات بخش وی هستند، به وسیلۀ ایمان برگزیدگان به حساب آنها ریخته می شود.
در ادامه
از هفتۀ آینده وارد سخنان پولس در بررسی آموزۀ پارساشمردگی خواهیم شد و سعی خواهیم کرد که به بخشهای مختلفی از سخنان او که در این خصوص است نظری بیندازیم.

 تهییه شده توسط:عنایت اله شهسواری
نویسنده: ادوین کشیش آبنوس  نوامبر  ۲۰۱۵