مداومت مقدسین
[1] یا امنیت ابدی
1:
یک مطالعه موردی از عبرانیان 6: 4- 6
و دیگر متون هشدار دهنده از عبرانیان
در «فیض خدا و محدودیت اراده خدا
[2]» چاپ و منتشر شد، ویراستار: توماس شرینر
[3] و بروس ویر
[4]؛ (انتشارات: گراند رپیدس: بیکر
[5]، 1995)، جلد یکم، صفحات: 133- 182 و اینترنت
[6]
قرنها مسیحیان با متن عبرانیان 6: 4- 6 متحیر و سردرگم شده اند:
زيرا آناني كه يك بار منوّر گشتند و لذّت عطاي سماوي را چشيدند و شريک روح القدس گرديدند و لذت کلام نيکوي خدا و قوات عالم آينده را چشيدند، اگر بيفتند، محال است كه ايشان را بار ديگر براي توبه تازه سازند، در حالتي كه پسر خدا را براي خود باز مصلوب مي كنند و او را بي حرمت مي سازند.
آیا این افراد واقعا در ابتدا نجات داشتند؟ و اگر نجات داشتند، آیا این متن ثابت میکند، مسیحیان واقعی، امکان از دست دادن نجات خویش را دارند؟ این همان نتیجهای میباشد که بسیاری مسیحیان با تامل بر این متن، بدان رسیدهاند. در همان حال، دیگران این باور را حفظ نمودهاند، که مسیحیان واقعی نمیتوانند نجاتشان را از دست بدهند، لکن ایشان این باور را داشتهاند، تنها با گفتن اینکه شواهند فزاینده متون خارج از رساله عبرانیان به حدی قوی میباشند که این متن مشکل، برای تغییر نظرشان کافی نمیباشد.
میتوان این آیات را از انظار دور نگاه داشت، یا درعوض بهتر است، من فکر میکنم با متمرکز نمودن توجه خویش بر داخل خود کتاب عبرانیان، ما متوجه خواهیم شد که این آیات، درون متن مجاور و نزدیک خویش، و نیز در متن وسیعتر تمام کتاب عبرانیان، کاملا با آموزه اصلاحات
[9] درباره مداومت مقدسین
1 سازگار میباشد.
در انتهای این مقاله، تعدادی دیگر از آیات هشدار دهنده عبرانیان (2: 1- 4، 3: 6- 4: 13، 10: 26- 31، 12: 25) را بررسی و تعالیم آنها را با 6: 4- 6 مقایسه خواهم نمود.
طرح این مقاله بشرح زیر می باشد:
I. تحلیل و بررسی عبرانیان 6: 4- 6 در متن نزدیک
A. تعریف سوال (طرح موضوع)
B. معانی عبارات توصیفی در آیات 4- 6
1. استدلال اینکه، این افراد زمانی نجات داشتند
2. استدلال اینکه، واژهها به تنهایی کافی نمیباشند
3. دیگر آموزهها درباره 6: 4- 6
4. نتیجهگیری در رابطه با عبارات مثبت 6: 4- 6
5. چرا بازگرداندن این افراد به توبه ناممکن میباشد
- C. آیات 7- 8: استعارات و سمبلهای زمین
ِِD. آیات 9- 12: چیزهای بهتر، که چیزهایی هستند که به نجات تعلق دارند
- E. بابهای 3- 4: قیاس با وضعیت پیشتر کسانی که در سایر متون عبرانیان سقوط کردند
- F. قیاس با زبان توصیفی نجاتیافتگان در سایر متون عبرانیان
- G. نتیجهگیری در رابطه با متن 6: 4-6
II. تحلیل و بررسی دیگر متون هشداری عبرانیان
A. عبرانیان 2: 1- 4
B. عبرانیان 3: 6- 4: 13
C. عبرانیان 10: 26- 31
D. عبرانیان 12: 25
.III مقایسه با متون مرتبط در بقیه عهد جدید
- IV. نتیجهگیری درباره آموزه مداومت مقدسین
.Iتحلیل و بررسی عبرانیان 6: 4- 6 در متن نزدیک
َA. تعریف سوال (طرح موضوع)
بسیار مهم است درآغاز، سوالی را که باعث شده است، این متن مورد مناقشه و اختلافنظر باشد را به روشنی توضیح بدهیم. سوال یک مورد الهیاتی میباشد، و برای روشنشدن موضوع چند مفهوم الهیاتی را معرفی خواهمنمود که بهنظر بنده بر روی آنها اتفاقنظر فراگیر وجود دارد، حتی مابین افرادی که در معنای عبرانیان 6: 4- 6، برداشتهای کاملا متفاوتی دارند. سوال دقیق مورد بررسی این میباشد؛ آیا این آیات توصیف افرادی میباشد که مراحل ابتدایی سرنوشتساز زندگی مسیحی واقعی را تجربه نمودهاند و سپس سقوط کردهاند و نجاتشان را از دست دادهاند.
اما فقط «مراحل ابتدایی سرنوشتساز زندگی مسیحی واقعی» چه معنایی دارد؟ و «نجاتشان را از دست داده اند» چه معنایی دارد؟ صرفنظر از این که چه دیدگاهی افراد، در مورد عبرانیان 6: 4- 6 دارند، یا در مورد آموزه مداومت مقدسین دارند، تاثیری بر روی تعریف ایشان از شروع زندگی مسیحی ندارد، چرا که تمام تعالیم الهیاتی پروتستانهای بشارتی
[10] (و بسیاری دیگر) توافق دارند که شروع زندگی مسیحی حداقل دارای ویژگیهای زیر میباشد:
- خلقتتازه (تولدتازه)
- تبدیل ( که شامل توبه از گناهان و ایمان به مسیح میباشد)
- عادلشمردگی (خدا ما را در نزد خویش عادل یا پارسا اعلام میکند)
- فرزندخواندگی (خدا ما را فرزندان یا اعضای خانوادهاش میسازد)
- آغاز تقدیس (برخی زنجیرهای گناه واقعی در ابتدا گسیخته و پاره میشود، بطوری که یک الگوی تازه زندگی آغاز میشود)
در این لیست، موارد 1، 3، و 4 (خلقتتازه، عادلشمردگی، و فرزندخواندگی) کاملا کار خدا میباشند.
مورد 2 (توبه و ایمان) کاملا کار انسان میباشد. مورد 5 (تقدیس) کاری میباشد که در آن خدا و انسان همکاری میکنند (خدا به ما قدرت میبخشد تا اطاعت کنیم و ما اطاعت میکنیم)
صرفنظر از اینکه افراد چه دیدگاهی در مورد عبرانیان 6 دارند، آنها با هم توافق دارند که این 5 مورد در یک بسته میآیند؛ هر شخصی که یکی از این موارد را تجربه نماید، همه موارد دیگر را نیز تجربه خواهد نمود. بنابراین اگر افراد توصیفشده در عبرانیان 6، یکی از این موارد را تجربه کرده باشند، میتوان نتیجه گرفت که همه آن موارد را تجربه کردهاند، و در نتیجه آنها مراحل ابتدایی سرنوشتساز زندگی مسیحی واقعی را تجربه کردهاند.
تکرار این لیست دوباره و دوباره در ادامه این مقاله ملالآور یا دشوار می باشد، بنابراین در این مقاله، من عبارت کوتاه «قبلا نجات یافتند» (یا فقط «نجات یافتند») را برای اشخاصی که آن موارد را تجربه نمودهاند، بکار خواهم برد. من قبول دارم که نجات در عهدجدید، دارای بعد گذشته، حال، و آینده می باشد: ما نجات یافتهایم (در زمان مکالمه)، ما نجات پیدا میکنیم (تقدیس به عنوان یک پروسه یا روند در تمام طول زندگی زمینیمان ادامه مییابد، همانگونه که محافظت الهی در جریان میباشد)، و ما نجات خواهیم یافت (ما در تجربه آتی مرگ، رستاخیز جسمانی، پاداش آسمانی، و حیات ابدی با خدا نجات خواهیم یافت). با این وجود، زمانی که من از افرادی که نجات یافتند (در گذشته)، سخن میگویم، من تنها به آن مراحل ابتدایی سرنوشتساز زندگی مسیحی، طبق تعریف بالا، اشاره میکنم. من همچنین از عبارت «مسیحی شدن»، برای اشاره به تجربه این 5 مورد ابتدایی فوق، استفاده خواهم نمود.
در روشی متقابل، عبارت «نجاتشان را از دست دادند» بدین معنا خواهد بود که تمام این عوامل گذشته و حال نجات از زندگی افراد برداشته شده است: اگر افراد فیالواقع نجاتشان را از دست دادهاند، بدین معنا خواهد بود که در تجربه شخصیشان آنها دیگر دارای (2)، توبه از گناهانشان و ایمان به مسیح، نمیباشند؛ و دیگر دارای (5)، یک الگوی تقدیس روزافزون در صحنه زندگی، نمیباشند. با توجه به بعد الهی، بدین معنا خواهد بود که خدا از بین برده است: (1)، تولد تازهشان (آنها دیگر تولدتازه ندارند، اما دوباره در گناهان و خطاهایشان مردهاند)، (3)، عادل شمردگیشان ( آنها دیگر دارای آمرزش گناهان نمیباشند)، (4)، فرزند خواندگیشان (آنها دیگر عضو خانواده الهی نمیباشند)، و (5)، کار ابتدایی تقدیساش.
با این تعاریف در ذهنمان، سوال دقیق را به شکل خلاصه میتوانیم بیان کنیم:
آیا عبرانیان 6: 4- 6 افرادی را توصیف مینماید که زمانی نجات یافته بودند ولی آن را از دست دادهاند؟
- B. معانی عبارات توصیفی در آیات 4- 6
- استدلال اینکه، این افراد زمانی نجات داشتند
اگر توجه خود را تنها به آیات 4- 6 معطوف نماییم، دعوی خوبی میتوان عرضه نمود برای اینکه این افراد را به عنوان اشخاصی که زمانی حقیقتا نجات داشتهاند، تصور نمود.
در ابتدا، نویسنده میگوید که آنها «
قبلا منور شدهاند» (عبرانیان 6: 4). بعضی میتوانند این بحث را مطرح نمایند که که واژه
منور شدهاند، (
ph*tiz*)
[11] بدین معنا میباشد؛ «انجیل را شنیده و باور نمودهاند،» چرا که در عبرانیان 10: 322، نویسنده همان واژه را برای اشاره به زمانی که خوانندگان مسیحی شدند، بکار میبرد:
آن روزهاي پيشين را به ياد آوريد، زماني را که تازه منوّر شده بوديد؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهاي عظيم ايستادگي بهخرج داديد. گاهي در برابر چشم همگان مورد اهانت و آزار قرار ميگرفتيد و گاهي دوشبهدوش کساني ميايستاديد که با ايشان چنين رفتار ميشد. (عبرانیان 10: 32- 33؛ هزاره نو)
با وجودی که منور شدهاند، (ph*tiz*) همواره در سایر متون عهد جدید به معنای «انجیل را شنیده و باور نمودهاند» نمیباشد، بعضی میتوانند این ادعا را بنمایند که برای نویسنده عبرانیان آن معنا را دارد، همانگونه که این متن دیگر نشان میدهد. همچنین، 2 قرنتیان 4 یک مفهوم مشابه موازی ارائه میدهد: هرچند که فعل منور شدهاند(ph*tiz*) استفاده نشده است، اسم همریشه (ph*tismos) «روشنگری، تنویر افکار» دو مرتبه با اشاره به بحثمان بکار رفته است:
كه در ايشان خداي اين جهان فهم هاي بي ايمانشان را كور گردانيده است كه مبادا تجلّي بشارت جلال مسيح كه صورت خداست، ايشان را روشن سازد. زيرا به خويشتن موعظه نمي كنيم بلكه به مسيح عيسي خداوند، امّا به خويشتن كه غلام شما هستيم بخاطر عيسي. زيرا خدايي كه گفت تا نور از ظلمت درخشيد، همان است كه در دلهاي ما درخشيد تا نور معرفت جلال خدا در چهره عيسي مسيح از ما بدرخشيد. (2 قرنتیان 4: 4- 66)
بهعلاوه، بعضی میتوانند این بحث را بکنند؛ در عبارت «یکبار منور گشتهاند» لغت «یک بار» (hapax) دلالت بر منور گشتنی قطعی و یکبار برای همیشه دارد که در ابتدای زندگی مسیحی رخ میدهد. و لغت یکبار به روشنی میتواند برای توصیف حادثهای یک دفعهای که هرگز تکرار نشود، بکار رود، بطور مثال، از کاربردش در عبرانیان 9: 26- 28:
زيرا در اين صورت مي بايست كه او از بنياد عالم بارها زحمت كشيده باشد. لكن الآن يك مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قرباني خود، گناه را محو سازد. و چنانكه مردم را يك بار مردن و بعد از آن جزا يافتن مقرّر است، همچنين مسيح نيز چون يك بار قرباني شد تا گناهان بسياري را رفع نمايد، بار ديگر بدون گناه، براي كساني كه منتظر او مي باشند، ظاهر خواهد شد بجهت نجات.
متن عبرانیان همینطور میگوید که این افراد «لذت عطای سماوی را چشیدهاند» و آنها «لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدهاند» (6: 4- 5). بعضی میتوانند این ادعا را بکنند که واژه «چشیدهاند» (geuomai) دلالت بر تجربه کامل و بسیار قوی چیزی دارد، از آنجایی که نویسنده همان واژه را در باب 2 بکار میبرد زمانی که وی از تجربه مرگ مسیح سخن میگوید: «تا به فيض خدا براي همه ذائقه موت را بچشد.» (عبرانیان 2: 9) در جایی که «عطای سماوی» به معنای روحالقدس میباشد (همانگونه در اعمال 2: 38؛ 8: 20؛ 10: 45؛ 11: 17) یا عدالت (همینطور در رومیان 8: 9، 11)، این واقعیت که ایشان این عطا را چشیدهاند بدین معناست که آنها حقیقتا سکونت روحالقدس را تجربه نمودهاند که بدنبال نجات میآید (به رومیان 8: 9، 11 نگاه کنید)، یا اینکه آنها واقعا عادل شمردگی را تجربه کردهاند.
این عبارت که این افراد «لذت کلام نيکوي خدا و قوات عالم آينده را چشيدند» میتواند به این معنا اشاره داشته باشد، که آنها به راستی کلام خدا و قدرت خدا را تجربه نمودهاند و درک کردهاند، و بنابراین آنها نجات را تجربه نمودهاند.
این متن ضمنا میگوید؛ که این افراد «شريک روح القدس گرديدند» (عبرانیان 6: 4). بعضی به راحتی میتوانند این ادعا را بکنند که واژه «شریک گردیدند» (metochos) اشاره به شراکت نجاتبخش در روحالقدس دارد، همانگونه که همان واژه دلالت بر شراکت نجاتبخش در مسیح، در عبرانیان 3: 144 دارد:
از آنرو که در مسيح شريک (metochos) شدهايم، تنها بهشرطي که اطمينان آغازين خود را تا به آخر استوار نگاه داريم (ترجمه هزاره نو)
بالاخره متن میگوید «محال است كه ايشان را بار ديگر براي توبه تازه سازند» افرادی که این امور را تجربه کردهاند و سپس افتادهاند یا سقوط کردهاند. بعضی میتوانند این ادعا را بکنند که این توبهای میباشد که افراد بدان نیاز دارند تا دوباره احیا بشوند، بنابراین بایستی توبه حقیقی باشد، آن چه عهدجدید در جاهای دیگر توبه حياتبخش (اعمال 111: 18) مینامد، و چیزی که نویسنده عبرانیان آن را «بنياد توبه از اعمال مرده و ايمان به خدا ننهيم» (6: 1) مینامد.
تاثیر فزاینده این اصطلاحات برای اثبات این ادعا میتواند بکار رود که آن افراد قبل از اینکه سقوط نمایند، مسیحیان واقعی بودهاند. حتی اگر شخصی با یک اصطلاح تنها قانع نشود، با همه اصطلاحات در کنار یکدیگر، بعضی میتوانند این ادعا را بکنند که بایستی نشان از نجات واقعی داشته باشد: آنان منور گشتند، توبه کردند، نجات (یا روحالقدس) را چشیدند، کلام خدا و قوات عالم آینده را چشیدند، شریک روحالقدس گردیدند. چه چیز بیشتری میتواند نویسنده بگوید که دلالت بر تجربه واقعی نجات داشته باشد؟
2. استدلال اینکه، واژهها به تنهایی کافی نمیباشند
به هرحال، تفسیری متفاوت از عبارات عبرانیان 6: 4- 6 امکانپذیر میباشد. چنین تفسیری ادعا نمیکند که واژهها نشان میدهند افراد توصیف شده، بیایمان میباشند، چراکه در آن هیچ توصیف منفی وجود ندارد (تا اینکه به افتادن اشاره میکند): واژهها همگی نشانگر اتفاقاتی مثبت میباشند که بطور کلی افرادی که مسیحی میشوند، تجربه میکنند. اما این دیدگاه متفاوت ادعا میکند که عبارات آیات 4- 6 به تنهایی کافی نیستند، چرا که آنها از حوادثی سخن میگویند که همبوسیله ایمانداران واقعی و نیز با افرادی که در مشارکت کلیسایی شرکت میکنند، اما هیچگاه واقعا نجات نیافتهاند، تجربه میشوند. بنابراین (مطابق این تفسیر) زمانی که در مورد افرادی میخوانیم که:
1. یکبار منور گشتهاند،. عطای آسمانی را چشیدهاند،
3. در روحالقدس شریک گشتهاند،
4. کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدهاند، و
5. توبه کردهاند.
ما هنوز، بر مبنای آن اطلاعات به تنهایی، نمیدانیم، اگر آنها واقعا مراحل ابتدایی سرنوشتساز زندگی مسیحی را تجربه نمودهاند. اینکه آیا آنها حقیقتا مسیحی شدهاند، را به شرطی می توان فهمید، اگر سایر فاکتورها را نیز بدانیم. به عنوان مثال، آیا آنها به مسیح برای نجاتشان اعتماد نمودهاند؟ و آیا خدا بدیشان خلقتتازه عطا نموده است و گناهانشان را آمرزیده است، و ایشان را در خانواده خویش پذیرفته است، و آیا زندگی ایشان ثمرات را نشان می دهد و دلایل نجات واقعی را ارائه میدهد؟
تفسیر دوم (که در این مقاله از آن دفاع میشود) ادعا خواهد نمود که دیدگاه اول در نتیجهگیری اینکه این واژهها بایستی ایمان نجاتبخش واقعی و تولدتازه حقیقی را توصیف نمایند، شتابزده یا عجولانه عمل نموده است. در عوض، ادعا خواهد نمود که یک بررسی دقیقتر عبارات بکار رفته نشان خواهد داد که در رابطه با این سوال که آیا آنها نمایانگر نجات واقعی میباشند، آنها ناکافی و غیرقانع کننده میباشند. بنابراین، تجربیات مثبت در آیات 6: 4- 6، فقط اشخاص را در طبقهبندیی قرار میدهد، که به زیبایی با دی. ای. کارسِن
[12] تشریح شده است:
آیا هشداری در عهد جدید برای این تفکر وجود دارد،
تا جایی که به متفکران مسیحی مربوط میشود، که بعضی اشخاص به وضوح یا به روشنی «داخل» یا «بیرون» نمیباشند، یا اینکه مرحله تبدیل (تولدتازه) همواره به روشنی واضح نمیباشد؟ (از: تاملاتی بر اطمینان نجات مسیحی)
[13]
اکنون ما به بررسی مجدد این عبارات بر میگردیم، تا ببینیم آیا چنین دیدگاهی صحت دارد یا نه. الف. «منور گشتند» درست است که کلمه منور گشتند در عبرانیان 10: 32، برای سخن گفتن از حادثهایی که نزدیک شروع زندگی مسیحیان شنونده اتفاق افتاده است، بکار رفته است، اما آن اثبات نمیکند که به معنای این میباشد که ایشان «انجیل را شنیدند و باور نمودند» چرا که معنی «درباره انجیل یاد گرفتند» دقیقا همان اندازه تطابق دارد و یا سازگار میباشد:
زماني را که تازه منوّر شده بوديد؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهاي عظيم ايستادگي بهخرج داديد (هزاره نو)
فی الواقع، واژه ((ph*tiz*، منور گشتید، به معنای «انجیل را باور کردند» یا «ایمان آوردند» در هیچیک از کاربردهایش در عهدجدید نمیباشد. یازده مرتبه در عهد جدید تکرار شده است، گاهی تنها به معنای تحتاللفظی نور بخشیدن بوسیله یک لامپ میباشد (لوقا 11: 6)، و دیگر بارها اشاره به یادگیری در حالت کلی دارد، نه بطور خاص یادگیری که به نجات میانجامد. به عنوان نمونه، ((ph*tiz* منورگشتن در یوحنا 1: 99 بکار رفته است؛ هر انسانی را که بدین دنیا میآید را منور میکند، در اول قرنتیان 4: 5؛ نوری میباشد که در داوری نهایی میآید ( خدا آنچه را که اکنون در تاريکي نهان است، در روشنايي عيان خواهد کرد و نيتهاي دلها را آشکار خواهد ساخت)، و در افسسیان 1: 18، نوری میباشد که رشد در زندگی مسیحی را همراهی مینماید (تا چشمان دل شما روشن گشته). با توجه به اسم(ph*tismos) نور در دوم قرنتیان 4: 4- 6، درست است که در آنجا پولس استعاره ادامهداری را ارائه میدهد که تبدیل (تولدتازه) را در شکل دیدن «نور» انجیل به تصویر میکشد. به نظر من، آنجا بهترین ادعایی میباشد که منور گشتند در عبرانیان 6: 4 میتواند بمعنای «تولد تازه یافتند»، باشد. با این وجود حتی در 2قرنتیان 4، واژه نور به تنهایی معنای «تولد تازه یافتند» را نمیدهد، اما همه استعارههای نور بخشیدن که توسط پولس با استفاده از لغات گوناگون ساخته شده است (ph*s منور گشتن، نور، lamp* لامپ، درخشیدن، ph*tismos تنویر، روشنایی، تذهیب)، هیچکدام از آنها در جاهای دیگر، یک واژه تکنیکی به معنای تولد تازه نمیباشد.
بنابراین، برخلاف تاکید بعضی مفسرین، در دنیای عهد جدید، منور گشتن یک اصطلاح تکنیکی به معنای «شنیدن و باور کردن انجیل» یا «ایمان نجاتبخش یافتن» نمیباشد. بلکه به یادگیری و فهمیدن اشاره دارد، و در نتیجه با اطمینانخاطر حداکثر میتواند در عبرانیان 6: 4 بدینمعنا باشد: «افرادی که انجیل را شنیده و درک نمودهاند». به تحقیق چنین درک عقلانی از حقایق انجیل یک گام مهم بسوی ایمان نجاتبخش میباشد، اما به تنهایی دارای عامل ایمان شخصی به مسیح نیست که برای ایمان، ضروری میباشد.
ب. مخالفت در رابطه با نمونههایی از کلمات که در خارج از عبرانیان بکار رفتهاند: در این لحظه شاید شخصی با آن مخالفت نماید، در پی درک معنای ph*tiz* منورگشتند در عبرانیان 6: 44 (یا هر اصطلاح دیگر در آن رابطه)، ما بایستی خود را به جستجوی نمونههایی از آن لغات که تنها در عبرانیان استفاده شده اند، محدود نماییم. و در این مورد، بنابراین، بایستی فقط به ph*tiz*، منورگشتند در عبرانیان 10: 32 (تنها دفعه دیگر در عبرانیان میباشد) به منظور پیدانمودن شواهد بنگریم، تا درک کنیم، در عبرانیان 6: 44 چه معنایی دارد. اما چنین مخالفتی به دلایل مختلف نامعتبر میباشد:
(1) انسانهای متکلم به زبان یونانی در دنیای قرن اول، یک سری کلمات خاص را بکار میبردند که بوسیله هر شخص متکلم به زبان یونانی قابلفهم میبودند. به همین دلیل، مثلا، پولس میتوانست رسالهای را برای افرادی که هرگز ملاقات ننموده بود، بنویسد (به مسیحیان روم) و انتظار داشته باشد که وی را درک بنمایند. آنها نیاز نبود به نوعی خاص از «لغتنامه پولسی» دسترسی داشته باشند، پیش از آن که رساله رومیان را بخوانند؛ آنها تنها بایستی کلمات نگاشته شده توسط وی را بخوانند؛ لغاتی را که پیشاپیش درک مینمودند. و به همین دلیل افرادی که میتوانستند عبرانیان را بخوانند، میتوانستند همچنین یعقوب یا متی یا فیلیپیان را بخوانند و درک کنند، (یا سپتیوجین
[14]، یا نویسنده های غیرمذهبی چون دیودوروس سیکیولوس
[15] یا استرابو
[16] یا پولیبیوس
[17]) واژهنامه موجود برای استفاده توسط این نویسندگان کمابیش یکسان میبود. بنابراین هر نمونه از واژگان یونانی بکار رفته در ادبیات قرن اول، برای دستیابی به گستره معناهای مربوط بدان لغت مفید میباشد (هر چند نویسندگانی که از نظر زمانی نزدیکتر میباشند و بیشترین پیش زمینه فرهنگی و اجتماعی مشترک را دارا میباشند، بیشتر مفید هستند).
(2). زمانی که یک لغت چندین مفهوم یا معنا را میتواند دارا باشد (همانگونه که بیشتر کلمات میتوانند)، درست نمیباشد که فرض نماییم، استفاده لغتی در یک معنا بوسیله یک نویسنده، وی را از استفاده آن کلمه به معناییمتفاوت و در جایی دیگر، بازمیدارد. به عنوان نمونه، پولس کلمه nomos «شریعت» را در معناهای گوناگون بکار می برد.
(3). البته، هر نویسندهای یک سلیقه یا حقتقدمی را میتواند برای یک سری کلمات خاص و معناهای خاص لغات شکل دهد یا کسب نماید، و بعضی واژگان طبیعتا بیشتر استفاده میشوند، زمانی که نویسندگان در یک موضوع یا مبحث ویژه تخصص مییابند (همانگونه که واژگان مذهبی و عهدعتیق بوسیله نویسندگان عهدجدید بکار رفتهاند). به همین دلیل، زمانی که چندین نمونه (نه فقط یک یا دو نمونه) از یک کلمه بوسیله یک نویسنده خاص، در یک معنا بکار رفته است (مثلا dikaio* «عدالت» بوسیله پولس)، میتوانیم نتیجه بگیریم که این معنای متداول از آن کلمه بوسیله آن نویسنده میباشد (اما حتی آنگاه نباید درخواست معنایی را بنماییم، که سابقه استفاده ندارد، بلکه معنایی که بین مفاهیم قابلقبول، در جایی دیگر نیز مصداق دارد). بدینشکل، معنای وابسته به دیگر کاربردهای کلمه بوسیله همان نویسنده، بایستی ارزش و وزن بیشتری در نظر ما داشته باشد. اما ما نمیتوانیم یک معنای خاص برای ph*tiz*، «منورگشتند» در عبرانیان بدین گونه اثبات نماییم، چرا که تنها یک مرتبه دیگر در عبرانیان بکار رفته است، درحالی که 9 بار دیگر در بقیه عهد جدید استفاده شده است.
(4) فرهنگهای یونانی بطور کلی لغات را با اشاره به معنای خاصشان بوسیله هر نویسنده عهد جدید تعریف نمینمایند یا معنی نمیکنند. آنها بخشهای ویژه، بطور مثال، برای معنای ph*tiz*، «منورگشتند» در لوقا، و معنای ph*tiz*، «منورگشتند» در یوحنا، و معنای ph*tiz*، «منورگشتند» در عبرانیان ندارند؛ اما معناهای گوناگونی که ph*tiz*، «منورگشتند» در تمامی ادبیات مسیحی قرن اول، میتواند داشته باشد، و نیز در ادبیات یهودی و بتپرستان، در زمان عهد جدید را لیست میکنند.
(5) فقط با نگریستن، حتی بطور ابتدایی، به کاربردهای واژگان بوسیله یک نویسنده، حتی در این متن تاویل ناممکن میشود، که بسیاری از واژگان آن فقط یکبار در عبرانیان بکار رفتهاند، (مثلا، واژگان برای «عطا»، «بیفتند»، «تازه سازند»، «بازمصلوب»، و «بیحرمت میسازند»). تفسیر صحیح این واژگان یونانی را همانگونه که در بقیه عهدجدید بکار رفتهاند، و در قرن اول بطور عمومی، بازبینی خواهد نمود، تا تمام اطلاعاتدر معانی ممکن وابسته بدانها را به دست آورد.
(6) تنها نگریستن بر ph*tiz* در عبرانیان 10: 32، بحث ما را در اینجا به هیچ شکلی خاص تغییر نمیدهد، چرا که معنای «انجیل را شنیدند و درک نمودند» نیز در آنجا به خوبی تطابق دارد.
ج. «یکبار»: بسادگی اشتباه است ادعا کنیم واژه hapax («یک بار») بایستی نشانگر حادثهای باشد که یک دفعه برای همیشه اتفاق افتاد و دیگر نمیتواند تکرار گردد. بطور مثال، hapax («یک بار») در عبرانیان 9: 77 بکار رفته است تا از این واقعیت که کاهن اعظم «یک بار در سال» داخل قدسالاقداس میشود، سخن بگوید، اتفاقی که هر سال تکرار میشد. در فیلیپیان 4: 16 پولس hapax («یک بار») را بکار میبرد تا بگوید که فیلیپیان هدیهای برایش «یک بار و دوباره» فرستادهاند، این حادثه، زمانی که آنها هدیه دوم را فرستاده بودند، تکرار شده بود. در جاهایی که یک بار اشاره به امری دارد که هرگز نمیتواند تکرار بشود (مثلا عبرانیان 9: 26- 28)، این مفهوم از سایر نشانگرها در متن بدست آمده است، نه از هیچ کدام از معانی ذاتی در خود این واژه. بنابراین، این کلمه در خود بدین معنا نمیباشد که حادثهای «یک بار برای همیشه» بوقوع پیوست و هرگز نمی تواند تکرار گردد، اما فقط بدین معناست که «یک بار» اتفاق افتاد، بدون آنکه مشخص نماید آیا تکرار خواهد شد یا نه.
د. «چشیدند»: ذاتا این کلمه geuomai هنگامی که معنای «چشیدن» میدهد، دارای دو فاکتور می باشد: (1) چشیدن موقتی یا گذرا میباشد، و (22) یک تجربه دایمی از آنچه چشیده شده است، محتملا یا نامحتملا در پی آن (چشیدن گذرا) بیاید. با در نظر گرفتن چشیدن تحتاللفظی خوراک یا نوشیدنی، به عنوان مثال، این کلمه geuomai در متی 27: 34 بکار رفته است، تا بگوید مصلوبکنندگان مسیح «سركه ممزوج به مرّ بجهت نوشيدن بدو دادند. امّا چونچشيد، نخواست كه بنوشد.» (به یوحنا 2: 9 نگاه کنید).
این امر همچنین صدق میکند زمانی که کلمه
geuomai بمعنای استعاری «بیایید تا چیزی را بدانید» بکار رفته است. به عنوان مثال، یک کاربرد بسیار مشابه عبرانیان 6: 4- 6 در جوزفوس یافت میشود،
جنگ یهودیها 2.1588، که از دیدگاههای الهیاتی اسینس سخن میگوید «که به استناد آن، آنها بیهیچ مقاومتی، همه افرادی که فلسفهشان را
یک بار چشیدهاند tois hapax geusamenois)) را جذب مینمایند». در اینجا، جوزفوس
[18] به روشنی بیان میکند؛ کسانی که یک بار چشیدهاند، فلسفه اسینس
[19] را هنوز نپذیرفتهاند، اما فقط به آن بطور جدی شیفته شدهاند. از راه قیاس، در عبرانیان 6 افرادی که عطای آسمانی و کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را
چشیدهاند؛ شاید بطور جدی شیفته آن گشتهاند، یا شاید گرایشی ندارند، اما
فقط چشیدن بدین معنی نمیباشد که آنها این امور را از آن خود کردهاند.
افرادی که به تفسیر اول باور دارند، شاید اعتراض نمایند که کلمه geuomai چشیدن، معنی قویتر از این دارد: مثال چشیدن مرگ عیسی مسیح در عبرانیان 2: 9 نشان میدهد که چشیدن یک «تجربه واقعی» از آنچه چشیده شده است، میباشد، چرا که عیسی حقیقتا مرد. در پاسخ، من تایید میکنم که یک تجربه واقعی آنچه چشیده شده است با توجه به نه فقط عبرانیان 2: 9 بلکه هر مثالی از geuomai چشیدن صحیح میباشد (یک تجربه واقعی از شراب، از فلسفه اسین2، از آزادی، یا از مبارزه نظامی). بطور مشابه، در عبرانیان 6: 4- 6 افراد یک تجربه واقعی از عطای آسمانی وکلام خدا و قوات عالم آینده داشتند. اما این مساله نمیباشد. سوال این است، آیا این افراد تجربه نجاتبخش آن امور را داشتند یا خیر، آیا آن تجربه همانی بود که تولد تازه، ایمان نجاتبخش، و عادلشمردگی و غیره را بدنبال داشت یا خیر.
البته، اگر میتوانستیم نشان دهیم که «عطای آسمانی» نجات میباشد، آنگاه یک «تجربه واقعی» نجات به عنوان شروع زندگی مسیحی بایستی درک میشد. اما عبارت دقیق h* d*rea t*s epouraniou («عطای آسمانی») در هیچ جای دیگر عهد جدید تکرار نمیشود، بنابراین غیرممکن میباشد تا از دیگر مثالها اثبات نماییم که «عطای آسمانی» به معنی نجات میباشد. در حقیقت، کلمه یونانی d*rea («عطا») به تنهایی در جایی دیگر به روحالقدس اشاره دارد (اعمال 2: 38؛ 8: 20؛ 10: 45؛ 11: 17)، و روحالقدس از آسمان فرستاده شده است (اعمال 2: 33؛ اپطرس 1: 122)، پس این محتمل است که عبرانیان 6: 4 به این معناست که آنهایی که «عطای آسمانی را چشیدند»، تجربیاتی از قدرت روحالقدس را داشتهاند، احتمالا در الزام ایشان به گناه، (به یوحنا 16: 8 نگاه کنید)، شاید در اخراج روحی شریر از ایشان (به متی 12: 28 نگاه کنید)، یا شاید در دریافت نوعی شفا (به لوقا 4: 14، 40؛ 1قرنتیان 12: 9 نگاه کنید). اما چنان تجربیاتی از روحالقدس به خودی خود نشانگر نجات نمیباشند، چرا که امکان دارد با «روحالقدس مقاومت نمود» (اعمال 7: 51)، و حتی، برای کسانی که در زیر التزام روحالقدس میباشند، به شدتی با روحالقدس مقاومت نمایند که شخص مرتکب «کفر به روحالقدس» گردد.
چشیدن چیزهای دیگر را بطور مشابه میتوان درک نمود. چشیدن «نیکویی کلام خدا» به معنای شناخت و حتی احساس نمودن بعضی حقایق و قدرت آن میباشد. اما این همان باور به کلام خدا برای حیات ابدی نمیباشد. چشیدن «قوات عالم آینده» احتمالا بدین معنا میباشد؛ احساس چیزی از قدرت عهد تازه روح القدس در الزام گناه، اخراج ارواح، تجربه شفا، و غیره (به آیات اشاره شده در بالا نگاه کنید). چنان چشیدن قوات عالم آینده شاید به معنای موعظه انجیل بطوری که افراد نجات یابند، باشد (به فیلیپیان 1: 15- 18 نگاه کنید: عدهای با انگیزههای غلط موعظه میکنند)، یا نبوت کردن و انجام معجزات و اخراج ارواح به نام مسیح (متی 7: 22- 23). اما این تجربیات الزاما بدین معنا نمیباشد که شخص نجات یافته است (عیسی میگوید، «هرگز شما را نشناختم! اي بدكاران از من دور شويد!»متی 7: 23).
در اینجا همچنین ذات «چشیدن» مربوط میباشد. همانطور که در بالا ملاحظه نمودیم، مثالهای عهد جدید چشیدن نشان میدهد که (1) چشیدن موقتی میباشد، و (2) به دنبال آن یک تجربه دائمیتر از آنچه چشیده شده است، محتمل یا غیرمحتمل میباشد. در این آیات، بدین معنی میباشد که چشیدن عطای آسمانی، کلام خدا، و قوات آینده، موقتی بودند، و ما نمیتوانیم تنها از حقیقت چنین چشیدنی بگوییم، اگر تجربهای دائمیتر از این امور بدنبال آنها بوقوع پیوست یا خیر.
د. «شریک روحالقدس گردیدند»: در این عبارت «شريک روحالقدس گرديدند»، نخستین سوال این میباشد؛ معنی دقیق کلمه metochos («شریک«) چه میباشد. همواره برای خوانندگان انگلیسیزبان روشن نمیباشد که این واژه دارای طیفی از معانی میباشد و شاید حاکی از یک مشارکت و دوستی بسیار نزدیک میباشد، یا شاید تنها حاکی از یک معاشرت اتفاقی با شخص دیگر یا اشخاص موردنظر باشد.
به عنوان نمونه، برای metochoi («شریک مسیح») شدن (ترجمه تحتاللفظی عبرانیان 3: 14) یعنی داشتن یک شراکت نجاتبخش در نجاتی که او عرضه میکند. از سوی دیگر، metochos (شراکت) میتواند همچنین در یک معنای آزاد، فقط برای اشاره به همکاران یا دوستان، بکار رود. ما می خوانیم که زمانی شاگردان مقداری کثیر از ماهی صید کردند، چنانکه نزدیک بود دام ایشان پاره شود، «به رفقاي metochoi)) خود كه در زورق ديگر بودند اشاره كردند كه آمده ايشان را امداد كنند.» (لوقا 5: 7). اینجا فقط به افرادی که همکار یا دوستان، پطرس و دیگر شاگردان، در شغل ماهیگیریشان اشاره دارد. عبرانیان 1: 9 (نقل قول از مزامیر 4: 7) همچنین از metochos استفاده مینماید تا از «رفقا» یا «دوستان» سخن بگوید: » بنابراين خدا، خداي تو، تو را به روغن شادماني بيشتر از رفقايت مسح كرده است.» افسسیان 5: 7 یک کلمه بسیار نزدیک را بکار می برد (summetochos از ریشه metochos) زمانی که پولس مسیحیان را در برابر اعمال گناهآلود غیرایمانداران هشدار میدهد و میگوید، » پس با ايشان شريك مباشيد» (افسسیان 5: 7). بنابراین واژه metochos بطور معمول بدین معنی میباشد: کسی که در چیزی با شخصی دیگر سهیم میشود یا شرکت میجوید.
اکنون «شریک» (یا سهیم) روحالقدس گشتن به چه معنی میباشد؟ بدین معنا نمیتواند باشد که به افراد سهمی از خود ذات روحالقدس داده شده است، چرا که، به عنوان خدا، روح القدس قابل تقسیم به بخشهایی نمیباشد و نمیتواند سهمی از وجودش را به دیگری ببخشد، و چونکه واژه metochos هیچگاه به معنی داشتن «سهمی از ذات شخص دیگر» نمیباشد. بنابراین «شریک» روحالقدس گشتن یعنی در کار روحالقدس به نوعی شرکت داشتن و سهیم بودن، در برخی از مزایایی که روحالقدس میبخشد. گاهی مفسرین فرض میکنند که این عبارت به معنی «دریافت کار تولدتازه روحالقدس»، و چنین معنایی امکانپذیر میباشد. اما از سوی دیگر چیزی در متن وجود ندارد که این معنا الزامی باشد. این عبارت میتواند فقط بدین معنا باشد، که این افراد به کلیسا آمده بودهاند و آنجا برخی مزایای روحالقدس را در پاسخ به دعاها یا حتی در کاربرد بعضی از عطایای روحالقدس تجربه نمودهاند. به زبان ساده، آنها در برخی از مزایایی که روحالقدس میبخشد سهیم یا شریک بودند.
مثال رفقای ماهیگیری در لوقا 5: 7 یک تشابه خوب بدست میدهد: پطرس و شاگردان میتوانستند
با آن رفقا معاشرت داشته باشند و تا حدی
از ایشان تاثیر بپذیرند و حتی
از برخی مزایای ایشان برخوردار بشوند بدون اینکه یک تغییر به تمام معنا یا واقعی در زندگی، ناشی از آن معاشرت داشته باشند. یک تشابه نزدیک دیگر در ایگناتیوس
[20] یافت میشود،
به افسسیان (حدود 110 میلادی) 11: 2، که در آن وی از زندان مینویسد و قدردانیاش را از دعاهای افسسیان ابراز میکند، «در آن من همواره آرزو میکنم که
شریک metochos)) باشم» او میخواست همواره از مزایای دعاهای ایشان برخوردار باشد. بنابراین واژه
metochos طیفی از تاثیر را، از نسبتا ضعیف تا نسبتا قوی امکانپذیر میسازد، چرا که فقط به معنی این میباشد: «کسی که در فعالیتی، شرکت میجوید یا سهیم میشود یا همراهی میکند.» بنابراین آن افراد در عبرانیان 6 در کلیسا شرکت جستهاند و در نتیحه
در کار روحالقدس
شریک گشتهاند، و شکی وجود ندارد که بوسیله او به شکلی (هرچند ضعیف یا قوی) در زندگیشان تاثیر پذیرفتهاند، اما ما نمیتوانیم با قطعیت بیشتر از آن سخنی بگوییم.
ه. توبه: از آنجایی که نویسندۀ (عبرانیان) به طور ضمنی میگوید؛ که «احیا کردن دوباره برای توبه» (هزاره نو) یا «تازه ساختن دوباره برای توبه» (ترجمه قدیم) این افرادی که یک بار سقوط نمودهاند؛ پسندیده خواهد بود، توبهای که آنها زمانی کردهاند، بایستی نوعی غم برای گناهان مرتکب شدهشان باشد. این یک گام مهم در ایمان به مسیح میباشد، چرا که، تا زمانی که اشخاص گناهآلود بودن خودشان را نبینند، آنها نیازی به داشتن ایمان نخواهند دید که عیسی گناهان شخصی ایشان را خواهد آمرزید. بنابراین توبه از گناهان بایستی متعاقب یا همراه با تمامی ایمان نجاتبخش واقعی باشد. اما توبه به خودی خود ایمان نجاتبخش نمیباشد. در خود همین پاراگراف، نویسنده مابین «توبه از اعمال مرده» و «ایمان به خدا» تمایز قایل میشود (آیه 1)، که نشانگر این میباشد که بین آنها تفاوت وجود دارد.
وانگهی، داشتن نوعی توبه که از توبه نجاتبخش قاصر میباشد و فاصله دارد، امکان پذیر میباشد، توبهای که با ایمان نجاتبخش همراه نمیباشد. به عنوان مثال، عبرانیان 12: 17 کلمه metanoia را برای سخن گفتن از تغییر فکر، بکار میبرد که عیسو در پی فروش نخستزادگیش تلاش نمود. این توبهای نخواهد بود که باعث نجات او بشود، اما فقط ابطال یا خنثی کردن آن معامله در رابطه با نخست زادگیش خواهد بود. نمونهای دیگر از توبهای که توبه نجات بخش نمیباشد در برخورد یهودا یافت میشود:
چون يهودا، تسليمکننده او، ديد که عيسي را محکوم کردهاند، از کرده خود پشيمان شد و سي سکه نقره را به سران کاهنان و مشايخ بازگردانيد (متی 27: 3؛ ترجمه هزاره نو)
یهودا توبه کرد، ولی ایمان نجاتبخش نداشت (به یوحنا 6: 70- 71؛ 13: 27؛ اعمال 1: 16- 20؛ متی 27: 5 نگاه کنید). هنگامی که پولس میگویدکه «چون اندوهي که براي خدا باشد، موجب توبه ميشود، که به نجات ميانجامد» (2قرنتیان 7: 10، هزاره نو)، حاکی از این میباشد که حداقل نوعی توبه میتواند یافت شود که به نجات نمیانجامد. ما نتیجه میگیریم که «توبه» یعنی غمی برای کارهای انجام شده یا گناهان مرتکب شده، و تصمیمی برای ترک آن گناهان. اما نه همه توبهها شامل یک توبۀ صادقانۀ درونی بسوی خدا میباشند که با ایمان نجاتبخش، توام و همزمان میباشند. خواه توبه یک توبه نجاتبخش واقعی باشد یا نباشد، یک «توبه حیاتبخش» (اعمال 11:18)، ممکن است همواره آشکار و واضح فیالفور نباشد. دیگر مقایسه خوب در معلمین کذبه دیده میشود که در 2پطرس 2: 20- 22 توصیف شده است: آنان «به معرفت خداوند و نجات دهنده ما عيسي مسيح از آلايش دنيوي رستند» (آیه 20)، که نشانگر این میباشد که هم معرفت و دانش انجیل و هم توبه وجود داشته است (آنها از آلایش دنیا رسته بودند). اما بعدا آنها به راههای سابق خویش برگشته بودند. علاوه بر این، آنها هرگز واقعا نجات نیافته بودند، چرا که پطرس میگوید، «لكن معني مَثَل حقيقي بر ايشان راست آمد كه «سگ به قي خود رجوع كرده است و خَنزيرِ شسته شده، به غلطيدن در گِل.» (آیه 22)، به زبانی دیگر، توبه تنها یک پاکسازی بیرونی بود، و طبیعت واقعی ایشان را تغییر نداد.
در واقع، این ایده که نوعی از توبه غیرنجاتبخش میتواند وجود داشته باشد، مساوی با این ایده میباشد که نوعی ایمان غیرنجاتبخش میتواند وجود داشته باشد. نوعی از «باور» خردمندانه وجود دارد که مستلزم دانش و تایید میباشد، اما نه اعتماد و ایمان شخصی (نگاه کنید، به عنوان مثال، «باور» نیقودیموس، اغریپاس، و روحهای شریر در یوحنا 3: 2؛ اعمال 26: 27- 28؛ یعقوب 2: 19؛ مقایسه کنید با 1 قرنتیان 15: 2؛ 1 تیموتاوس 1: 19).
اما، شخصی ممکن است اعتراض کند، اگر توبه اشاره شده در عبرانیان 6: 4- 6، توبه نجاتبخش حقیقی نمیباشد، چرا نویسنده فکر میکند «احیا کردن دوباره» (هزاره نو) یا «تازه ساختن دوباره» (ترجمه قدیم) افراد به چنان توبهای پسندیده می باشد؟ پاسخ این است که نویسنده علاقهمند نمیباشد، قادر نمی باشد، تا تعیین نماید؛ آیا توبهای که او در آیات 4- 6 توصیف میکند به نجات منجر شده است یا خیر. نویسنده فقط میگوید که اگر شخصی برای گناه غم داشته باشد و تصمیم بگیرد آن گناه را ترک نماید، و سپس به درک انجیل نائل شود و برکات گوناگون کار روحالقدس را تجربه نماید (شکی نیست که در کلیسا شرکت کند)، و بعدا بازگشت نماید، احیا کردن یا تازه ساختن چنین شخصی دوباره به جایگاه غم برای گناه غیرممکن خواهد بود، سختی دل یا قلب وجود خواهد داشت که با توبه ناسازگار میباشد. اما هیچ یک از اینها دلالت بر این ندارد که توبه اولیه ضرورتا منجر به ایمان نجاتبخش و آمرزش گناهان شده بود. این امر بسادگی مشخص نشده است، و ما بنابراین نمیتوانیم نتیجهای را بر مبنای واژه «توبه» به تنهایی تصور نماییم.
3. دیگر آموزهها درباره 6: 4- 6
سه دیدگاه دیگر، کمتر متداول، را میتوان در اینجا ذکر نمود. (1)
دیدگاه اجتماع یا گروه: وی. دی. وربروگ
[21] پیشنهاد میکند که 6: 4- 6 به هیچوجه از تک تک افراد سخن نمیگوید، بلکه از یک
گروه یا جتماع مسیحی حرف میزند که در خطر سقوط میباشند. اکثر مفسرین این پیشنهاد را جالب مییابند، اما فقط تعدادی با آن قانع شدهاند. مک نایت
[22]به درستی با آن مخالفت مینماید که هم هشدارها (3: 12؛ 4:1؛ 10: 28- 29) و همچنین تشویقها برای پشتکار یا استقامت (11: 1- 40 بسیاری نمونههای مثبت را ارائه میدهد) فرض مینماید که نویسنده در مورد سقوط فردی، دلمشغول میباشد، و همچنین بحث وربروگ
1 در اشعیا 5: 1- 7، به عنوان پیشزمینه برای 6: 7- 8 قانعکننده نمیباشد. به علاوه، آیات 7- 8 زمینی را به تصویر میکشد که کاملا برکت یافته است یا کاملا نفرین شده است، ایدهای که برای به تصویر کشیدن افراد ایماندار مناسب میباشد، اما با هر یک از احتمالاتی که وربروگ
1 تاکید مینماید، ناسازگار میباشد (گروهی وفادار با عدهای سقوط کرده در آن، یا گروهی سقوط کرده با عدهای ایماندار وفادار در آن). در نهایت، منور شدن، چشیدن، شریک گردیدن، و توبه نمودن، به بهترین وجهی به عنوان تجربههای شخصی پیش از ایمان شخصی درک و فهمیده میشوند، و چیزی در متن یافت نمیشود که به خوانندگان این درک را القا نماید که نویسنده قصد دارد در این جا با یک گروه یا اجتماع مسیحی سخن بگوید.
(2)
دیدگاه بلوغ مسیحی: توماس اوبرهلتزر
[23] استدلال میکند که هشدار، مسیحی واقعی را مورد خطاب قرار میدهد، اما میگوید که هشدار در مورد سقوط کردن نمیباشد بلکه در مورد شکست در ادامه رشد در زندگی مسیحی میباشد. بنابراین قضاوتهای بعدی فقط به معنی از دست دادن پاداش میباشند، نه از دست دادن نجات. به هرحال، استدلال اوبرهلتزر
3 به دلایل زیر قانعکننده نمیباشد: (1) او میگوید، استعاره داوری سوختن در آیه 88 تنها به از دست دادن پاداش اشاره دارد، نه عذاب ابدی، چرا که خس و خاشاک سوخته میشود، نه زمین، (صفحه 3266 از کتاب وی
[24]). اما وی ضمیر موصولی مفرد مونث
h*s در آیه 8 را نادیده میگیرد، که بایستی به زمین اشاره داشته باشد (
g*)، نه به «خار و خسک» که جمع میباشد. عاقبت نهایی زمین «سوخته شدن» میباشد، که قطعا حاکی از عقوبت ابدی میباشد نه از دست دادن پاداش. (2) ترجمه او از آیه 9، «چيزهاي بهتر که با نجات همراه است» (صفحه 327 کتابش)، در توجیه واژه تفسیری
kai در آن عبارت شکست میخورد، و در نتیجه از توضیح این واقعیت که «چیزهای بهتر» حقیقتا بهتر میباشند چرا که با نجات همراه هستند، غافل میماند و شکست میخورد. برخلاف عقیدۀ اوبرهلتزر، این بدان معنا میباشد که افراد 6: 4- 6 نجات ندارند. (3) او معنی
adunatos («محال است») در آیه 44 را اشتباها کوچک جلوه میدهد، و میگوید بدین معنی میباشد که کسانی که از ادامه رشد بازمیمانند همچنین از «شرکتجویی در پرستش در خانه» خدا بازمیمانند و بالنتیجه خود را «فراسوی تشویق بوسیله دیگران در جمع» قرار میدهند (صفحه 323). اما
adunatos معنایی بسیار قویتر از این دارد: دیدگاه اوبرهلتزر اساسا آن را به معنی «مشکل» یا «غیرمحتمل» میسازد. علاوه بر این، ابدا درست نمیباشد که؛
غیرممکن میباشد مسیحیانی را که دریک مقطع از زندگیشان از ادامه بلوغ بازماندهاند را برای توبه احیا نمود، این تعلیم، یک آموزه جدید خواهد بود؛ «در زمان حاضر رشد نمایید وگرنه همواره نابالغ بمانید»، که کتابمقدس در هیچجایی این تعلیم را نمیدهد. (4) اوبرهلتزر
2 اشتباها جدی بودن گناه در آیه 6 را کوچک جلوه میدهد: «در حالتي كه پسر خدا را براي خود بازمصلوب مي كنند و او را بي حرمت مي سازند.» این انکاری عمومی و تمسخر مسیح میباشد، که ویژگی غیرایمانداران سختدل میباشد؛ و تنها بازماندن از ادامه بلوغ مسیحی نمیباشد. (5) استدلال وی که متن برای خواننده، تشویقکننده میباشد، تا در بلوغ ادامه بدهد (5: 11- 6: 3) صحیح میباشد، اما این حقیقت، (بوسیله تمامی مفسرین تایید شده است) درک وی از 6: 4- 6 را ایجاب نمینماید. چندین پاسخ ارائه شدهاند، و یک احتمال قطعی در نظر گرفتن این سری ایدهها می باشد:
– بیایید در بلوغ ادامه بدهیم (5: 11- 6: 3)،
– چرا که غیرممکن میباشد شرکتکنندگان در کلیسایی را که وضعیت روحانیشان واضح نمیباشد را احیا نمود،
– و کسی که ادامه نمیدهد بلکه سقوط مینماید (6: 4- 8)،
– و حتی شما که تحقیقا نجات یافتهاید، لازم است که صادقانه پشتکار داشته باشید (6: 9- 12).
(3)
دیدگاه فرضی: توماس هوییت
[25] دیدگاهی «فرضی» از این آیات را میپذیرد، بدین معنا که، نویسنده از این که چه اتفاقی
میافتاد اگر یک مسیحی واقعی میتوانست زمانی سقوط نماید، سخن میگوید، هرچند در واقعیت این هیچگاه نمیتواند اتفاق بیفتد: «نویسنده با فرضیات نه واقعیات درگیر میباشد، بطوری که او بتواند ایدههای غلط را تصحیح نماید.» اما در واقع بیفایده میباشد که خوانندگان را در برابر امری که هیچگاه نمیتواند بوقوع بپیوندد هشدار بدهیم، و بدون این که به ایشان بگوید؛ که هیچ وقت امکان ندارد اتفاق بیفتد. نیکل
[26] میگوید، «زمانی که یک مانع غیرقابل عبور وجود دارد نیازی نیست که در مورد خطرات آن سویش هشدار بدهیم!»
هریک از این سه دیدگاه دیگر، در نتیجه، ارزش اشاره کردن دارند، اما هیچ یک از آنها دارای دلایل کافی نمیباشند تا قانعکننده باشند.
4. نتیجهگیری در رابطه با عبارات مثبت 6: 4- 6:
در این وهله ما شاید سوال کنیم؛ چه نوع شخصی با همه این واژهها توصیف شده است. بر مبنای واژهها به تنهایی، یک استدلال منطقی میتوان ارائه داد که این افراد مسیحیان واقعی بودهاند، قبل از این که سقوط نمایند (بخش 1. ب. 1 در بالا). از سوی دیگر، ادامه بحث نشان داده است که همه این واژهها، برای توصیف هم مسیحیان و هم غیرمسیحیان که در فعالیتهای کلیسایی به نزدیکی شرکتجستهاند، میتوانند به کار روند. بنابراین، در رابطه با این پرسش که آیا این افراد حقیقتا نجات یافته بودند، قبل از اینکه آنها سقوط نمایند، تصمیم ما باید این باشد که واژهها به خودی خود غیرکافی میباشند. اگر هر تصمیم دیگری اتخاذ گردد، بایستی بر مبنای فاکتورهای دیگر که در متن رساله یافت میشوند، باشد.
سپس چه اتفاقی بر سر این افراد آمده است؟ آنها حداقل افرادی میباشند که به نزدیکی در مشارکت کلیسایی شرکت جسته بودند. آنها نوعی غم برای گناه داشته بودند و تصمیم به ترک گناهشان گرفته بودند (توبه). آنها به روشنی انجیل را درک نمودهاند و به نوعی با آن موافق بودند (آنها منور شده بودند). آنها جذابیت زندگی مسیحی و تغییری را که در زندگی مردم به علت مسیحی شدن رخ میداده است را ارج نهادهاند، و آنها احتمالا جواب دعا، در زندگی خودشان دریافت کرده بودند و قدرت روحالقدس در عمل، و حتی شاید در به کارگیری برخی عطایای روحانی (آنها در کار روحالقدس «شریک» شده بودند یا در روحالقدس «سهیم» شده بودند و عطای آسمانی و قوات عالم آینده را چشیدهاند) چشیده بودند. آنها در معرض موعظه کلام خدا قرار رفته بودند و بسیاری از تعالیماش را ارج نهادهاند (آنها لذت کلام نیکوی خدا را چشیدهاند).
این فاکتورها همگی مثبت میباشند، و افرادی که این امور را تجربه نمودهاند شاید مسیحیان واقعی باشند. اما این فاکتورها به تنهایی کافی نیستند تا دلایل قطعی از هیچیک از مراحل اولیه سرنوشتساز زندگی مسیحی را ارائه بدهند (تولدتازه، ایمان نجاتبخش و توبه حیاتبخش، عادلشمردگی، فرزندخواندگی، تقدیس اولیه). در حقیقت، این تجربیات همگی اقدامات مقدماتی برای آن مراحل اولیه سرنوشتساز زندگی مسیحی میباشند. وضعیت روحانی واقعی افرادی که این امور را تجربه نمودهاند، هنوز روشن نمیباشد.
5. چرا بازگرداندن این افراد به توبه ناممکن میباشد:
با وجود تمامی این تجربیات مثبت، » اگر سقوط کنند» یا » اگر بیفتند» و » در حالتي كه پسر خدا را براي خود باز مصلوب مي كنند و او را بيحرمت ميسازند» (عبرانیان 6: 6)، آنها آگاهانه این برکات را رد میکنند و تعمدا بر خلاف آنها بازگشت میکنند. گناه در عقیده، شامل ردنمودن عمدی مسیح و احتمالا تمسخر عمومی او میباشد: آنها » در حالتي كه پسر خدا را براي خود بازمصلوب ميكنند و او را بيحرمت ميسازند» (آیه 6).
اگر این امر اتفاق بیفتد، نویسنده میگوید؛ محال است تا دوباره ایشان را به هیچ نوعی از توبه یا غم برای گناه احیا کنند. احتمالا بدین علت که دلهایشان سخت خواهد بود و وجدانهایشان سنگدل یا بیاحساس خواهد شد. چه چیز بیشتری را برای آوردن ایشان به نجات میتوان انجام داد؟ اگر کسی به ایشان بگوید؛ کتابمقدس حقیقت دارد، آنها خواهند گفت که آن را میدانند اما آنها تصمیم گرفتهاند تا آن را رد نمایند. اگر کسی به آنها بگوید که خدا دعا را پاسخ میدهد و زندگیها را تغییر میدهد، آنها جواب خواهند داد که ایشان آن را نیز تجربه کردهاند، اما آنها با او هیچ کاری ندارند. اگر کسی به آنها بگوید که روحالقدس برای عمل نمودن در زندگی مردم قدرتمند میباشد و هدیه حیات ابدی فراتر از هر توصیفی نیکو میباشد، آنها خواهند گفت که آن را درک میکنند، اما هیچ چیزی از آن نمیخواهند. اگر کسی به آنها بگوید؛ توبه از گناهان منجر به زندگی بهتر میشود، آنها خواهند گفت که ایشان میدانند اما آنها آن نوع زندگی بهتر را نمیخواهند. آشنایی مکرر آنها با امور الهی و تجربیاتشان از بسیاری تاثیرات روحالقدس فقط به این درد میخورد تا ایشان را در مقابل مکالمه سنگدل بسازد.
اف. اف. بروس
[27] به نتیجهای مشابه میرسد:
در این آیات او مداومت مقدسین (آموزه امنیت ابدی) را مورد سوال قرار نمیدهد؛ ما میتوانیم بگوییم که واقعا او تاکید مینمود؛ آن افرادی که استقامت میکنند، مقدسین واقعی میباشند. اما در واقع او یک واقعیت عملی را شرح میدهد که به تکرار صحت خودش را در تجربیات کلیسایی نشان داده است. آن افرادی که در مزایای عهد قوم خدا سهیم شدهاند، و سپس عمدا آنها را رد کردهاند یا دست کشیدهاند، سختترین افراد از میان همه میباشند تا برای ایمان احیا بشوند.
نویسنده میداند که برخی در جماعت وجود دارند که برای ایشان او مینویسد، افرادی که در خطر سقوط، دقیقا بدان شکل، میباشند (نگاه کنید به 2: 3؛ 3: 8، 12، 14- 15؛ 4: 1، 7، 11؛ 10: 26، 29، 35- 36، 38- 39؛ 12: 3، 15- 17). او میخواهد که به آنها هشدار بدهد، هرچند که آنها در مشارکت کلیسایی شرکت جستهاند و تعدادی از برکات الهی را در زندگیشان تجربه نمودهاند، با این وجود، اگر آنها، بعد از همه آنها، سقوط کنند، آنها نجات نخواهند یافت. آن لزوما دلالت بر این ندارد که او باور دارد که مسیحیان واقعی میتوانند سقوط کنند، چرا که او مخصوصا برای هشدار به کسانی مینویسد که وضعیت روحانیشان هنوز روشن نمیباشد.
- C. آیات 7- 8: استعارات و سمبلهای زمین
آیات 7- 8 بوسیله gar («زیرا، اگر») به آیات 4- 6 متصل شدهاند، که نشانگر این میباشد که نویسنده دلیلی یا توضیحی را برای تایید آنچه او در آیات 4- 6 گفته است را در اختیار میگذارد:
زيرا زميني كه باراني را كه بارها بر آن ميافتد، ميخورد و نباتات نيكو براي فلّاحان خود ميروياند، از خدا بركت مييابد. لكن اگر خار و خسك ميروياند، متروك و قرين به لعنت و در آخر، سوخته ميشود.
از آنجایی که نویسنده این استعاره را برای شرح آیات 4- 6 بکار میبرد، باران پی در پی با برکاتی که از خدا در زندگیهای این افراد نازل میشود، تطابق دارد: منور گشتن، چشیدن عطای آسمانی و کلام خدا و قوات عالم آینده، و شریک گشتن در کار روحالقدس. اما این تطابق با باران حاوی اطلاعات مهم میباشد، چرا که باران بر هر نوع زمینی میبارد، و زمانی که زمین هنوز خالی است، کسی نمیتواند بگوید چه نوع گیاهی در نتیجه باران خواهد رویید. اگر باران بر روی زمینی که مثبت واکنش میدهد، بیفتد («براي کساني که بهخاطر آنها کشت شده است محصول مفيد بار آوَرد»(هزاره نو))، سپس این زمین » از خدا بركت مي يابد» (آیه 7). اما همان باران (به زبان استعاری، همان اتفاقات منورگشتن، چشیدن، و شریکگشتن) میتواند بر روی زمین بدون عکسالعمل بیفتد، زمینی که فقط خار و خسک میرویاند. تفاوت درانواع اتفاقات تجربهشده نمیباشد، بلکه در انواع زمینی میباشد که باران بر آنها افتاده است. شکلی که زمین به باران واکنش نشان میدهد، نوع زمینی را که از ابتدا بوده است را فاش میسازد.
بنابراین آن استعاره کمک موثری در حل معمای آیات 4- 6 را فراهم مینماید. عبارت «اگر خار و خسك ميروياند» در آیه 8 مستقیما با » اگر سقوط کنند» (هزاره نو) در آیه 6، مطابق میباشد. زمانی که زمین خار و خس میرویاند، «متروك و قرين به لعنت و در آخر، سوخته ميشود» (آیه 8). در مقایسه دقیق با «برکت خدا» بر زمین حاصلخیز در آیه 7، این نتایج (قرین به لعنت و سوخته میشود) تصویری از داوری ابدی خدا میباشند. وانگهی، تنها خار و خسها نیستند که سوزانده میشوند (که شاید با تصویر از دست دادن پاداش یک مسیحی متناسب باشد که در نهایت نجات مییابد)، اما خود زمین سوخته میشود. در این معنی، این افرادی که سقوط میکنند شبیه زمینی میباشند که خار و خس میرویانند، وضعیت نهایی (the telos، «در آخر») هر دو لعنت و عذابی آتشین میباشد.
آیا زمینی که باران زیادی بر آن بارید، زمانی که شروع به بارش بر آن نمود، زمین خوبی بود یا بد؟ قبل از رویاندن محصول، وضعیت آن نامشخص بود، زیرا هیچ گیاهی ظاهر نشده بود. اما زمانی که خار پدیدار شد، ذات واقعی زمین آشکار شد، آن زمین همواره بد بوده است. به همان طریق، آیا افراد آیات 4- 6 واقعا نجات یافتند زمانی که آنها منور گشتند، چشیدند، و شریک روح القدس گردیدند؟ در آن وهله وضعیت ایشان روشن نبود چرا که این تجربیات همه چیزهایی بودند که ایشان دریافت کرده بودند. اما این تجربیات هیچ علامتی را از واکنش ایشان هنوز به دست نداد، نوع میوهای که ایشان به بار خواهند آورد، آیا خوب خواهد بود یا بد. اما زمانی که آنها سقوط کردند ومسیح را بیحرمت کردند، این میوه بد به نوعی مشابه وضعیت واقعی ایشان، که همواره وجود داشته است را آشکار نمود: آنها هرگز واقعا از ابتدا نجات نیافته بودند.
اکنون شاید شخصی اعتراض نماید که درکی دیگر از استعاره امکانپذیر میباشد: احتمالا آنهایی که سقوط کردند پس از اینکه افتادند، تنها به شباهت زمینی که خار به بار آورد، گردیدند؛ شاید آنها شبیه زمین نیکو بودند (آنها «نجات» یافتند) قبل از این که سقوط نمایند. اما زبان نویسنده با این تفسیر سازگار نمیباشد: (1) هیچ نشانی از به بار آوردن میوه نیکو قبل از افتادن وجود ندارد، بنابراین این دیدگاه تنها گمانه زنی بدون هیچ شواهدی برای تایید آن میباشد. (2) نویسنده از ضمایر حال برای نشان دادن پروسه ادامهدار میوه آوردن استفاده میکند که ما میتوانیم به شکل زیر آن را بازگویی نماییم:
«ميخورد و مداوم نباتات نيكو ميروياند») piousa … kai tiktousa) (آیه 7)، یا
«مي خورد و مداوم خار و خسک مي روياند» ) ekpherousa) (آیه 8)
ایده زمینی که زمانی میوه خوب میآورد و اکنون خار میرویاند با این تصویر سازگار نمیباشد.
معنی ضمنی این میباشد: همانگونه که تجربیات مثبت اشاره شده در آیات 4- 6، اطلاعات کافی برای شناخت این که آیا افراد واقعا نجات یافته بودند یا نه، به دست نمیدهد؛ سقوطنمودن و بیحرمت کردن مسیح، ذات واقعی آنهایی را که میافتند را فاش میسازد: همواره آنها شبیه زمین بد بودهاند که فقط میتواند میوه بد بار بیاورد. اگر استعاره زمینی که خار به بار میآورد آیات 4- 6 را شرح میدهد (همانطوری که به راستی این کار را انجام میدهد)، آنگاه سقوط آنها نشان میدهد که آنها هیچ وقت از ابتدا نجات نیافته بودند.
ِD. آیات 9- 12: چیزهای بهتر، که چیزهایی هستند که به نجات تعلق دارند
هرچند نویسنده درباره احتمال سقوطکردن به تندی سخن گفته است، در آیه 9 او به سخنگفتن درباره عادیترین وضعیت درمیان خوانندگانش باز میگردد، که بیشتر ایشان او فکر میکند تا مسیحیان واقعی باشند (اکنون او از ایشان با عنوان «شما» سخن میگوید). او میگوید،
اي عزيزان، هرچند اينچنين سخن ميگوييم، امّا در مورد شما يقين داريم که چيزهاي بهتر که با نجات همراه است، نصيبتان خواهد شد (هزاره نو).
ما میتوانیم عبارت آخر را همچنین بدین شکل معنی کنیم؛ «چیزهایی که از آن نجات میباشند.»
نویسنده زمانی که از این چیزهای بهتر سخن میگوید، دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟ آیات 10- 12، آیه 9 را توصیف مینماید (توجه نمایید که gar «زیرا،» آیه 10 را به آیه 9 متصل میسازد)، و این آیات چندین «چیزهای بهتر» را ذکر مینمایند. در آیه 10 او از کار و محبت و خدمت در زندگیشان یاد میکند:
عمل شما و آن محبّت را كه به اسم او از خدمت مقدّسين كه در آن مشغول بوده و هستيد ظاهر كردهايد
در آیه 11 وی یقین کامل امید را ذکر مینماید، که برخی دارند و او آرزو میکند تا همه داشته باشند: لكن آرزوي اين داريم كه هر يك از شما همين جدّ و جهد را براي يقين كامل اميد تا به انتها ظاهر نماييد.
در آیه 12 وی میگوید؛ کسانی که این یقین کامل امید را درک مینمایند، ایمان و صبر خواهند داشت:
و كاهل مشويد بلكه اقتدا كنيد آناني را كه به ايمان و صبر وارث وعده ها ميباشند.
بدینگونه او کسانی که ایمانداران حقیقی میباشند را اطمینانخاطر مجدد میبخشد، آنهایی که در زندگیشان میوه ظاهر میسازند و محبت به دیگر مسیحیان دارند، کسانی که امید و ایمان واقعی نشان میدهند.
اما پرسش این است؛ «چیزهای بهتر» از چه؟ چه مقایسهای در ذهن نویسنده میباشد؟ دو تفسیر ممکن به شرح زیر میباشند: (1) چیزهای بهتر از سوزاندهشدن در داوری (آیه 8)، یا (2) چیزهای بهتر از تجربیات خوب منورگشتن، چشیدن، و شریکگردیدن (آیات 4- 5).
تفسیر (1) به نظر غیرمحتمل میآید، زیرا: (الف) صفت kreisson «بهتر»، در عبرانیان اغلب برای مقایسه چیزی بهتر با چیزی خوب به کار رفته است (عهد بهتر، وعدههای بهتر، قربانیهای بهتر، داراییهای بهتر، وطن بهتر، غیره)، نه برای مقایسه چیزی بهتر با چیزی بد. بنابراین غیرمحتمل میباشد که او بگوید؛ «در مورد شما ما به چیزی بهتر از عقوبت آینده اطمینانخاطر داریم». (ب) اگر نویسنده میخواسته است که بگوید؛ «من به چیزی بهتر از عقوبت برای شما اطمینان دارم، زیرا شما در داوری سوخته نخواهید شد، بلکه نجات خواهید یافت،» وی احتمالا جمع ta kreissona(«چیزهای بهتر») را به کار نمیبرد، اما در عوض عبارتی مفرد نظیر «چیزی بهتر» را به کار میبرد (مقایسه کنید باkreitton ti مفرد در عبرانیان 11: 40)، برای اینکه بگوید؛ «چیزی بهتر برای شما، که همان، نجات میباشد». (ج) چیزهای بهتری که او اشاره میکند نه به عنوان چیزهای بهتر آینده (نجات آینده به جای عقوبت آینده)، بلکه به عنوان چیزهای بهتر زمان حال به بهترین وجهی درک و فهمیده میشوند، زیرا صفت فاعلی echomena در عبارت kai echomena s*t*rias بیش از همه به طورطبیعی، به معنای زمان حال در جریان زمان درک میشود، «چیزهایی که اکنون در زمان حال از آن نجات میباشند، و بیوقفه از آن نجات میباشند». (د) او نیازی نداشت که به آنها اطمینانخاطر ببخشد که آنها هنوز سقوط نکرده بودند (هم نویسنده و هم خواننده آن را میدانستند، زیرا خوانندگان هنوز به او گوش فرا میدادند). بنابراین دلمشغولی او این نمیباشد که به آنها بگوید؛ «من به چیزی بهتر از این که شما سقوط کردهاید، اطمینان دارم،» و مقایسهاش با افتادن نمیباشد، اما با تجربیات مثبت در آیات 4- 5 میباشد.
اما تفسیر (2) بسیار خوب سازگار میباشد: (الف) در این تفسیر این چیزها بهتر از چیزهای خوب اشاره شده در آیات 4- 6 میباشند: منورشدن، چشیدن، و شریکگشتن، پس معنای معمول نویسنده از «بهتر» در مقایسه با آن چه «خوب» میباشد در اینجا هم صدق میکند. (ب) نویسنده نمیگوید که این «چیزهای بهتر» نجات میباشند (که میتواند مقایسهای با داوری یا عقوبت باشد)، اما اینکه آنها چیزهایی هستند که «با نجات همراه میشوند» یا «از آن نجات میباشند.» این سازگار میباشد با این درک که «چیزهای بهتر» فضیلتهایی نظیر محبت، خدمت، ایمان، و امید میباشند که وی در آیات 10- 12 ذکر مینماید، که تمامی آنها به تجربه مسیحی از نجات تعلق دارند، و همگی آنها یک مقایسه مناسب با تجربیات مثبت آیات 4- 6 فراهم مینمایند. (ج) از آنجایی که چیزهایی چون محبت وخدمت و ایمان در آیات 10- 12، انواع میوه خوب میباشند که شواهد یا نشانههای نجات هستند، منطقی است که فکر کنیم که نویسنده میگفت که اینها بهتر از منور شدن، چشیدن، و شریکگردیدن در آیات 4- 6 میباشند.
ما میتوانیم نتیجه بگیریم که در آیه 9 نویسنده میگوید؛ او اعتماد دارد که اکثر خوانندگانش چیزهای بهتری از افرادی که وی در آیات 4- 6 توصیف نموده است، دارا میباشند، و این چیزها بهتر میباشند به طوری که خوانندگانش همچنینچیزهایی را که به نجات تعلق دارند را دارا میباشند. این حاکی از آن میباشد که برکات آیات 4- 6 چیزهایی نبودند که به نجات تعلق داشتند. این نظر صحیح میباشد هرچند ما عبارت kai echomena s*t*rias را به عنوان «که همان، چیزهایی که از آن نجات میباشند»یا «و چیزهایی که از آن نجات میباشند.
» بدینگونه آیه 9 راه حلی تعیینکننده در درک کل این متن ارائه میدهد. اگر نویسنده قصد داشته بوده است تا بگوید که افراد ذکر شده در آیات 4- 6 حقیقتا نجات داشتهاند، آنگاه بسیار دشوار میباشد تا درک نماییم چرا او در آیه 9 میگوید که او از چیزهای بهتر برای خوانندگانش یقین دارد، که همان، چیزهایی که از آن نجات میباشند. در نگاشتن آن، او اثبات مینماید که افرادی که وی از ایشان در آیات 4- 6 سخن میگوید، با وجودی که بسیاری از برکات را داشتند، نجات نداشتند.
یک نکته دیگر باید اشاره شود. این بخش کامل در 6: 9- 12 آشکار میسازد که نویسنده تمایزی قائل میشد، و اینکه او گروهی از ایمانداران را بدیهی فرض مینماید، که دستخوش سقوط یا افتادن، مانند آن که وی در آیات 4- 6 توصیف کرد، نخواهند بود. این بدین معنا است که ما نمیتوانیم نتیجه بگیریم که او باور دارد، افتادن، در آیات 4- 6، یک امکان یا احتمال برای همه مسیحیان میباشد (یک نتیجهگیری تعلیمی متفاوت از دیدگاه کسانی که این متن را برای این استدلال به کار میگیرند که هر مسیحی میتواند نجاتش را از دست بدهد). در این جا نویسنده باور دارد که اکثر خوانندگانش در یک طبقهبندی متفاوت قرار دارند، آنها میوه در زندگیشان دارند که به آنها موجباتی برای اطمینان از نجاتشان میبخشد.
در این وهله بجا میباشد تا نتایج زیر را از آیات 7- 12 به دست آوریم: آیات 7- 8 افراد آیات 4- 6 را چون زمین بیمحصول توصیف مینماید که مداوم خار وخسک به بار میآورد، و در نتیجه دال بر این میباشد که آنها هرگز نجات نداشتند. آیات 9- 12 میگوید که خوانندگان، به طور عمومی، چیزهایی بهتر از تجربیات گذرای آیات 4- 6 را دارند، و این که آن چیزهای بهتر شامل نجات میباشند. بنابراین هم آیات 7- 8 و هم آیه 9 نشانگر این میباشد که افراد آیات 4- 6 که سقوط نمودند، هرگز نجات نداشتند.
- E. بابهای 3- 4: قیاس با وضعیت پیشتر کسانی که در سایر متون عبرانیان سقوط کردند
در عبرانیان 3- 4، نویسنده اغلب خوانندگانش را با قوم اسراییل سرگردان در بیابان مقایسه مینماید. همانگونه که وی در باب 6 انجام میدهد، او به خوانندگانش در بابهای 3- 4 هشدار میدهد تا سقوط نکنند. اما در فصلهای 3- 4، وی اظهارات صریحتری درباره وضعیت روحانی اولیه کسانی که در نهایت سقوط میکنند، را بیان میکند. تشابهات روشنگر میباشند، چرا که آنها ثابت میکنند که نویسنده باور داشت که افرادی که در بیابان سقوط نمودند (الف) بسیاری برکات را داشتند مشابه منور شدن، چشیدن، و شریک گردیدن در 6: 4- 6، اما (ب) هرگز نجات نداشتند.
برای نمونه، این حقیقت که اشخاص در 6: 4- 6 «منور» گشته بودند (6: 4) بدین معنی میباشد که حداقل ایشان انجیل را شنیده و فهمیده بودند. همانگونه که، نویسنده پیشاپیش ثبت نموده است که بسیاری از اسراییلیان توسط موسی انجیل (در شکل عهد عتیق) را شنیده بودند، اما هرگز ایمان نجاتبخش نیافته بودند:
زيرا كه به ما نيز به مثال ايشان بشارت داده شد، لكن كلامي كه شنيدند بديشان نفع نبخشيد، از اينرو كه با شنوندگان به ايمان متّحد نشدند (4: 22)
به طور مشابه، این حقیقت که اشخاص در 6: 4- 6 » لذت کلام نيکوي خدا و قوات عالم آينده را چشيده» بودند (6: 5) بدین معنی میباشد که حداقل آنها بوسیله تجربه شخصی به شناخت بعضی کیفیتهای فوقالعاده کلام خدا نائل آمده بودند، و برخی قدرت عظیم خدا بدرون زندگیشان وارد شده بود. اما نویسنده، همچنین تجربیات مشابهی را در زندگیهای اسراییلیان بیایمان که همراه موسی بودند، ثبت نموده است: آنها معجزات بینظیری را تجربه کرده بودند (آنچه میتوان حتی به عنوان «قدرتهای عالم آینده» نامید) در وباها در مصر، در منشقکردن دریای سرخ، مَنِّ آسمانی، آب از صخره، و حتی حضور خود جلال خدا در میانشان به شکل ستون ابر در روز و ستون آتش در شب. با این وجود آنها هرگز واقعا نجات نیافته بودند:
… پدران شما مرا امتحان و آزمايش كردند و اعمال مرا تا مدّت چهل سال ميديدند. از اين جهت به آن گروه خشم گرفته، گفتم «ايشان پيوسته در دلهاي خود گمراه هستند و راههاي مرا نشناختند.» (3: 9- 10)
او نمیگوید که آنها زمانی دلهای ایماندار داشتند و سپس گمراه شدند، اما به جای آن میگوید؛ «اینان همواره در دل خود گمراهند.» (هزاره نو). او نمیگوید که آنها پیشتر راههای خدا را شناخته بودند و سپس گمراه گشته بودند، اما به جای آن میگوید؛ «راههاي مرا نشناختهاند.» (هزاره نو). آنها خبرخوش را شنیده بودند، صدای خدا را شنیده بودند، قوات عالم آینده را چشیده بودند، اما آنها هرگز ایمان نیاورده بودند.
به گونه ای مشابه، نویسنده مینویسد؛
پس كِه بودند كه شنيدند و خشم او را جنبش دادند؟ آيا تمام آن گروه نبودند كه بواسطه موسي از مصر بيرون آمدند؟ و به كه تا مدّت چهل سال خشمگين ميبود؟ آيا نه به آن عاصياني كه بدنهاي ايشان در صحرا ريخته شد؟ و درباره كه قسم خورد كه به آرامي من داخل نخواهند شد، مگر آناني را كه اطاعت نكردند؟ پس دانستيم كه به سبب بي ايماني نتوانستند داخل شوند. (3: 16- 19)
در اینجا آنها مصر را ترک نموده بودند، آنها در خروجی عظیم از مصر «احیا» شده بودند. اما آنها سرکشی کرده بودند و در بیایمانی ادامه داده بودند.
اصل موضوع این میباشد که تنها بگوییم؛ که اشخاص 6: 4- 6 برخی تجربیاتی داشتند که سازگار میباشد نه فقط با وضعیت افرادی که نجات یافتهاند، اما همچنین با وضعیت کسانی که به نحو بارزی سقوط کردند، و نویسنده به ما به زبان ضمنی میگوید؛ اسراییلیانی که سقوط کردند، هرگز از ابتدا نجات نیافته بودند. این نتیجهگیری با استدلال پیشتر ما، که افراد 6: 4- 6 که سقوط کرده بودند، همچنین هرگز از ابتدا نجات نیافته بودند، منطبق میباشد. افزون بر این، این متن با آنچه ما در 6: 4- 6 یافتیم، با توجه به انواع افرادی که نویسنده بررسی مینماید، همانند میباشد، زیرا در بابهای 3- 4 تنها دو دسته از اشخاص در ذهن وی میباشند: آنهایی که ایمان نمیآورند و سقوط میکنند، و آنهایی که ایمان میآورند و ایستادگی میکنند. او به گروه سومی (اشخاصی که ابتدا ایمان میآورند و بعدا سقوط میکنند) نمیاندیشد، در این جا یا در 6: 4- 6.
F. قیاس با زبان توصیفی نجاتیافتگان در سایر متون عبرانیان
در این وهله ما میتوانیم تحقیقمان را برای بررسی زبانی که نویسنده برای توصیف افرادی به کار میبرد که به روشنی، در جاهای دیگر کل کتاب عبرانیان، نجات یافتهاند، وسعت ببخشیم. این میتواند ما را کمک بنماید تا مطمئن بشویم، آیا تعاریف 6: 4- 6 با تعاریفی که وی در جاهای دیگر از افرادی که نجات یافتهاند، انطباق دارند یا نه.
چه آیاتی در عبرانیان را ما باید به عنوان توصیف افرادی که نجات دارند، منظور بنماییم. صحیح نمیباشد تا متونی را که نویسنده برعلیه نوع خاصی از رفتار (بی ایمانی، افتادن، نااطاعتی) در آنها هشدار میدهد، را منظور بنماییم، چرا که او آنها را به عنوان خصوصیات زندگی یک غیرمسیحی میپندارد. از سوی دیگر، درست میباشد تا متنهایی را که او انواع خاصی از رفتار (ایمان، ایستادگی یا پشتکار، اطاعت) در آنها را تشویق مینماید، را محسوب بنماییم، چرا که وی آنها را به عنوان ویژگیهای زندگی یک مسیحی میپندارد. علاوه بر آن، حتما درست خواهد بود تا آیاتی را که از چیزهایی که خدا در زندگیهای آنانی که نجات یافتهاند، انجام داده است (آمرزش گناهانشان، و وجدانهایشان را پاک نموده است) را منظور نماییم. در نهایت، بجز متونی که بر ضد انواع خاصی از رفتار هشدار میدهد، درست خواهد بود تا متونی را کهدر شخص اول یا شخص دوم (جمع) از نویسنده و خوانندگان («ما»، «شما») سخن میگوید را منظور نماییم، از آنجایی که رویکرد کلی خواننده در نظرگرفتن خودش و خوانندگانش عموما به عنوان ایماندار میباشد. اما درست نمیباشد تا متونی را که موقعیت روحانی افراد اشاره شده در آنها، مبهم یا نامشخص میباشد را منظور کنیم. با این معیارها در ذهن، ما میتوانیم لیست زیر از تعاریف نجاتیافتگان در عبرانیان را تنظیم بنماییم. ما با توصیفهایی از آنچه خدا، در زندگیهای کسانی که نجات یافتهاند، انجام داده است، شروع میکنیم:
1. خدا گناهانشان را آمرزیده است نویسنده به مسیحیان وعده جدید خدا در ارمیا را به کار میبرد، «گناهان و خطاياي ايشان را ديگر به ياد نخواهم آورد» (عبرانیان 10: 17، نیز 8: 122).
2. خدا وجدانهایشان را پاک نموده است
در تقابل با قربانیهای ناموثر عهدعتیق، نویسنده میگوید، «چقدر بيشتر، خون مسيح که بهواسطه آن روح جاوداني، خويشتن را بيعيب به خدا تقديم کرد، وجدان ما را از اعمال منتهي به مرگ پاک خواهد ساخت تا بتوانيم خداي زنده را خدمت کنيم!» (عبرانیان 9: 14؛ هزاره نو)او ایمانداران را تشویق میکند تا به خدا نزدیک بشوند؛ «در حالي کهدلهايمان از هر احساس تقصير زدوده با اخلاص قلبي و اطمينان کامل ايمان، …» (10: 22؛ هزاره نو). این وجدانهای پاکشده، از آمرزش گناهان ناشی میشود و به نجاتیافته اجازه میدهد تا به حضور خدا بدون ترس محکومیت داخل شود.
3. خدا احکامش را بر دلهایشان نگاشته است
خدا وعده داده است تا این را برای اعضای عهد جدید انجام بدهد، زیرا او گفته بود؛ «احکام خود را در ذهنهاي ايشان خواهم نهاد، و بر دلهاي ايشان خواهم نگاشت.» (8: 10، هزاره نو). نویسنده میگوید این برای نجاتیافتگان حقیقت دارد. چرا که او این جمله را برای ایشان در 10: 16 به کار میبرد: «احكام خود را در دلهاي ايشان خواهم نهاد و بر ذهن ايشان مرقوم خواهم داشت»
4. خدا قدوسیت در زندگی ایشان می آفریند
نویسنده یک صفت فاعلی برای سخنگفتن از نجاتیافتگان استفاده میکند، همچون آنانی که «آنان که مقدّس ميشوند» (2: 11؛ هزاره نو؛ و 10: 14). بخشی از این پروسه تقدیس، انضباط پدرانه خدا میباشد، زیرا «خدا براي خيريت خودمان ما را تأديب ميکند تا در قدّوسيت او سهيم شويم» (12: 10؛ هزاره نو). نویسنده همچنین به مسیحیان میگوید که او آرزو دارد تا خدا «شما را در هر عمل نيكو كامل گرداند تا اراده او را بجا آوريد و آنچه منظور نظر او باشد، در شما بعمل آوَرَد بوساطت عيسي مسيح كه او را تا ابدالآباد جلال باد. آمين.» (13: 21).
5. خدا بدیشان یک پادشاهی تزلزلناپذیر بخشیده است
نویسنده خوانندگانش را تشویق مینماید؛ «پس چون پادشاهياي را مييابيم که تزلزلناپذير است، بياييد شکرگزار باشيم» (12: 28، هزاره نو). وی ایشان را خاطرنشان میسازد؛ «چپاول اموال خود را با شادي ميپذيرفتيد، زيرا ميدانستيد که از داراييهاي بهتر که جاوداني است، برخورداريد.» (10: 34؛ هزاره نو؛ به 11: 16 نگاه کنید)
6. خدا از ایشان راضی (خشنود) میباشد
این موضوع اصلی عبرانیان 11 میباشد: کسانی که ایمان دارند، خدا را خشنود میسازند. «به ايمان خنوخ منتقل گشت تا موت را نبيند و ناياب شد چرا كه خدا او را منتقل ساخت زيرا قبل از انتقال وي شهادت داده شد كه رضامندي خدا را حاصل كرد.» (11:5). حقیقت جامع سپس در 11: 6 خلاصه شده است: «ليكن بدون ايمان تحصيل رضامندي او محال است.» معنی ضمنی آن، این میباشد که با ایمان، که نویسنده خوانندگانش را تشویق مینماید تا داشته باشند، خشنودی خدا امکانپذیر میباشد. بطور مشابه، نویسنده جمله خداوند را نقلقول میکند؛ «لكن عادل به ايمان زيست خواهد نمود و اگر مرتد شود نفس من با وي خوش نخواهد شد.» (10: 38)، دلالت بر این دارد که خدا از کسانی که به ایمان زندگی میکنند و پا پس نمیکشند، خشنود میباشد. افزون بر این، ایمانداران قادر هستند «تا به خشوع و تقوا خدا را عبادت پسنديده(خشنود کننده، euarest*s) نماييم» (12: 28)، و زمانی که آنها «نیکویی میکنند» و اموال یا خیرات خویش را با دیگران قسمت مینمایند، «خدا به همين قربانيها راضي است» (13: 166). نویسنده امیدوار است که خدا به کار خویش در خوانندگان ادامه میدهد «هرآنچه را که موجب خشنودي اوست» (13: 211؛ هزاره نو).
ما اکنون از این شش توصیف که خدا در زندگیهای نجاتیافتگان انجام داده است، متوجه توصیف اعمال یا خصوصیاتی که مشخصه زندگیشان میباشد، می شویم.
7. نجاتیافتگان منور گردیدهاند در سخنانش خطاب به خوانندگان، اکثر ایشان را او نجاتیافته به شمار میآورد، وی میگوید؛
«آن روزهاي پيشين را به ياد آوريد، زماني را که تازه منوّر شده بوديد؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهاي عظيم ايستادگي بهخرج داديد. گاهي در برابر چشم همگان مورد اهانت و آزار قرار ميگرفتيد و گاهي دوشبهدوش کساني ميايستاديد که با ايشان چنين رفتار ميشد.» (10: 32- 33؛ هزاره نو)
این نشان میدهد که مسیحیان واقعی «منور» شدهاند. اما ما باید درک بنماییم که در متن، این عبارت تقریبا بیتردید بدین معنی میباشد؛ «انجیل را شنیدند.» این بدین علت میباشد که دو پاراگراف 10: 26- 31 و 10: 32- 39 تضاد واضحی را با یکدیگر پدید میآورند، و آنها دو واکنش متفاوت به انجیل را نشان میدهند:
واکنش الف: «زيرا اگر پس از بهرهمندي از شناخت حقيقت، عمداً به گناهکردن ادامه دهيم، ديگر هيچ قرباني براي گناهان باقي نميماند؛ آنچه ميماند، انتظار هولناک مجازات …» (10: 26- 27؛ هزاره نو).
اینجا، «بهرهمندي از شناخت حقيقت» تنها به معنی شنیدن و فهمیدن انجیل میباشد، و احتمالا همچنین با آن موافقت ذهنی داشتند یا آن را تایید میکردند. بنابراین این واکنش؛ (1) انجیل را بشنو، و پس از شنیدن آن (22) عمدا گناه بورز، میباشد. این به (3) داوری و عقوبت، رهنمون میشود. نویسنده این واکنش را در تضاد کامل قرار میدهد با:
واکنش ب: «آن روزهاي پيشين را به ياد آوريد، زماني را که تازه منوّر شده بوديد؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، … پس اين اطمينان خود را رها مکنيد، زيرا پاداشي عظيم در پي خواهد داشت… ليکن ما از کساني نيستيم که پا پس ميکشند و هلاک ميشوند، بلکه از آنانيم که ايمان دارند و حيات مييابند. (10: 32؛ 35؛ 39؛ هزاره نو).
این واکنش (1) انجیل را بشنو، و پس از شنیدن آن (2) با اطمینان و ایمان تحمل بنما، میباشد. این به (3) پاداشی عظیم و نجاتابدی جانهایشان، رهنمون میشود.
بدینگونه، نویسنده میگوید که مسیحیان واقعی منور شدهاند، اما ما بایستی درک بنماییم که تضاد با 10: 26، ثابت مینماید که منورشدن تنها به معنای شنیدن و درکنمودن انجیل میباشد، و لزوما دالّ بر این نمیباشد که آنها واقعا آن را باور نمودند. بدینطریق، ما میتوانیم نتیجه بگیریم که در عبرانیان همه مسیحیان واقعی، منور شدهاند، اما نه همه آنانی که منور شدهاند، مسیحیان واقعی میباشند.
8. نجاتیافتگان ایمان دارند این احتمالا تعریف غالب نجاتیافته، در عبرانیان میباشد. نجاتیافتگان تنها کسانی نمیباشند که انجیل را شنیدهاند، اما آنانی میباشند که با ایمان به آن پاسخ دادهاند. با لحاظ نمودن تجربه پیش از ایمان آوردن، نویسنده میتواند بگوید؛ «ما كه ايمان آورديم (hoi pisteusantes)، داخل آن آرامي ميگرديم» (4: 3).
تشویقهای بسیاری برای ایستادگی در ایمان وجود دارند، نشانگر این میباشد که نویسنده ایمان را به عنوان ویژگی اصلی زندگی مسیحی در جریان، میپندارد. نویسنده خوانندگان را ترغیب مینماید تا اینگونه؛ «اقتدا كنيد آناني را كه بهايمان و صبر وارث وعده ها ميباشند» (6: 12) باشند. و زندگی پیشوایانشان را ملاحظه بنمایند و «به ايمان ايشان اقتدا نماييد» (13: 7)، هر دو آیه نشان میدهد که ایمان مشخصه کسانی که واقعا نجات یافتهاند، میباشد. خوانندگان تشویق شدهاند تا در «اطمينان کامل ايمان» (10: 222؛ هزاره نو) به حضور خدا نزدیک بشوند، و تا درک بنمایند که خداوند میگوید؛ «عادل به ايمان زيست خواهد نمود» (10: 388)، به بیانی دیگر، ایمان ویژگی اصلی زندگی مسیحی میباشد. نویسنده به خوانندگان میگوید؛ «ليکن ما از کساني نيستيم که پا پس ميکشند و هلاک ميشوند، بلکه از آنانيم که ايمان دارند و حيات مييابند.» (10: 39؛ هزاره نو). سپس عبرانیان 11: 1- 400 ایمان را بیست و چهار مرتبه تکرار میکند، سیر تشویق خوانندگان تا به ایمان ایمانداران عهد عتیق اقتدا بنمایند، زیرا با ایمان «بود که درباره پيشينيان بهنيکويي شهادت داده شد» (11: 2؛ هزاره نو). بنابراین مسیحیان عهد جدید، باید در آن میدان که پیش روی ایشان مقرر شده است، «و به سوي پيشوا و كامل كننده ايمان يعني عيسي …» (12: 22) بدوند.
در نهایت، مهم میباشد که ایمان تا آخر زندگی شخص ادامه یابد. آیهای که همین الان نقلقول شد، مسابقهای که هنوز باید دویده شود، مسابقهای که ادامه خواهد یافت، و پیروی در اثر قدمهای مسیح، تا آخر زندگی را به تصویر میکشد. نویسنده خوانندگان را ترغیب مینماید تا «اطمينان خود را حفظ کنيم» (3: 6؛ هزاره نو)، تا «اطمينان آغازين خود را تا به آخر استوار نگاه داريم» (3: 14؛ هزاره نو)، و تا «اعتراف خود را استوار نگاه داريم» (4: 14؛ هزاره نو). (ایده ایستادگی در ایمان تا آخر زندگی، همچنین در 6: 12؛ 11: 13؛ و 13: 7 خاطرنشان شده است.)
9. نجات یافتگان امید دارند
خویشاوند نزدیک ایمان، امید میباشد. امید میتواند به عنوان ایمان نشانهرفته به سوی آینده، به ویژه تحقق آینده وعدههای الهی، فهمیده شود. پس، امید شامل انتظاری مطمئن از نیکویی آینده بر مبنای اعتماد بر شخصیت خدا و صداقت کلام وی میباشد.
خوانندگان امید داشتند، چرا که ایشان به حفظ و نگاهداری از آن ترغیب شدهاند، تا «اعتراف اميد را محكم نگاه داريم زيرا كه وعده دهنده امين است» (10: 23). بوسیله «(زيرا شريعت هيچچيز را کامل نکرد). در مقابل، اميدي بهتر ارائه شد که از طريق آن به خدا نزديک ميشويم.» (7: 19؛ هزاره نو). امید ایشان همچنین در انتظاراتشان از آسمان، بارز و آشکار بود: «تاراج اموال خود را نيز به خوشي ميپذيرفتيد، چون دانستيد كه خود شما را در آسمان مال نيكوتر و باقي است» (10: 34)، و، «مشتاقانه در انتظار آن شهر آينده هستيم» (13: 14؛ هزاره نو). او آنها را تشویق مینماید تا «لكن آرزوي اين داريم كه هر يك از شما همين جدّ و جهد را براي يقين كامل اميد تا به انتها ظاهر نماييد» (6: 111)، و تا «به آن اميدي كه در پيش ما گذارده شده است تمسّك جوييم» (6: 188). مسیح بازخواهدگشت «تا آنان را کهمشتاقانه چشمبهراهش هستند، نجات بخشد» (9: 28؛ هزاره نو). چنین امیدی در انتظارات قهرمانان پیشین ایمان نیز برجسته و راسخ بود، کسانی که «چشمانتظار شهري بود با بنياد» (11: 10؛ هزاره نو)، و کسانی که «از پيش به پاداش چشم دوخته بود» (11: 26؛ هزاره نو).
10. نجاتیافتگان محبت دارند
نویسنده اطمینان دارد که «خدا بيانصاف نيست كه عمل شما و آن محبّت را كه به اسم او از خدمت مقدّسين كه در آن مشغول بوده و هستيد ظاهر كرده ايد، فراموش كند» (6: 10)، و دلایل خاصی از این را ارائه میدهد، در این حقیقت که آنها با کسانی که جفا دیده بودند، «شریک» بودند، و آنها «با اسیران همدرد بودند» (10: 33- 34). او به آنها می گوید تا «ملاحظه يكديگر را بنماييم تا به محبت و اعمال نيكو ترغيب نماييم» (10: 24)، و میگوید، «محبت برادرانه برقرار باشد» (13: 1).
11. نجات یافتگان پرستش و دعا می کنند نویسنده آنها را تشویق مینماید، «شكر بجا بياوريم تا به خشوع و تقوا خدا را عبادت پسنديده نماييم» (12: 28)، و میگوید؛ «پس بوسيله او قربانيِ تسبيح را به خدا بگذرانيم، يعني ثمره لبهايي را كه به اسم او معترف باشند.» (13: 15). چنین پرستشی با این حقیقت اعجابانگیز امکانپذیر شده است که ایمانداران عهد جدید به هیکل زمینی داخل نشدهاند اما «به شهر خداي حيّ يعني اورشليم سماوي…» (12: 22). در واقع، آنها نه فقط به شهر آسمانی داخل شدهاند، بلکه داخل خود قدسالاقداس در هیکلخدا در آسمان شدهاند: «چونكه به خون عيسي دليري داريم تا به مكان اقدس داخل شويم (eis t*n eisodon t*n hagi*n؛ ترجمه تحت اللفظی؛ «به مکانهای مقدس»)» (10: 19).
نویسنده میگوید؛ مسیحیان یک کاهن اعظم دارند، «كه آزموده شده در هر چيز به مثال ما بدون گناه» (4: 15). بنابراین نجاتیافتگان قادرند تا دعا کنند و بوسیله خدا شنیده شوند، و به آنها گفته شده است؛ «پس با دليري نزديك به تخت فيض بياييم و فيضي را حاصل كنيم كه در وقت ضرورت (ما را) اعانت كند.» (4: 16؛ نگاه کنید به 7: 19، 255)، و، «پس به دل راست، در يقين ايمان نزديك بياييم» (10: 22).
12. نجاتیافتگان از خدا اطاعت میکنند همانگونه که ایمان ایمانداران عهد عتیق به اطاعتی متهورانه رهنمون میشد، مانند زمانی که نوح یک کشتی ساخت (11: 77)، یا زمانی که «ابراهيم چون خوانده شد، اطاعت نمود و بيرون رفت به سمت آن مكاني كه ميبايست به ميراث يابد.» (11: 8)، یا وقتی که او اسحاق را به عنوان قربانی تقدیم کرد (11: 17)، یا زمانی که موسی تصمیم گرفت تا از «لذّت اندك زمانيِ گناه» اجتناب بورزد (11: 25)، در نتیجه ایمانداران عهد جدید باید «اراده خدا را بجا آورده» (10: 36)، و تا «سخت بکوشید (که) مقدّس باشيد، زيرا بدون قدّوسيت هيچکس خداوند را نخواهد ديد» (12: 14؛ هزاره نو). تادیب ایشان بوسیله خدا «قدّوسيّت» و «ميوه عدالتِ سلامتي» به بارخواهدآورد (12: 10- 11). انتظار و چشمداشت اطاعت به حدی قوی میباشد که نویسنده میتواند بگوید که آنانی که نجاتیافتهاند، کسانی میباشند که اطاعت میکنند: عیسی «همه آنان را که از او اطاعت ميکنند، منشأ نجات ابدي گشت» میباشد (5: 9؛ هزاره نو).
13. نجاتیافتگان ایستادگی میکنند
همانگونه که اسکات مکنایت
[28] چنان به وضوح در مقاله پیشترش به ثبوت رساند؛ دوباره و دوباره نویسنده عبرانیان تاکید مینماید که آنهایی که نجات یافتهاند، کسانی میباشند که در ایمان تا به آخر زندگیشان ایستادگی میورزند، آنانی که در وفاداریشان به مسیح مقاومت مینمایند. «خانه او ما هستيم،
بهشرطيکه اطمينان خود را حفظ کنيم و در مباهات به اميد خود همچنان پايدار بمانيم.» (3: 66؛ هزاره نو). علاوه بر این، «از آنرو که در مسيح شريک شدهايم، تنها بهشرطيکه اطمينان آغازين خود را
تا به آخر استوار نگاه داريم.» (3: 14؛ هزاره نو). نویسنده خوانندگانش را ترغیب مینماید تا «همين جدّ و جهد را براي يقين كامل اميد
تا به انتها ظاهر نماييد» (6: 11)، و میگوید؛ «بياييد
بيتزلزل، اميدي را که به آن معترفيم همچنان استوار نگاه داريم» (10: 23؛ هزاره نو). آنها «لازم است پايداري کنند» (10: 36؛ هزاره نو)؛ آنها نباید «پا پس بکشند» (10: 39؛ هزاره نو)؛ آنها بایستی «
با استقامت بدوند» (12: 11؛ هزاره نو)؛ آنها نبایستی «خسته یا دلسرد بشوند» (12: 3؛ هزاره نو)؛ آنها نباید «خسته خاطر بشوند» (12: 55)؛ آنها باید «سختيها را بهمنزله تأديب
تحمل کنند» (12: 7؛ هزاره نو)، همانگونه که بسیاری از ایشان پیشتر «با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهاي عظيم ايستادگي بهخرج داده» بودند (10: 32؛ هزاره نو)، و از ایمانشان دست نکشیده بودند.
14. نجاتیافتگان به آرامی خدا داخل میشوند نویسنده میگوید که «ما كه ايمان آورديم، داخل آن آرامي مي گرديم» (4: 3)، و همچنین، «جدّ و جهد بكنيم تا به آن آرامي داخل شويم» (4: 11). او دلواپس میباشد تا «ظاهر شود كه احدي از شما قاصر شده باشد.» (4: 1).
15. نجاتیافتگان خدا را میشناسند در عصر عهد جدید، «ديگر كسي همسايه و برادر خود تعليم نخواهد داد و نخواهد گفت، خداوند را بشناس، زيرا كه همه، از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت.» (8: 111).
16. نجاتیافتگان هیکلخدا، فرزندان او، و قوم او هستند نویسنده استعارات و موضوعات گوناگونی از عهد عتیق را برای توصیف نجاتیافتگان استفاده میکند. آنها هیکلخدا میباشند، زیرا او میگوید؛ «و خانه او ما هستيم، بهشرطي که اطمينان خود را حفظ کنيم و در مباهات به اميد خود همچنان پايدار بمانيم» (3: 6؛ هزاره نو). آنها فرزندانخدا میباشند، چرا که آنها «فرزندان بسيار» میباشند که آنها را وارد جلال میگرداند (2: 10)، و مسیح میتواند آنها را «برادرانم» بنامد (2: 12؛ هزاره نو) و «فرزنداني که خدا به من عطا کرده است» (2: 13؛ هزاره نو). و آنها قومخاص خدا میباشند، زیرا او میگوید؛ «من خداي ايشان خواهم بود، و ايشان قوم من خواهند بود» (8: 10؛ هزاره نو).
17. نجاتیافتگان درمسیح شریک میباشند در تشویق خوانندگان برای ایستادگی در ایمانشان، نویسنده به ایشان میگوید؛ «از آنرو كه در مسيح شريك گشته ايم اگر به ابتداي اعتماد خود تا به انتها سخت متمسّك شويم» (3: 144).
18. نجاتیافتگان نجات اخروی دریافت خواهند نمود نویسنده به مسیحیان به عنوان «آناني كه وارث نجات خواهند شد» (1: 14) اشاره میکند، و میگوید که مسیح «قادر است كه آناني را كه بويسله وي نزد خدا آيند، نجات بي نهايت بخشد» (7: 25). مسیح «همه آنان را که از او اطاعت ميکنند، منشأ نجات ابدي» (5: 9؛ هزاره نو) میباشد، و او بازخواهدگشت «تا آنان را که مشتاقانه چشمبهراهش هستند، نجات بخشد» (9: 288).
ما میتوانیم این توصیفهای نجاتیافتگان را در لیست زیر جمعبندی بنماییم:
1. خدا گناهان شان را آمرزیده است.
2. خدا وجدان هایشان (ضمیرهایشان) را پاکنموده است.
3. احکامخدا بر دل هایشان نگاشته شده است.
4. خدا ایشان را تقدیس مینماید
. 5. خدا پادشاهی به ایشان بخشیده است.
6. خدا از ایشان خشنود میباشد.
7. آنها منور شدهاند.
8. آنها ایمان دارند.9. آنها امید دارند.
10. آنها محبت دارند.
11. آنها پرستش و دعا میکنند.
12. آنها از خدا اطاعت مینمایند.
13. آنها ایستادگی میورزند.
14. آنها به آرامی خدا داخل میشوند.
15. آنها خدا را میشناسند.
16. آنها هیکل، فرزندان، و قوم خدا میباشند.
17. آنها در مسیح شریک میباشند.
18. آنها نجات اخروی دریافت خواهند نمود.
پیش از آن که ما این لیست را با 6: 4- 6 مقایسه بنماییم، یک نتیجهگیری که میتواند بدست آید، این میباشد که همانگونه که ایستادگی در ایمان، یکی از ویژگیهای نجاتیافتگان میباشد، تنها ویژگی تمایزبخش آنها نمیباشد. و سقوطنمودن تنها یکی از مشخصههای بسیار غیرایمانداران (گمشدگان) میباشد. این بدینعلت میباشد که اعمال ایستادگی و افتادن، در خلا بوقوع نمیپیوندند، آنها در خلال زندگی اتفاق میافتند که کیفیتهایی دارد که شخص را به ایستادگی یا سقوط، رهنمون میشوند. به عنوان نمونه، نویسنده هشدار میدهد؛ «دل خود را سخت مسازيد» (3: 8) زیرا وی میداند که دلهای سخت دخالت دارند، وقتی که افراد سقوط مینمایند: «اي برادران، باحذر باشيد، مبادا در يكي از شما دل شرير و بي ايمان باشد كه از خداي حيّ مرتدّ شويد» (3: 12). او میداندکه آنانی که در دخول به آرامی خدا شکست خوردند، فقط به طور تصادفی یا به طرز غیرمنتظرهای، از دعوت الهی روی خود را برنگرداندند، اما آنها آنگونه عمل نمودند، چرا که هیچایمانی در دلهایشان وجود نداشت: «به سبب بي ايماني نتوانستند داخل شوند» (3: 19)، و «امّا پيامي که شنيدند، سودي برايشان نداشت، زيرا با آنان که گوش گرفتند به ايمان متحد نشدند» (4: 22). بنابراین ما باید دریابیم که ویژگیهای نجاتیافتگان و غیرایمانداران نمیتوانند «با هم اشتباه گرفته شوند یا با هم مطابقت داشته باشند»؛ آنها در یک رابطه لازم، که هر یک از ایشان، یک نوع زندگی کاملا (یا از بیخ و بن) متفاوتی را از دیگری داشته باشد، در کنار هم میمانند.
جالب میباشد که فقط یک مورد از این لیست (آنها منور شدهاند) در 6: 4- 6 یافت میشود. و آن مورد، از متن 10: 32 و از معنی کلمه یونانی منور؛ ph*tiz*، دیده شد که نه فقط برای مسیحیان بلکه هم چنین دیگرانی که انجیل را میشنوند اما سپس آن را رد مینمایند، درست میباشد. هیچ یک از دیگر ویژگیها که بوسیله آنها نویسنده، مسیحی واقعی را توصیف مینماید، در 6: 4- 6 یافت نمیشوند:
زيرا آناني كه يك بار منوّر گشتند و لذّت عطاي سماوي را چشيدند و شريک روح القدس گرديدند و لذت کلام نيکوي خدا و قوات عالم آينده را چشيدند، اگر بيفتند، محال است كه ايشان را بار ديگر براي توبه تازه سازند، در حالتي كه پسر خدا را براي خود باز مصلوب مي كنند و او را بي حرمت مي سازند.
این واقعیت موجب میشود ما متوجه شویم که برخی از اظهارات که مفسرین درباره عبرانیان 6: 4- 6 در گذشته ابراز نمودهاند، بسیار نسنجیده بودهاند، و در واقع درست نبودهاند. به عنوان نمونه، بیانی مانند؛ «توصیفی بیشتر مستدل، از یک مسیحی واقعی در عهد جدید، وجود ندارد» یقینا یک اغراق میباشد. کتاب عبرانیان خودش بسیاری توصیفهای بیشتر مستدل و مفصل را ارائه میدهد؛ که یکی از آنها بلافاصله در 6: 9- 12 یافت میشود. در برخی جاهای دیگر، زمانی که نویسنده تمایل دارد، او میتواند توصیفهای بسیار واضحتری از مسیحیان واقعی بدهد.
همچنین درست نمیباشد که 6: 4- 6 مفصلترین توصیف یک مسیحی را ارائه میدهد که نویسنده میتوانست بدهد. مثلا، اگر نویسنده خواسته بود تا بگوید که محال است کسانی که مسیحیان واقعی شدهاند و سپس سقوط کردهاند را برای نجات دوباره احیا نمود، وی میتوانست چیزی شبیه این را بگوید:
زیرا محال است تا دوباره به ایمان احیا نمود؛ کسانی را که ایمان آوردهاند به پیغامی که آنها شنیدند، و به آرامی خدا داخل شدهاند، و گناهانشان آمرزیده شده است و ضمیرهایشان بوسیله خون عیسی پاک شده است، و آنانی که احکام خدا را نگاشته بر دلهایشان داشتهاند، و کسانی که در خدمت مقدسین محبت نشان دادهاند، و آنانی که در سختیها مقاومت کردهاند، و کسانی که داخل قدسالاقداس شدهاند و به خدا نزدیک شدهاند و با دلیری به حضور تخت فیض آمدهاند، و آنانی که به خدا پرستش مقبول را در احترام و ترس تقدیم نمودهاند، و فرزندان خدا و هیکل او و قوم او شدهاند، اگر آنها سپس سقوط بنمایند…
اگر این توصیف یا چیزی مشابهاش نوشته شده بود، آنگاه ما میتوانستیم به حق بگوییم؛ «توصیفی واضحتر از مسیحیان واقعی نمیتوانست بدهد.» اما واقعیت این است که عبارات فعلی عبرانیان 6: 4- 6 بسیار متفاوت از این میباشد. و این دلیلی دیگر ارائه میدهد که در مورد افرادی به غیر از مسیحیان واقعی در اینجا سخن گفته میشود.
در این وهله شخصی ممکن است، اعتراض بنماید که ما باید همچنین عبرانیان 6: 4- 6 را با توصیف غیرایمانداران (گمشدگان)، که در جاهای دیگر عبرانیان یافت میشوند، مقایسه بنماییم. آیا درست نمیباشد که هیچ توصیف قطعی از غیرایمانداران در عبارات زیر داده میشود؟
(1) «کسانی که یک بار منور شدهاند،»
(2) «کسانی که عطای آسمانی را چشیدهاند،»
(3) «و شریک روحالقدس گشتهاند،»
(4) «و لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدهاند،» و به طور ضمنی آنها
(5) قبلا توبه کرده بودند.
در پاسخ، من تایید مینمایم که عبارات به تنهایی با توصیفهای نویسنده از غیرایمانداران مطابقت ندارند، و آنها نشانگر این نمیباشند، که آن اشخاص غیرایماندار میباشند (پیش از اینکه آنها سقوط مینمایند). اما این دقیقا اصل موضوع میباشد: پیش از آن که ایشان سقوط بنمایند، وضعیت روحانیشان نامشخص میباشد. مسئله به قوت خود باقی میماند تا ببینیم، آیا آنها جزء ایمانداران میباشند یا غیرایمانداران. آنها هنوز نشانههای قطعی از هیچکدام ارائه نکردهاند. این همه دلیلی هستند، که نویسنده به ایشان هشدار میدهد تا بازگشت ننمایند، آنها هنوز در جایگاهی میباشند که تصمیم اینکه جزء ایمانداران باشند یا غیرایمانداران، بایستی گرفته شود.
اکنون برخی شاید دلیل بیاورندکه چند شرایط پیش-سقوط این افراد همانند یکی از ویژگیهای نجاتیافتگان میباشد. به عنوان نمونه، شخصی میتواند استدلال بکند که «توبه» همانند (12) اطاعت میباشد، یا این که به (88) ایمان ارتباط دارد. فردی میتواند دلیل بیاورد که «منور» شدن همانند (8) ایمان میباشد. و دیگری میتواند استدلال بنماید که شریک روحالقدس گردیدن همانند (17) سهیم مسیح شدن یا (2) دارای ضمیری پاک بودن یا (33) داشتن احکام الهی بر دل شخصی میباشد. وانگهی، شخصی میتواند دلیل بیاورد که چشیدن عطای آسمانی همانند (55) دریافت پادشاهی آسمانی میباشد، و چشیدن «نیکویی کلام خدا و قوات عالم آینده» همانند (11) دعا و پرستش حقیقی میباشد، یا (8) ایمان، یا (15) شناخت خدا میباشد.
اما هر جایی که تشابهاتی وجود دارند، مسلم است که تفاوتهایی نیز وجود دارند. ما نمیتوانیم فقط فرض بنماییم که «منور» شدن همان داشتن ایمان نجاتبخش میباشد، یا این که «توبه» همان اطاعت میباشد، مگر اینکه بتوانیم از بررسی دقیق معانی و متون کلمات معینی که نویسنده استفاده کرده است، ثابت بنماییم. و بررسی ما از این عبارات در بخش II. B (در بالا) ثابت نموده است که هیچ یک از این عبارات، علامتی واضح از اجزا مراحل اولیه بارز زندگی مسیحی نمیباشد: «توبه» لزوما دالّ بر اطاعت یا ایمان نجاتبخش نمیباشد؛ «منور» شدن همان ایمان نجاتبخش نمیباشد؛ «شریک» شدن در روحالقدس همان سهیم بودن در مسیح یا داشتن ضمیری پاک نمیباشد؛ و «چشیدن» عطای آسمانی همان دریافت پادشاهی آسمانی نمیباشد. فرض کردن اینکه آن چیزها، همانند میباشند، ناکامی در توجه کافی نمودن به کلمات واقعی که نویسنده استفاده بکار برده است، میباشد.
G. نتیجهگیری در رابطه با متن 6: 4-6
ما با این سوال شروع نمودیم: آیا عبرانیان 6: 4- 6 افرادی را توصیف مینماید که مراحل اولیه قطعی زندگی مسیحی واقعی را تجربه کرده بودند، و سپس سقوط کرده بودند و نجاتشان را از دست دادند؟ بررسی دقیق عبارات بکار رفته در توصیف این افراد پیش از اینکه آنها سقوط کردند، نشان داد، هنگامی که عبارات میتوانند در مورد مسیحیان واقعی بکار بروند، همچنین آنها میتوانند برای افرادی که هنوز مسیحی نمیباشند اما فقط انجیل را شنیده بودند و برخی برکات کار روحالقدس در اجتماع مسیحی را تجربه نموده بودند، بکار بروند. به بیانی دیگر، این عبارات به ما میگویند که افراد، بسیاری از مراحل ابتدایی را تجربه کرده بودند، که اغلب پیش از شروع زندگی مسیحی قرار دارند، اما آنها به ما نگفتند که ایشان هیچیک از مراحل آغازین قطعی زندگی مسیحی را تجربه کرده بودند. بنابراین، وضعیت روحانی این افراد، پیش از آنکه آنها سقوط بنمایند، نمیتوانست بر مبنای عبارات 6: 4- 66 به تنهایی مشخص گردد.
با این وجود، بررسی استعاره زمین در 7- 8، که نویسنده برای شرح آیات 4- 6 به کار میبرد، اثبات نمود که افراد 4- 6 شبیه زمینی بودند که بارها باران بر آن بارید، اما تنها خار و خس میرویاند. این نشان داد که، در ذهن نویسنده، اشخاص 4- 6 بسیاری برکات را دریافت کرده بودند، اما هرگز میوه خوب نرویانده بودند، زیرا آنها همواره شبیه زمین بد بودهاند: هرگز زندگی روحانی حقیقی در ایشان وجود نداشته است.
بررسی آیات 9- 12 ما را به نتیجهای مشابه رساند. هر چند نویسنده از احتمال این که برخی از خوانندگانش سقوط میکردند، سخن میگفت؛ دیدگاهش نسبت به اکثر آنها بسیار متفاوت بود: او مطمئن بود که، خوانندگانش «چیزهای بهتری» از تجربیات ابتدایی 4- 6 را در تصرف خود داشتند، و آنکه چیزهای بهتر درواقع «چیزهای از آنِ نجات» بودند. این دالّ بر آن بود که برکات 4- 6، هرچند مثبت، با این حال به نجات تعلق نداشتند (یا همراه نمیباشند). آنگاه در آیات 100- 12 نویسنده آن چیزهای بهتر را به عنوان میوههای نیکوی عمل، محبت، خدمت دیگران، امید، ایمان، و صبر مینامد.
مقایسه با بابهای 3 و 4 نشان داد که نویسنده فکر میکرد، اشخاص سرکش اسرائیل در بیابان مانند افرادی میباشند که تجربیاتی نظیر منورشدن، چشیدن برکات احیا، چشیدن نیکویی کلام خدا، و شرکتجستن در، دیدن، و بهرهمند شدن از برخی از کارهای روحالقدس داشتند، با این وجود آنها هرگز ایمان نداشتند (4: 2)، آنها همیشه در دلهایشان گمراه شدند (3: 10)، و آنها هرگز راههای خدا را نشناخته بودند (3: 10). این مثال موردی مشابه از گروهی دیگر از افراد را در اختیار گذاشت که بسیاری تجربیات فوقالعاده از برکات خدا را داشتند، اما هرگز حقیقتا نجات نیافتند.
آنگاه بررسی عبارات توصیفی استفاده شده بوسیله نویسنده برای توصیف مسیحیان در جاهای دیگر عبرانیان، آشکار نمود که فقط یک عبارت در 6: 4- 6، «منور شدن» در جاهای دیگر، برای توصیف ایمانداران بکار رفت، و آن عبارت تنها به شنیدن و فهمیدن انجیل اشاره داشت، نه به هیچ یک از مراحل اولیه قطعی زندگی مسیحی. مهمترین حاصل بررسیها این بود که هیچکدام از دیگر 17 توصیفهای مسیحیان واقعی در عبرانیان، در آیات 6: 4- 6 بکار نرفت. این نشان داد که اگر نویسنده خواسته بود تا بگوید؛ که محال است برای مسیحیان واقعی که سقوط مینمایند، به نجات بازگردند، او حتما میتوانست آنگونه به روشنی بکند، اما او نکرد. در 6: 4- 6، او استفاده زبانی را برگزید، که آنانی را که واقعا نجات یافتهاند، را توصیف نمیکند.
بنابراین، منحصرنمودن توجهمان به خود کتاب عبرانیان، و بررسی 6: 4- 6 در متن نزدیکش و وسیعترش داخل کتاب، ما را به این نتیجهگیری رهنمون شد؛ که افراد این متن که بسیاری برکات را تجربه کردند و سپس سقوط نمودند، از ابتدا هرگز واقعا نجات نیافته بودند.
II. تحلیل و بررسی دیگر متون هشداری عبرانیان
- A. عبرانیان 2: 1- 4
ما میتوانیم اکنون توجهمان را به متون هشداردهنده باقیمانده در عبرانیان معطوف بنماییم، و مقایسه تعلیمشان با تعلیم 6: 4- 6.
در عبرانیان 2، نویسنده در مقابل منحرفشدن پس از شنیدن انجیل هشدار میدهد:
پس بر ماست که به آنچه شنيدهايم با دقت هرچه بيشتر توجه کنيم، مبادا از آن منحرف شويم. زيرا اگر پيامي که بهواسطه فرشتگان بيان شد الزامآور بود، آنگونه که هر سرپيچي و نافرماني مجازاتي برحق مييافت، پس ما چه راه گريزي خواهيم داشت اگر چنين نجاتي عظيم را ناديده بگيريم؟ اين نجات در آغاز بهواسطه خداوند بيان شد و سپس توسط آنان که از او شنيدند بر ما ثابت گرديد، در حالي که خدا نيز بر آن گواهي ميداد، با آيات و عجايب و معجزات گوناگون، و عطاياي روحالقدس، که آنها را بنا به خواست خود تقسيم ميکرد. (عبرانیان 2: 1- 4)
این متن مجادلهای در خصوص آموزه امنیت ابدی پدید نیاورده است، چرا که شامل عباراتی نیست، که شاید نشانگر مراحل اولیه قطعی زندگی مسیحی باشد. تنها استثنا محتمل برای این، جمع شخص دوم، «ما
[29]«، میباشد. شخصی میتواند دلیل بیاورد که نویسنده در این استفاده از، «ما»، به طور ضمنی میگوید که
هر مسیحی میتواند از انجیل «منحرف بشود» و این نجات عظیم را «نادیده بگیرد». اما این یک استنباط الزامی از اصطلاح نمیباشد. نویسنده به روشی از گویش، درباره خویش و خوانندگانش، به عنوان تمام گروه نیاز دارد، و کاربرد جمع شخص دوم، یک قاعده محاورهای معمول برای انجام آن میباشد. این به طور ضمنی نمیگوید؛ که
هر فردی از گروه، تابع یا پیرو هر چیز بحث شده، با استفاده از این قاعده، میباشد، اما فقط اینکه
برخی (حداقل) را شامل میشود یا در برمیگیرد. در این مورد، نویسنده میداند که برخی از خوانندگانش در خطر سقوط نمودن میباشند، اما وی نمیداند به طور مشخص آنها چه کسانی میباشند، بنابراین او این روش عمومی هشدار را، در جاهای مختلفی در رساله، منظور میکند. این بخش از رساله مشابه 6: 4- 6 میباشد که در آن افراد هشدار داده شده، کسانی میباشند که پیغام انجیل را
شنیدهاند و
معجزات را تجربه نمودهاند (این همانند چشیدن لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده میباشد). همانگونه که در 66: 4- 6، ما نمیتوانیم بگوییم، آیا اشخاصی که چنین تجربیاتی را داشته بودند، ایماندار میباشند یا نه. آنها تنها در برابر منحرف شدن، پس از چنان تجربیاتی، هشدار داده شدهاند.
.B عبرانیان 3: 6- 4: 13
این بخش از رساله، مقایسهای گسترده میان خوانندگان و قوم اسرائیل در بیابان میباشد. فقط یک بررسی مجمل لازم میباشد، زیرا که ما پیشتر این حقیقت را بحث نمودیم که قوم کلام خدا را شنیدند، معجزات را تجربه نمودند، اعمال خدا را برای چهل سال مشاهده نمودند، و با این وجود هرگز ایمان نیاوردند.
زمانی که نویسنده مستقیما درباره وضعیت فعلی خوانندگانش سخن میگوید، با این وجود، برخی هشدارهای جدی را شامل میشود.
… مسيح، در مقام پسرِ صاحب اختيار بر خانه خدا امين است. و خانه او ما هستيم، بهشرطي که اطمينان خود را حفظ کنيم و در مباهات به اميد خود همچنان پايدار بمانيم. پس همانگونه که روحالقدس ميفرمايد: «امروز، اگر صداي او را ميشنويد، دل خود را سخت مسازيد، چنانکه در ايام تمرد کرديد، به هنگام آزمايش در بيابان. آنجا پدران شما مرا آزمايش و امتحان کردند، با اينکه چهل سال کارهاي مرا ديده بودند. به همين سبب، از آن نسل خشمگين بودم و گفتم: ‹اينان همواره در دل خود گمراهند، و راههاي مرا نشناختهاند؛› پس در خشم خود سوگند خوردم که ’به استراحت من هرگز راه نخواهند يافت’». اي برادران، هشيار باشيد که از شما کسي دل شرور و بيايمان نداشته باشد که از خداي زنده رويگردان شود. بلکه هر روز، تا آن زمان که هنوز «امروز» خوانده ميشود، يکديگر را پند دهيد تا کسي از شما در اثر فريب گناه، سختدل نشود. از آنرو که در مسيح شريک شدهايم، تنها بهشرطي که اطمينان آغازين خود را تا به آخر استوار نگاه داريم. چنانکه هماکنون گفته شد: «امروز، اگر صداي او را ميشنويد، دل خود را سخت مسازيد، چنانکه در ايام تمرد کرديد.» مگر آنان که شنيدند و بهرغم آن، سرپيچي کردند، چه کساني بودند؟ آيا همه آناني نبودند که موسي از مصر بهدر آورد؟ و از چه کساني چهل سال خشمگين بود؟ مگرنه آنان که گناه کردند و اجسادشان در بيابان افتاد؟ و درباره چه کساني سوگند خورد که به استراحت او هرگز راه نخواهند يافت؟ مگرنه همانها که نافرماني کردند؟ پس ميبينيم بهسبب بيايماني بود که نتوانستند راه بيابند. (عبرانیان 3: 6- 19؛ هزاره نو).
هشدارها در باب 4 ادامه یافتهاند:
پس بهوش باشيم مبادا با اينکه وعده راه يافتن به استراحت او هنوز به قوّت خود باقيست، آشکار شود که احدي از شما در اين خصوص قاصر آمده است. زيرا به ما نيز چون ايشان بشارت داده شد. امّا پيامي که شنيدند، سودي برايشان نداشت، زيرا با آنان که گوش گرفتند به ايمان متحد نشدند پس بياييد به جدّ بکوشيم تا به آن استراحت راه يابيم، مبادا کسي از نافرماني آنان سرمشق گيرد و درلغزد. (عبرانیان 4: 1- 2، 11؛ هزاره نو).
در این بخشها هشدار مکرر، در مقابل سختنمودن دلهایشان، در برابر پیغامی که آنها شنیدهاند، میباشد (3: 8، 12، 15؛ 4: 7). سختدلی با بیایمانی و مرتدشدن از خدای زنده توام میباشد (3: 12، 19؛ 4: 2)، و همچنین در نافرمانی آشکار میباشد (4: 6، 11).
برای مقصود ما، 3: 14 به ویژه مناسب میباشد:
از آنرو که در مسيح شريک شدهايم، تنها بهشرطي که اطمينان آغازين خود را تا به آخر استوار نگاه داريم (هزاره نو).
این آیه چشماندازی فوقالعاده در آموزه امنیت ابدی ارائه میکند. چگونه ما میفهمیم که آیا «ما در مسیح شریکگشتهایم«؟ چگونه ما میدانیم که آیا این شراکت با مسیح برای ما در مقطعی از زمان در گذشته تحقق پیوسته است؟ یک شیوهای که بوسیله آن، ما تمیز میدهیم؛ ما ایمان واقعی به مسیح آوردهایم، این میباشد؛ اگر ما در ایمان تا انتهای زندگیمان ادامه بدهیم. دی. اِی. کارسِن12 مینویسد؛
… نگاه دقیق به زمان افعال در عبرانیان 3: 14، یک جزء فوقالعاده در این آیه را آشکار میسازد. در مسیح شریک شدهایم (gegonamen)، در گذشته!، اگر ما اکنون، در زمان حال، اطمينان آغازين خود را تا به آخر استوار نگاه داريم. از این آیه متوجه میشویم که هرچند ایستادگی در ایمان دستور داده شده است، همچنین شاهد و دلیلی از آنچه از ابتدا بوقوع پیوسته است، میباشد. … اگر ایستادگی ثابت مینماید که ما (پیشاپیش) شریک مسیح گشتهایم، تنها به این دلیل میتواند باشد که شریک مسیح شدن، ایستادگی میوه اجتنابناپذیرش میباشد.
بنابراین، نه تنها نمیگوید؛ کسانی که نجات یافتهاند، میتوانند نجاتشان را از دست بدهند، بلکه این آیه میگوید؛ کسانی که در زندگی مسیحی ایستادگی مینمایند، کسانی میباشند که همواره حقیقتا از آغاز نجات داشتند (در نجات مسیح شریک گشتند). و معنی ضمنیاش این میباشد؛ که آنانی که سقوط میکنند، آنها هرگز شریک مسیح نگردیدند، آنهایی که سقوط میکنند نشان میدهند که آنها هرگز نجات نداشتند.
به هر حال، توجه به متن عبرانیان 3: 14 ما را از کاربرد آن و متون مشابه به روش نامناسب شبانی بازمیدارد. ما باید به یاد داشته باشیم که دیگر علائم یا نشانهها در جاهای دیگر کتابمقدس وجود دارند که به مسیحیان اطمینان نجات میبخشند، پس ما نبایستی باور نماییم یا تعلیم بدهیم، که اطمینان اینکه ما به مسیح تعلق داریم، تا زمانی که بمیریم، غیرممکن میباشد. با این وصف، استمرار در ایمان یک روش اطمینان میباشد که در اینجا بوسیله نویسنده عبرانیان ذکر شده است. او این را خاطرنشان میسازد تا به خوانندگانش هشدار بدهد که آنها نبایستی از مسیح منحرف بشوند، چراکه او برای موقعیتی مینگارد که چنان هشداری لازم میباشد (نگاه کنید به 3: 12). در حقیقت، در تمام متونی که استمرار در ایمان به مسیح تا به آخر زندگیمان، به عنوان یک علامت از ایمان حقیقی اشاره شده است، هدف این میباشد؛ که کسانی را که در زمان حال به مسیح ایمان دارند، هرگز نگران نسازند که یک وقتی در آینده، آنها شاید سقوط کنند (و ما نیز نباید هیچگاه این متون را بدان گونه بکار ببریم). بلکه، مقصود این میباشد تا همواره کسانی را که به فکر افتادن میباشند یا سقوط کردهاند را هشدار بدهیم، که اگر آنها اینگونه عمل بنمایند، دلیلی جدی میباشد، که آنها هرگز از ابتدا نجات نداشتند.
C. عبرانیان 10: 26- 31
بررسی ما از این متن میتواند بسیار کوتاهتر باشد، از آنجایی که بسیاری تشابهات با 6: 4- 6 دارد:
زيرا اگر پس از بهرهمندي از شناخت حقيقت، عمداً به گناهکردن ادامه دهيم، ديگر هيچ قرباني براي گناهان باقي نميماند؛ آنچه ميماند، انتظار هولناک مجازات و آتشي مهيب است که دشمنان خدا را فروخواهد بلعيد. هرکه شريعت موسي را رد ميکرد، بنابر گواهي دو يا سه شاهد، بدون ترحم کشته ميشد. حال به گمان شما چقدر بيشتر کسي که پسر خدا را پايمال کرده و خون عهدي را که بدان تقديس شده بود، ناپاک شمرده و به روح فيض، بيحرمتي روا داشته است، سزاوار مجازاتي بس سختتر خواهد بود؟ زيرا او را ميشناسيم که فرموده است: «انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.» و نيز: «خداوند قوم خود را مجازات خواهد کرد.» آري، افتادن بهدستهاي خداي زنده چيزي هولناک است. (عبرانیان 10: 26- 31).
همانگونه که با 6: 4- 6، یک بحث منطقی میتواند تنظیم شود؛ که این اشخاص مسیحیان واقعی بودند، پیش از آنکه آنها مسیح را رد نمودند و سقوط نمودند. در این دیدگاه که این افراد یک وقتی نجات داشتند، «اگر … (ما) عمداً به گناهکردن ادامه دهيم» حاکی از این میباشد که نویسنده باور دارد که او خودش یا هر شخصی از خوانندگانش، ممکن است واقعا در چنان گناهی سقوط بنماید. همچنین بر اساس این دیدگاه، «بهرهمندي از شناخت حقيقت» مساوی با ایمان نجاتبخش آوردن، میباشد، و «تقديس شده بود» اشاره به تغییر یا دگرگونی اولیه، در خصوص گناه واقعی دارد، که در شروع زندگی مسیحی رخ میدهد.
اما یکبار دیگر بایستی گفت، که هیچکدام از این عبارات، نشانهای بارز از وضعیت روحانی شخص، ارائه نمیدهد. همانطوری که با 2: 1- 4 درست بود، استفاده «ما» فقط یک قاعده کلامی میباشد، که نویسنده را قادر میسازد، تا از خوانندگانش به طور کلی سخن بگوید، بدون آن که مستلزم این باشد، که هر کدام از ایشان، در شرایط توصیف شده در جملات «ما»، میباشد.
«بهرهمندي از شناخت حقيقت» تنها به معنای شنیدن و فهمیدن انجیل میباشد، و احتمالا همچنین موافقت یا تایید عقلی با آن داشتن، میباشد. بدین گونه، این عبارت در معنی، مشابه با «منوّر گشتند» در 6: 4 میباشد. اما این همان ایمان نجاتبخش نمیباشد، که بایستی شامل ایمان شخصی به مسیح، به عنوان یک فرد، باشد.
زمانی که نویسنده درباره خون عهدی را «که بدان تقدیس شده بود»، سخن میگوید، کلمه تقدیس نباید اشاره به پاکی اخلاقی درونی داشته باشد، که با نجات همراه میباشد، زیرا عبارت hagiaz* حیطه وسیعتری از آن، هم در عبرانیان و هم در عهدجدید به طور کلی، دارد. به عنوان نمونه، عبرانیان 9: 13 میگوید:
زيرا اگر خون بزها و گاوها و پاشيدن خاکستر گوساله بر آنان که بهلحاظ آييني ناپاکند، ايشان را تقديس (hagiaz* ) ميکند تا بهظاهر پاک باشند (هزاره نو).
نویسنده عبرانیان میگوید؛ که یک مراسم عهد عتیق پاشیدن قربانی، افراد را تقدیس میکرد، بدین معنا که آنها را «برای مراسم یا مناسک پاک» مینمود، بطوری که آنها میتوانستند یکبار دیگر با قوم خدا پرستش بنمایند. اما آن تنها یک تقدیس بیرونی بود، نه تقدیس درونی، که با نجات واقعی توام میباشد.
دیگر معنای غیرنجاتبخش hagiaz*، «تقدیس» در اول قرنتیان 7: 14 یافت میشود:
زيرا شوهر بيايمان بهواسطه همسرش تقديس ميشود و زن بيايمان بهواسطه شوهرش تقديس ميگردد. در غير اين صورت، فرزندانتان ناپاک ميبودند؛ امّا چنين نيست، بلکه آنان مقدّسند (هزاره نو).
در اینجا بدین معنی نمیباشد که شخص بیایمان، نجات یافته است، اما اینکه قدری نفوذ اخلاقی مثبت، در او تاثیر داده شده است.
عیسی همچنین hagiaz* را برای اشاره به تقدیس مناسکی به کار میبرد:
اي نابخردانِ کور! کدام برتر است؟ طلا يا معبدي که طلا را تقديس ميکند؟ اي کوران! کدام برتر است؟ هديه يا مذبحي که هديه را تقديس ميکند؟ (متی 23: 17، 19)
در هر دو مورد، hagiaz* به معنی، «تقدیس کردن» یا «برای مراسم یا مناسک پاک کردن» به کار رفته است. در 1 تیموتاوس 4: 5، پولس hagiaz* را استفاده مینماید تا بگوید که خوراک «بهوسيله کلام خدا و دعا تقديس ميگردد.» و پطرس میگوید مسیحیان بایستی «خداوند مسيح را در دل خود تقديس نماييد (hagiaz*)» (1 پطرس 3: 15)، اینجا به معنی، «در مقام (به منزله) قدوس تصورش را نمودن (به یاد آوردن)» میباشد.
این مثالهای دیگر البته اثبات نمیکند که hagiaz* در عبرانیان 10: 29 باید به چیزی غیر از تقدیس درونی که با نجات توام میباشد، اشاره بنماید، اما بدین معنا میباشد، که ما نباید فرض بنماییم، که hagiaz* تنها به معنی تقدیس نجاتبخش هم میباشد. علاوه بر این، تمام متنی که 10: 29 در آن یافت میشود، از 9: 1 تا 10: 399، به مقایسه مابین قربانیهای لاویان عهد عتیق و قربانی عهد جدید بهتر مسیح میپردازد. چونکه یک توجه آیینی (مناسک یا مراسم) بر این متن سایه افکنده است، معنای آیینی «تقدیس» در 10: 29 مناسب خواهد بود. این به ویژه در متن نزدیک 10: 19- 31 درست میباشد، چرا که نویسنده، از این حقیقت سخن میگوید، که جماعت به طور کلی «طريقی تازه و زنده» (10: 20) قابل دسترس بوسیله خون عیسی، دارند، و درنتیجه میتوانند «به مكان اقدس داخل شوند» (10: 199) و به حضور خدا «نزديك بيايند» (10: 22).
اما نویسنده عبرانیان میداند که برخی شاید سقوط بنمایند، هر چند که آنها در جماعت ایمانداران جمع میشوند و به همین جهت در این امتیاز عظیم آمدن به حضور خدا سهیم میشوند. بنابراین او میگوید؛ «از با هم آمدن در جماعت غافل نشويم، چنانكه بعضي را عادت است، بلكه يكديگر را نصيحت كنيم…» (10: 25). دلیل تشویق یکدیگر هشدار 10: 26 میباشد؛ «زيرا اگر پس از بهرهمندي از شناخت حقيقت، عمداً به گناهکردن ادامه دهيم…». در چنین متنی، بجا است تا درک بنماییم «خون عهدي را که بدان تقديس شده بود، ناپاک شمرد» (10: 29) به معنی «که بوسیله آن، به او امتیاز آمدن به حضور خد،ا در جماعت قوم خدا، عطا شده است» میباشد. در این معنی، خون مسیح طریقیتازه از دسترسی به خدا را برای جماعت باز نمود، آن ایشان را همانند معنای آیینی عهد عتیق «تقدیس» نمود، و این فرد، در همراهی با جماعت، همچنین در آن معنا «تقدیس» شده بود: او امتیاز آمدن به حضور خدا در پرستش را داشت. اما سپس عمدا به گناه ادامه داد، که بوسیله آن، فرد «پسر خدا را پايمال كرده» و «روح نعمت را بي حرمت كرده» است (10: 29)، علیرغم این امتیاز عظیم، یقینا منجر به «انتظارِ هولناكِ عذاب» خواهد شد (10: 27).
همانگونه که او در 6: 4- 12 عمل نمود، نویسنده هشدار جدیاش را، با متنی متضاد، دنبال مینماید، که در آن، وی خوانندگانش را، با یک اطمینان مجدد، تسلی میبخشد، که وی باور ندارد، آنها از جمله کسانی میباشند، که سقوط خواهد نمود. او به ایشان خاطرنشان میکند که آنها در برابر جفا تحمل کردهاند (10: 32- 34)، ایشان را به ایستادگی تشویق مینماید (10: 35- 38)، و آنگاه نتیجهگیری میکند؛
«ليکن ما از کساني نيستيم که پا پس ميکشند و هلاک ميشوند، بلکه از آنانيم که ايمان دارند و حيات مييابند.» (10: 39؛ هزاره نو)
اینجا او الگویی سازگار در رساله را دنبال مینماید، که نشانگر این میباشد که وی تنها دو دسته اشخاص را تمیز میدهد: (1) کسانی که ایمان ندارند و سقوط مینمایند («پا پس میکشند») و (2) کسانی که «ایمان دارند» و ایستادگی مینمایند. او دسته یا گروه سومی را نمیشناسد (کسانی که ایمان دارند و سقوط مینمایند). یکبار دیگر، همچنین، این متن پایانی (10: 32- 39) این ایده را تایید مینماید؛ کسانی که در متن هشداردهنده پیشین (10: 26- 31) سقوط کردند، هرگز عضو یا بخشی از گروه آنانی که، «ایمان دارند»، از آغاز، نبودند. ما به این نتیجه میرسیم که عامل بارزی در عبرانیان 10: 26- 31، وجود ندارد که موجب بشود، فکر کنیم به شخصی که حقیقتا نجات یافته است، اشاره میکند. بلکه به شخصی اشاره دارد که انجیل را شنید و فهمید، و در پرستش به حضور خدا با جماعت مسیحیان شرکت جست، اما این امتیاز عظیم را رد نمود و در نتیجه مشمول «انتظار هولناک مجازات» (10: 27) میشود.
D. عبرانیان 12: 25 اینجا نویسنده هشدار نهایی را میدهد:
زنهار از آنكه سخن مي گويد رو مگردانيد زيرا اگر آناني كه از آنكه بر زمين سخن گفت رو گردانيدند، نجات نيافتند، پس ما چگونه نجات خواهيم يافت اگر از او كه از آسمان سخن مي گويد روگردانيم؟
هیچ موضوع جدیدی در این متن هشداری، مطرح نمیشود، اما یکبار دیگر، ما باید توجه بنماییم، که هشدار در مقابل،رد نمودن پیغامی که شنیده شده است، میباشد. این همان هشداری میباشد که وی در سرتاسر رساله مورد بحث قرار داده است (2: 1؛ 3: 7- 8، 15؛ 4: 1- 2؛ 6: 4- 5؛ 10: 26).آنانی که در خطر سقوط کردن میباشند، کسانی میباشند که پیغام را شنیده و درک نمودهاند، و با جماعت ایمانداران شرکت جستهاند، اما هیچ علامت روشنی، از واکنششان یا وضعیت روحانی درونیشان، ندادهاند. اما نه در این، نه در هیچکدام از دیگر متون هشداری، ما دلایل یا نشانههایی پیدا نمیکنیم، که مسیحیان واقعی میتوانند، نجاتشان را از دست بدهند.
III. مقایسه با متون مرتبط در بقیه عهد جدید
تا این مرحله، من هیچ نظراتی از تعالیم الهیاتی در بقیه کتابمقدس در مورد مداومت مقدسین (آموزه امنیت ابدی) را در بحث وارد نکردهام. اما پرسشی که ما در موردش تحقیق مینماییم، نهایتا یک سوال الهیاتی میباشد، و در نتیجه، برای مسیحیانی که باور دارند کل کتابمقدس، مرجعیتِ برترینِ ما، در تعالیم میباشد، ضروری است در یک مرحله، تا نتایج تفسیری 6: 4- 6 (و دیگر متون هشداری) را با آموزههای بقیه کتابمقدس (که در حقیقت متن وسیعتری را پدید میآورد که هر متنی در داخل آن رویت میشود) مقایسه بنماییم. نه تنها ناشایست نمیباشد بلکه، من باور دارم، این روش برای تفسیر درست، علیالاصول ضروری میباشد، و مخصوصا برای تفسیری که تلاش مینماید تا در فهم سوالات الهیاتی سهیم باشد. جان اُوِن
[30] این امر را مدتها پیش اظهار نمود:
و معمولا اینگونه رخ میدهد، در کمال تاسف، با افرادی که نظری عجیب و غریب یا برداشتی را باور دارند که آنها در یک
متن نامتعارف کتابمقدس مشاهده میکنند، و تفسیرشان از آن را به تشابه (همانند اصول) ایمان درنمیآورند، که از آن طریق آنها ممکن است ببینند آن تفسیر چقدر مغایر با کل هدف و روند کلام خدا در جاهای دیگر میباشد.
[31]
در حقیقت، این دیدگاه که ما نباید تلاش بنماییم، تا نتایج تفسیریی را بیابیم که با تعالیم دیگر متون، سازگار میباشند، یک محدودیت تصنعی میباشد، که هیچیک از خوانندگان اولیه با آن مواجه نبودند، زیرا آنها همگی دانش عهد عتیق و تعالیم رسولان را داشتند که آنها پذیرفته بودند (که با متن عهد جدید ما سازگار میباشد)، و آن دانش درک ایشان را از هر رسالهای که میخواندند، تحت تاثیر قرار میداد.
من در اینجا اهمیت چشمگیر شواهد کتابمقدسی را شرح نخواهم داد که تعلیم میدهد که مسیحیان واقعی نجاتشان را نمیتوانند از دست بدهند. من این امر را به تفصیل در جایی دیگر بررسی نمودهام، همانگونه که بسیاری دیگر نیز انجام دادهاند. اما بایستی گفت؛ افرادی که این دیدگاه را باور دارند که 6: 4- 6 مسیحیان واقعی را توصیف مینماید که نجاتشان را از دست دادهاند، وظیفه دارند نه تنها توصیفی منطقی از 6: 4- 6 را ارائه بدهند، بلکه همچنین دیگر متونی که مکررا تعلیم میدهند که مسیحیان واقعی یقینا ایستادگی خواهند نمود، را بطور منطقی تشریح بنمایند. (به عنوان نمونه؛ یوحنا 6: 38- 40؛ 10: 27- 29؛ رومیان 8: 1، 30؛ افسسیان 1: 13- 14؛ 4: 30؛ فیلیپیان 1: 6؛ 1 پطرس 1: 5؛ و متونی درباره حیات ابدی: یوحنا 3: 36؛ 5: 24؛ 6: 4- 7؛ 10: 28؛ 1یوحنا 5: 13).
اما آیا ادعای اصلی ما که 6: 4- 6 افراد بیایمان را توصیف مینماید با دیگر متون عهد جدید سازگار میباشد؟ آیا عهد جدید در جایی دیگر از افرادی که انجیل را شنیده و تایید کرده بودند، و در کلیسا شرکت جسته بودند، اما هرگز واقعا تولد تازه نیافته بودند، سخن میگوید؟ بله، در چند جا سخن میگوید. به عنوان مثال، عیسی از افرادی سخن میگوید که یک تاثیر اولیه از ایمان را نشان میدهند اما سپس سقوط میکنند:
ديگران، همچون بذرهاي کاشته شده بر سنگلاخند. آنان کلام را ميشنوند و بيدرنگ آن را با شادي ميپذيرند، اما چون در خود ريشه ندارند، تنها اندکزماني دوام ميآورند. ولي وقتي بهسبب کلام، سختي يا آزاري بروز ميکند، دردم ميفتند (مرقس 4: 16- 17؛ هزاره نو)
آنها «کلام را ميشنوند» (آنها منور شدهاند) و آنها با شادی واکنش نشان میدهند (این لااقل چشیدن عطای آسمانی و کلام نیکوی خدا میباشد). اما آنها هرگز حقیقتا نجات نیافته بودند، زیرا عیسی میگوید؛ «آنها در خود ریشه ندارند.» آنها سقوط میکنند و بیایمان میباشند.
و اما «شریک روحالقدس» گردیدن، عیسی همچنین از کسانی سخن میگوید که بهحدی شدید در برابر الزام روحالقدس مقاومت مینمایند که مرتکب کفر در برابرش میشوند:
و هر كه برخلاف پسر انسان سخني گويد، آمرزيده شود اما كسي كه بر خلاف روح القدس گويد، در اين عالم و در عالم آينده، هرگز آمرزيده نخواهد شد. (متی 12: 32)
و اشخاصی که در روز آخر میگویند؛
«خداوندا، خداوندا، آيا به نام تو نبوّت ننموديم و به اسم تو ديوها را اخراج نكرديم و به نام تو معجزات بسيار ظاهر نساختيم؟» (متی 7: 22)
هیچگاه تولدتازه نیافته بودند، زیرا عیسی به آنها میگوید؛ «هرگز شما را نشناختم! اي بدكاران از من دور شويد!» (آیه 23) (دقت نمایید که او به ایشان نمیگوید؛ «من زمانی شما را میشناختم اما اکنون شما را نمیشناسم،» اما در عوض میگوید: «هرگز شما را نشناختم.»)
به طور مشابه، استیفان به یهودیان بی ایمان میگوید؛ «شما پيوسته با روح القدس مقاومت مي كنيد» (اعمال 7: 51). کار متقاعدکننده روحالقدس، که آنها تجربه کردند، وجود داشت (ما میتوانیم بگوییم، آنها روحالقدس را چشیدند، یا شریک آن گردیدند)، اما آنها با سماجت آن را رد نمودند.
یوحنا نیز از افرادی که برای مدتی در کلیسا شرکت جستند، مینویسد، اما افتادن ایشان نشان داد که آنها هرگز بخشی از جماعت ایمانداران واقعا نبودهاند:
آنها از ميان ما بيرون رفتند، امّا از ما نبودند؛ چه اگر از ما بودند، با ما ميماندند. ولي رفتنشان نشان داد که هيچيک از ايشان از ما نبودند. (1 یوحنا 2: 19؛ هزاره نو).
زمانی که ما شهادت این آیات را درکنارهم میگذاریم، ما درک مینماییم؛ افرادی هستند که تجربیات روحانی واقعی دارند که حداقل به شدت تجربیات اشاره شده در عبرانیان 6: 4- 6 میباشند، اما ایشان افرادی میباشند که هیچوقت نجات واقعی را تجربه نکردهاند. بنابراین تفسیر ما از 6: 4- 6، آن را منحصربفرد یا یک متن غیرمعمول در عهد جدید به طور کلی نمیسازد، اما متنی که به خوبی با دیگر قسمتهای عهد جدید سازگار میباشد.
.IV نتیجهگیری درباره آموزه مداومت مقدسین
کتاب عبرانیان به طرزی موثر به سنت اصلاحات در آموزه مداومت مقدسین کمک مینماید. و یقینا با آن در تضاد نمیباشد. آموزه مداومت مقدسین (امنیت ابدی) تعلیم میدهد (1) که همه افرادی که حقیقتا تولدتازه یافتهاند، بوسیله قدرتالهی محافظت خواهند شد و به عنوان مسیحیان تا آخر زندگیشان ایستادگی خواهند نمود، و همچنین (2) اینکه تنها کسانی که تا به آخر ایستادگی مینمایند، حقیقتا تولد تازه یافتهاند. نیمه اول آموزه مکررا در عبرانیان تعلیم داده شده است، همانگونه که راجِر نیکول
[32] آنقدر بافصاحت در ارجاع به متون بسیاری، درباره وفاداری خدا، کار حیاتبخش مسیح، و وضعیت ایمانداران، تصریح مینماید، اما این مرکز توجه ما در این مطالعه نبوده است. نیمه دوم آموزه، بسیار روراست در 3: 14 تصدیق شده است، اما همچنین بوسیله تشویقهای پیاپی نویسنده، برای ادامه در ایمان، پیشروی در رشد، و سقوط ننمودن، تقویت شده است. در حقیقت، مسیحیان اصلاحات
1، در مطالعه عبرانیان، به خوبی عمل خواهند نمود تا تشخیص بدهند که چنین ترغیبهای اخلاقی جدی، برای جلو رفتن در ایمان و سقوط نکردن، با اعتقاد به قدرت مطلقالهی برای محافظت از فرزندانش تا ابد، سازگار میباشند، چرا که حاکمیت خدا اغلب
از طریق وسایل انسانی چون هشدارها و تشویقها عمل میکند: این هشدارها اغلب همان وسایلی خواهند بود که خدا برای محافظت فرزندانش از منحرف شدن به کار میبرد. این دالِّ بر این نمیباشد که یک ایماندار حقیقی میتواند نجاتش را از دست بدهد، اما حاکی از این میباشد که محال بودن از دست دادن نجات، نهایتا بر هیچ شایستگی ذاتی خود ایماندار، قرار نمیگیرد، اما در قدرت خدای در کار، معمولا در بسیاری روشهای مختلف درونی و بیرونی، در زندگی ماندار، قرار میگیر