۱۳۹۶ مرداد ۱, یکشنبه

زمین مقصد نهایی یک ایماندار

زمین مقصد نهایی یک ایماندار

 
 
 
 
 
 
1 Vote


 
 
 
 
 
1 Vote




یک مسیحی پس از مدتی زندگی در ایمان، بصورت خودکار لغت نامه ای را از باورهای خود پرورش می دهد که اشاره گر باور قلبی او می باشد. اما در طی زمان عمق معانی این کلمات از دست رفته، استفاده آگاهانه از این «لغت نامه ایمانی» رخت بر می بندند. نگاه ما به آینده، دنیای بعد از مرگ، آسمان و بهشت نیز از چنین خطری مصون نبوده، در محاورات و حتی مناجات روزانه خود بسادگی از این اصطلاحات مسیحی بوفور استفاده می کنیم و این در حالی است که غالبأ ژرفای معانی این کلمات مورد نظر و توجه ما نمی باشد. تنها کافی است در این خصوص هوشیار بوده بر سخنان خود دیده بانی کنیم، آنگاه در کمال حیرت و ناباوری شاهد تناقض در ادای ایمان خود نیز خواهیم بود.
عدم دقت و التفات ما بر این مسئله پیش فرضهایی را در اذهان ما می پروراند که در نهایت تار و پود ایمان ما را مستسعل می گرداند. شاید بنظر برسد که عدم داشتن باوری صحیح و کتاب مقدسی در مورد نوع و ماهیت زندگی پس از مرگ نمی تواند تاثیر بارزی بر زندگی کنونی ما داشته و خدمات و پرستش ما را مختل سازد. اما تجاهل در باب حیات پس از مرگ که از نکات کلیدی و مهم باور مسیحی است، می تواند مخرب شادابی زندگی مسیحی، امید و پرستش و حتی خدمات ما شود. فلاسفه بنامی چون افلاطون نیز بر این عقیده بودند که دیدگاه و تفکرات شخص در مورد زندگی پس از مرگ کلیدی است در دستان او در تعیین طریق و سبک زندگی وی در زمان حاضر.
اگر دنیای بی ایمان و بدور از شناخت خدا و روحانیت در امر زندگی پس از مرگ دچار آشفتگی عمیق باشد نمی توان بر او خرده گرفت زیرا که بر اعماق حقایق الهی دسترسی نداشته با آن بیگانه است، اما کلیسای فدیه داده شده خداوند در این خصوص بدون علم به حال خود رها نشده است. ادیان و مذاهب موجود هر کدام به نوعی بر این مطلب نگران بوده با استناد بر باورهای خود سعی در ترسیم تصویری نامشخص از این مبحث را دارند. هندوها معتقد هستند که پس از مرگ شخص بارها بصورت متوالی در قالب بدنهای گوناگون به این دنیا آمده تا نهایتأ به تراز کمال برسد. در دیدگان یک بودایی زندگی بعد از مرگ به معنی اتحاد واتصال قطره ای به اقیانوس و از دست دادن هویت انفرادی است. یهودیان اورتودکس بر خلاف مکاتب و فلاسفه دنیا، به رستاخیز از مردگان باور داشته انتظار قیامت از مردگان را می کشیدند.
اما باور ایمان مسیحی چیست؟ ما به چه باور داریم؟ حتمی سروده ای که در آغاز گفتار خود درج کردم را خواندید، و شاید هم با این سروده همصدا بوده در پاسخ به سوال من می فرمایید که وطن ما آسمان است و ما عازم سمايیم.
هر زمان از بهشت و جهنم سخن می رانیم، نخستین تصویری که در اذهان بسیاری نقش می بنند، مکانی جغرافیایی است که هالکین به پایین در جهنم و نجات یافتگان به بالا در آسمان خواهند رفت. شاید برخی این پاسخ را رد کرده بگویند: آسمان مکانی جغرافیایی نیست بلکه مکانی کاملآ روحانی است که یک ایماندار پس از مرگ از جسم خاکی خود آزاد شده، روح او وارد این بعد روحانی گشته که آن را سما یا آسمان می خوانیم.
شاید یکی از دلایلی که چنین پیش فرضهای نادرستی در باور ما وجود دارد، عدم آشنایی ما با ادبیات عبری و الهیات کلام در تمامیتش می باشد. خواننده در مطالعه کتاب مقدس با آیاتی روبرو می شود که در ظاهر اشاره به مکان روحانی می کند که خارج از سه بعد زمان، مکان و ماده ما می باشد.
به عنوان مثال عیسی مسیح در اناجیل بارها در مورد “پادشاهی خدا” صحبت می کند که متی، نویسنده انجیل آن را در قالب کلمات “ملکوت آسمان” به ما ارایه می دهد. کلمه آسمان فورأ تصویر یک فضای روحانی، خارج از دنیای سه بعدی ما ترسیم می کند. مکانی که یک ایماندار سرانجام بدان ختم خواهد شد. اما غافل از اینکه این عبارت به هیچ وجه اشاره ای به دنیای ماورالطبیعه نکرده و آنچه عیسی در ذهن خود داشت، اعلام پادشاهی و یا حاکمیت مطلق خدا بوده که می بایست بر روی زمین آنچنان که در آسمان است به انجام رسد. باید بیاد داشته باشیم که متی نویسنده یهودی این انجیل در نوشتن مژده نجات برای یهودیان از استفاده لقب خدا اجتناب ورزیده آن را با عبارتی چون آسمان جایگزین می کند.
مضاف بر قرائت سطحی کتاب مقدس و عدم آشنایی با ادبیات و فرهنگ عبری، نفوذ فلسفه افلاطونی نیز در این خصوص بی تاثیر نبوده است. رخنه چنین فلسفه یونانیی در ایمان مسیحی، بسیاری را بر این تصور واداشته است که یک مسیحی می بایست از دنیای حاضر و از بدن بی ارزش خود رها شده، در عالم روحانی به خدای خود بپیوندد. این خزینه خاکی در اذهان بسیاری مانعی بر سر روحانیت و وصلت بر معشوق بوده، امید بر آن داریم که از قفس تن خود بگریزیم.
شاید برای برخی تکان دهنده باشد اگر بگوییم که چنین باور غیرکتاب مقدسی که امروز هم در بسیاری از جوامع مسیحی حاکم است (که به عقیده من ناشی از جهالت است و نه سرکشی آگاهانه علیه اصول کلام) متاثر از اعتقاد شیطانی ناستیکی است که در قرون اول و دوم چون خاری بر تن رسولان خداوند آنها را می آشفت. باور ناستیسیزم که البته بجهت تنوع اعتقادات آن، بسختی بتوان برایش تعریفی یک پارچه ارائه داد، معتقد بود که بدنی که ما در مالکیت خود داریم، در ذات شر بوده و مانع روحانیت و رشد عرفانی می باشد. مرگ برای این گروه فرصتی برای فرار از این قفس ننگین بحساب آمده، معتقد بودند که روحهای ما در آزادی در عالم روحانی به وصال خدای راستین خواهد رسید.
تعاریف ناشیانه ما نیز از لعنتی که نتیجه نااطاعتی و گناه است، می تواند معنی و مقصود آفریینده از نجات ما را بلکل مخدوش سازد. باید توجه داشت که زندگی در بدن نتیجه لعنت گناه نبوده و فدیه به قصد آزادی از بدن و زندگی در عالم روحانی بدون حضور جسم فیزیکی تهیه نشده است. اسارت ما به گناه ثمره نا اطاعتی و طغیان بشر بوده و نجات دهنده ما را از غضب خدا، اسارت گناه و برای بازیافت بدنهای ما دست بکار شده، راه فراری برای ما مهیا ساخت. می توان به جرات گفت که درک ما از فدیه ای که جهت برگزیدگان تهیه شده است بسیار سطحی بوده و عمق و وسعت آن هنوز برای ما بطور کامل و واضح آشکار نیست. تاثیر کاری که مسیح برای ما بطور کامل و واضح آشکار نیست. تاثیری کاری که مسیح برای ما بر روی صلیب جلجتا انجام داد از نجات جانها فراتر رفته در نهایت دنیای ما که به همراه فرزندان خدا در درد است را نیز بازیافت خواهد کرد.
بنابراین دیدگاه نادرستی که غالبأ در باورهای مسیحیان جای گرفته است می بایست در زیر نور کلام خدا تصحیح شود.
اجازه بدهید یکی دیگر از بخشهای کلام را که به عنوان پرچم ایمانمان در سفر روحانی خود بارها الم می کنیم را نیز به میان بیاورم.
کتاب فیلیپان در باب 3 آیات 20-21 به نکته مهمی اشاره می کند که فهم درست آن در متن تاریخی آن سرزمین، مهر تاییدی بر ادعاهای فوق می نهد، اما متاسفانه این بخش نیز تبدیل به یکی از تفسیرات ناشیانه کلیسا شده و در جهت تایید این باور که مقصد نهایی ما آسمان است خدمت می کند.
فیلیپی یکی از مستعمرات روم بود و آگوستس پس از جنگی که در سال 44 قبل از میلاد مسیح در این منطقه بوقع پیوست، سربازان بازنشسته ارتش خود را در این ناحیه ساکن نمود. شاید در کنار دلایل بسیاری که او را به مستعمره کردن مناطق مجبور می کرد یکی از دلیلهای او، دور نگاه داشتن سربازان رومیی بود که پس از جنگ و خونریزی هایی که انجام داده بودند می بایست با سکونت در این مناطق استعماری، روم را از خطر فساد این اشخاص مصون نگاه داشته، فرصتی نیز به روم بدهد تا فرهنگ روم از طریق این افراد به سرزمینهای دور دست سرایت کند.
شهروندی روم به بودن در مکان ثابتی چون روم محدود نمی شد بلکه یک شهروند رومی می توانست در فیلیپی زندگی کرده اما از حقوق و مزایای کامل یک رومی ساکن روم بهره ببرد. حال با در نظر داشتن چنین زمینه تاریخی، پولس رسول به کلیسای فیلیپی که از نفوذ روم آگاه بود، نامه نوشته با یاری از مفهوم شهروندی که برای این گروه آشنا بوده استفاده کرده، می گوید که ما شهروندان آسمان هستیم. هر چند در آسمان نیستیم ولی پادشاه آسمان عیسی مسیح از آسمان به زمین آمده تا آن را مستعمره آسمان گرداند. هر چند آسمان از زمین دور است ولی قوانین آسمان بر کسانی که تحت حاکمیت پادشاه آمده اند حاکم است. این بدان معنی نیست که ما زمین و بدن خود را ترک کرده و راهی آسمان هستیم بکله به این معنی است که عیسی خواهد آمد تا شرایط ما را تغییر دهد. او بدنهای کنونی ما را تبدیل به بدنهای جلال یافته خواهد کرد. کلمه کلیدی که باید در این قسمت توجه کامل بدان عطا شود “تبدیل شدن” است.
شاید بتوان به یکی دیگر از بخشهای کتاب مقدس که برداشت سطحی و ناشیانه باورهای نادرست را ایجاد کرده، اشاره کنیم. در بابهای چهار و پنج کتاب مکاشفه با بیست و چهار پیر روبرو می شویم که تاجهای خود را بحضور بره ذبحی انداخته او را می پرستند. مطمئن هستم که این تصویر را نیز در یکی از سروده های کلیسایی در باب آسمان و بهشت می توانید بیابید. اما جالب است بدانیم که این منظره آسمان، در آینده به وقوع نمی پیوندند بلکه این تصویر عالم روحانی در زمان حال در دنیای کنونی ما  است. واقعیتی که هم اکنون نیز وجود دارد ولی در پشت دنیای فعلی و ملموس ما پنهان می باشد. هر دو عالم آفریده خدا بوده و فدیه دهنده زمانی این دو را با هم متصل کرده، در هم ادغام خواهد کرد. اگر بابهای 21 و 22 همین کتاب را مطالعه نماییم، متوجه می شویم که ایمانداران پس از مرگ روحهای سرگردان که در دنیای روحانی معلق هستند نمی باشند، بلکه این وعده برای ما باقی است که اورشلیم سماوی با زمین پیوند خواهند خورد.
کلام خدا به ما وعده می دهد که برگزیدگان خداوند روزی رستاخیز کرده و به آنها بدنهای جدیدی بخشیده خواهد شد. در این تبدیل ما شاهد پیوستگی از حیات پیشین خود بر روی زمین خواهیم بود بطوریکه هویت ما بدون تغییر باقی مانده، هر نفس در هوشیاری از موجودیت خود وارد این مرحله با شکوه از حیات می گردد و اما در عین حال شاهد عدم پیوستگی از حیات اسبق خود خواهیم بود بطوریکه بدنهای ما مبدل خواهد گشت. عبارت تبدیل بدنها، خود نماینگر تحول از یک وضعیت به وضعیت کاملأ جدید است. اما عدم پیوستگی در خصوص ماهیت بدنهای ما می باشد که بگونه ای کاملآ دارای جوهر متفاوتی خواهد بود که ما آن را به نام بدن جلال یافته می شناسیم.
در آغاز خاطر نشان کردم که دیدگاه یهود و کلیسای اولیه در مورد مرگ و اتفاقاتی که پس از آن در انتظار یک ایماندار خواهد بود کاملأ واضح و مشخص بود، آنها معتقد بودند که بعد از مرگ و درست پیش از رستاخیز جسمانی، اشخاص در یک مکان موقتی منتظر رستاخیز بدنهای خویش خواهند بود. این مکان البته مکان دائمی ایشان نبوده بلکه جایگاهی است که ایشان چشم براه بازیافت بدنهای خود هستند. زمانی که در انجیل یوحنا عیسی مسیح در مورد فردوس و یا مکانی که خانه های بسیاری در خانه پدر که برای ایمانداران به نام او تهیه شده است سخن می راند، کلمه “خانه” ای که در این بخش بکار رفته است (کلمه اصلی به معنی مکان زیست و زندگی است) به معنی زندگی و یا توقف در یک جا بصورت موقتی است. این مکان، جایگاه نهایی ما نبوده بلکه به آینده ای که هنوز اتفاق نیافتاده نگران می باشد. بیاد داشته باشیم که مقصد نهایی یک ایماندار رستاخیز از مردگان، احیا و بازیافت بدن او است.
کتاب مقدس در جایی این وضعیت و این مکان را با استعاره خوابیدن به ما معرفی می کند. ایماندارانی که از این دنیا می روند به گفته پولس رسول در مسیح خوابیده اند. اما منظور و مفهوم او این نیست که مقدسین پس از مرگ در خواب روحانی رفته و هوشیاری خود را تا فرا رسیدن رستاخیز از دست می دهند، بلکه مقصود پولس از این اصطلاح اشاره او به مرگ بدن فیزیکی ما است، زیرا که او معتقد است که مردن و از این دنیا رفتن مساوی حاضر شدن فوری ما در حضور مسیح می باشد. شاید جالب باشد که بدانیم که کتاب مقدس این بخش از زندگی ما را با کلمه آسمان معرفی نمی کند.
رستاخیز عیسی مسیح و تغییر ژرف در باورهای پیشین
  • بسیاری از گروه هایی که در کلیسای اولیه به مسیح ایمان آوردند از نژادهای غیر یهود، از میان امتها بودند. تعداد زیادی از این افراد از دیدگهای افلاطونی حاکم در آن زمان تاثیر گرفته بودند و هنگامی که ایشان به مسیح ایمان آوردند، در باورهای آنها تغییرات بنیادی اتفاق افتاد. این گروه که به بدن به مثال قفسی برای روح می نگریستند در مسیح متوجه اهمیت بدن فیزیکی شده، وعده و امید دریافت بدن جلال یافته را پذیرفتند.
  • یهودیان هرچند به رستاخیز ایمان داشتند، اما هرگز این آموزه نکته مرکزی اعتقادات ایشان نبود. اما بعد از قرن اول این باور جایگاه تازه و مهمی در ایمان یهودیان مسیحی پیدا می کند. اهمیت این آموزه بقدری است که نمی تواند الهیات پولس و حتی یوحنای رسول را جدا و منفک از رستاخیز تصور کرد. این باور چنان در کلیسا ریشه پیدا کرد که گروهی از ایمانداران در سال 177 بعد از میلاد صرفأ بخاطر همین آموزه، یعنی رستاخیز از مردگان مورد جفا قرار گرفته، بسیاری جان خود را از دست دادند.
  • ان. تی. رایت در کتاب خودش “متحیر در امید” می گوید که اگر داستان تولد عیسی مسیح از داخل کتاب مقدس حذف شود ما تنها دو باب از متی و دو باب از انجیل یوحنا را از دست خواهیم داد، ولی اگر آموزه قیامت از مردگان را از کلام بزداییم، تمام کتب عهد جدید بعلاوه نوشته های اکثر پدران کلیسا در قرن دوم را نیز باید نادیده بگیریم.
  • یکی دیگر از تغییرات عمیقی که در باور رستاخیز از مردگان در مسیحیان بوجود آمد، این بود که در باور یهود دیدگاه قیامت بسیار روشن و واضح نبوده، اعتقادات ایشان توضیح شفافی در مورد ماهیت بدن جدید به ایماندار نمی بخشید. بسیاری بر این تصور بودند که بدنهای رستاخیز یافته دقیقأ بصورت بدنهای پیش از مرگ خواهد بود. اما در عهد جدید با تعالیم پولس ایمانداران متوجه شدند که هر چند این بدن چون بدن سابق ما در ابعاد زمان و فضا و ماده خواهد بود اما عنصر و ماهیت این بدن نوین (بدن مبدل شده) متفاوت بوده، دارای خصوصیات جدیدی خواهد بود. یکی از خصوصیات آن، غیرفانی بودنش می باشد؛ به همین جهت است که پولس رسول می فرماید که خون و جسم نمی تواند وارث ملکوت خدا گردد.
  • تحول دیگری که در این آموزه در ایمان یهودیت بوقوع پیوست، استفاده استعاره ای از این حادثه بود. در تاریخ یهود رستاخیز برای اشاره به بازگشت قوم اسرائیل از تبعید بکار می رفت. اگر بیاد داشته باشید هنگامی که عیسی مسیح در مورد رستاخیز خود سخن می گوید شاگردان در کتاب اعمال 1: 6 از او می پرسند: “…خداوندا آیا در این وقت ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟” اما استفاده کنایه ای این حادثه در ایمان مسیحی معنی تازه ای پیدا کرده شاهد استفاده تشبیهی از رستاخیز در تعمید آب هستیم. ایماندار با فرو رفتن در آب و برخواستن از آن، اعلام می کند که با مسیح مرده و در او از مردگان قیام می کند.
  • رستاخیز از مردگان بخصوص قیام عیسی مسیح، باور یهودیان را در مورد مسیح را نیز اصلاح کرد. در دیدگان یهودیان مسیح نامیرا بوده سلطنت او بی زوال بود. بر طبق باور ایشان مسیح شخصی بود که برای برقراری ملکوت خدا، با دشمنان خداوند بجنگ رفته، پیروزی و عدالت خدا را برای جهان به ارمغان می آورد. اما بر خلاف انتظارات آنها، عیسی مجری چنین خواسته هایی نبوده و حتی خود مظلوم بی عدالتی های دنیا گشت. نه تنها عیسی به سزای بت پرستان و بی ایمانان نرسید بلکه خود بدست ایشان کشته شد. اما رستاخیز از مردگان عقاید آنها را بلکل تغییر داده در نتیجه بسیاری او را به عنوان مسیح موعود پذیرفتند.
یکی از تصاویر زیبایی که کتاب مقدس در این مقوله برای ما ترسیم می کند در بابهای 21 و 22 کتاب مکاشفه یافت می شود. اورشلیم سماوی به زمین ملحق شده، و زمین و آسمان که دو قطب منفک و مجزایی هستند با تمامی تفاوتشان به هم متصل می شوند. این پیوند فرصتی را ایجاد می کند که کلیسا در موقعیتی استثنایی قرار گرفته قادر شود مقصود نهایی از وجود خود را یعنی انعکاس جلال خدا را به نمایش بگزارد. همانگونه که آدم وحوا در کتاب پیدایش موافق و شبیه خدا خلق شدند تا چون آینه ای جلال خالق خود را انعکاس دهند و با اینکه از لحاظ جنسی و قابلیتهایشان بسیار متفاوت بودند، در اتحاد با هم در نقش زیبای نمایندگان شخصیت پرجلال خالق ایفای نقش کردند، آسمان و زمین نیز در تفوق کامل در هنگام اتصال و پیوند خود، جلال آفریننده آسمان و زمین را متجلی خواهند ساخت. چون پیوند زن و شوهر، دو قطب زمین و اسمان در هم تنیده خواهند شد.
ادوین کشیش آبنوس
اقتباس از کتاب  Surprised by hope نوشته:  N.T.Wright
سپتامبر 2009


۱۳۹۶ تیر ۲۵, یکشنبه

ساختار رهبری در کلیسا




ساختار رهبری در کلیسا

 
 
 
 
 
 
2 Votes

هنگامی که به تاریخ کلیسا نظر می اندازیم، متوجه حقیقت تلخی می شویم که هرگز نمی توان کتمان کرد. حقیقتی که باعث شرمساری ایمانداران به مسیح بوده و مرتبأ توسط منتقدین درجهت انتقاد کلیسا بکار می رود. کلیسای مرئی (جماعتی که مشمول نجات یافتگان و هالکین می باشد، مکانی که برگزیدگان و آنانی که فدیه داده نشده اند در جماعتهای مسیحی به نام کلیسا گرد می آیند؛ و اما کلیسای نامرئی متشکل از برگزیدگان می باشد.) از قرون اولیه یعنی، تقریبأ مدت کوتاهی بعد از تولدش شکل و ساختار کاملأ غیرکتاب مقدسی به خود گرفت. کلیسا از جماعتی که در صداقت و فروتنی خود را مشغول پرستش و خدمت خدا ساخته بود، بتدریج به تشکیلات مقتدری که در جاه طلبی سرمست قدرت و مقام است، تبدیل گشت. لازم به تذکر است که کلیسای نامرئی و یا حقیقی مسیح، در هر دوره ای مطابق و هماهنگ با معنای نامش “جدا و تخصیص داده شده” در خداوند به ستایش و خدمت خود ادامه داده است.
عدم وجود چهارچوب و قالب کتاب مقدسی در کلیسا، باعث ایجاد فرصتی برای مسئولان آن جهت سواستفاده از قدرت و مقام گردیده بود. این فقدانی بود که کلیسا به مدت چهارده قرن از آن می رنجید. بالاخره در قرن شانزدهم هنگام اصلاحات، کالوین با تشویق سیستم شیخی (ساختاری که به اعتقاد بنده، کتاب مقدس تعلیم می دهد) سعی بر آن داشت که چهارچوب بیمار کلیسا را با اصول صحیح رهبری متأثر سازد، که البته بخاطر وخیم بودن مسئله موفقیت چندانی نصیب او نشد تا اینکه در زمان جرج مولر، کسی که بخاطر یتیم خانه هایش معروف است، کلیسا در اصلاح چهارچوب رهبری قدمهای بیشتر و موثرتری برداشت.
هر چند کتاب مقدس تعلیم بسیار واضح و مشخصی در بنای ساختار رهبری کلیسا ندارد، اما می توان بجرأت اعلام کرد که خداوند کلیسای خود را بدون اطلاع از این وضع هرگز باقی نگذاشته است. با مطالعه دقیق متون و در کنار هم گذاشتن رسالات و گزارشات بسیار دقیق لوقا در کتاب اعمال رسولان، به تصویر قابل تشخیصی از نحوه رهبری و اداره کلیسا، مخصوصأ انتصاب رهبران می رسیم.
اگر خداوند در کلام مقدس خود چنین اصولی را برای جماعت مقدسین برجای گذاشته است، مسلمأ بی توجهی و نادیده گرفتن چنین دستوراتی، کلیسا را در معرض خطرات جدیی خواهد گذاشت. مخاطراتی که کلیسا قرنها با آنها دست و پنجه نرم کرده است.
شاید خواننده عزیزی بپرسد که: اگر کتاب مقدس در اعلام اراده خدا در این زمینه ساکت نبوده پس چرا ما شاهد سیستمهای رهبری بسیار متنوعی در تاریخ معاصر در میان کلیساهای خداوند می باشیم؟
پاسخ به چنین پرسشی چندان دشوار نیست زیرا که دلیل چنین انحرافی در ذات گناه آلود و خودخواه ما انسانها نهفته است. ارباب و سرور ما عیسی مسیح، با دانش بر ضعفهای شخصیتی و کاراکتر آغشته به گناه ما، سیستمی را برای کلیسا تعیین کرده است که بر بنیاد جوابگویی بنا گشته، تا کسی بر قوم خدا، خداوندی نکرده، عقاید انسانی و گناه آلودی که نشأت گرفته از کمبودها و عقده های شخصی  می باشد را، بر دیگران تحمیل نکند.
کلیسای اولیه پس از صعود مسیح، توسط دوازده رهبر اداره می گشت. شاید سوال کنید که با خودکشی یهودای خائن، این تعداد به یازده تن تقلیل پیدا کرد، پس چگونه است که شما به دوازده نفر اشاره می کنید؟ همانطور که می دانید رسولان که پس از صعود عیسی تنها شده بودند، در نشستی پس از مشورت دست جمعی، از میان دو نفر، رسولی را به جای یهودا برمی گزینند. متیاس در میان شاگردان در مقام رسول دوازدهم منتخب می گردد.
پس از تکمیل تعداد رسولانی که اصلأ توسط مسیح مشخص شده بود، آنها نیاز به برگزیدن هفت تن دیگر از میان ایمانداران جهت رسیدگی به نیازهای جسمانی کلیسا را احساس کرده، مردانی را در انجام این مهم گماشتند. در همین آغاز، پایه و اساس گزینش رهبران بر اساس رهبری جمعی نهاده شد. رهبری انفرادی در کلیسا جایی نداشته، تمامی خدمات بصورت شورایی و با نظرات جمعی به پیش می رفت. لطفأ برای مطالعه بیشتر به آیات زیر رجوع نمایید:
(اعمال 15) (اعمال 14: 23) (اعمال 20: 17و 28) (اول تیموتاوس 5: 17) (فیل 1: 1) (تیطس 1: 5) (اول پطرس 5: 1)
عهد جدید در هفت بخش مشخص به وضوح به رهبری جمعی در یک کلیسا اشاره می کند، در کنار این هفت قسمت، هشت متن دیگر نیز وجود دارد که به هیچ وجه به ساختار رهبری در کلیسا نپرداخته، در این زمینه مطلبی بیان نمی کند.
اگر وسایل و اصول علم تفسیر جهت فهم این متون بکار گرفته شود، بدون شک رهبری به صورت شورایی پر رنگتر از هر نوع تشکیلات کلیسایی به چشم می خورد. متاسفانه بسیاری از کلیساهای ایرانی این شکل از پیشوایی را پیش نمی گیرند.
قابل به تذکر است که چنین ساختاری تنها مختص به کلیسا در عهد جدید نمی باشد، بلکه در صفحات عهد عتیق نیز شاهد چنین قالبی هستیم.
سیستم پیشوایی کلیسا در عهد جدید (اعمال 14: 23) ریشه در چنین سیستم کهنی در عهد عتیق (خروج 3: 16)دارد. پولس و پطرس رسول دو یهودیه آشنا با چنین روشی، پایه های رهبری کلیسا را بر این اصول بنا نهادند.
اما چرا می بایست کلیسا به اینگونه اداره شود؟
هر یک از ما نقطه کور روحانی در شخصیت و در خدمت خود داریم. این ضعفهای شخصیتی نه تنها می تواند بر خواسته از زمینه تربیتی خانواده و حتی آسیبهای اجتماعی ما باشد بلکه ذات گناه آلود ما نیز نقش بسزایی در این باب بازی می کند. گناه تمام ابعاد وجودیمان را تا به اعماق ذات ما، یعنی دل رخنه کرده، تفکرات و انگیزه های ما را بشدت متأثر ساخته است. گاه در ظاهری بسیار مقدس و خداپسندانه اما در درون آلوده به عصاره کثیف گناه، هم خود و هم دیگران را فریب می دهیم. به همین جهت ما به عنوان اعضای بدن خداوند به یکدیگر نیاز داریم، کلیسا احتیاج دارد تا مقدسین یکدیگر را بنا کرده و وسیله ای در دستان خداوند جهت تراش شخصیت هم باشند.
مسئولیت پیشوایی جماعت بصورت انفرادی، شبان را با چنین ضعفهایی تنها می گذارد، اما رهبری جمعی و شورایی، امکان جوابگو بودن را بوجود می آورد تا ضعفهای شخصیتی با قدرت و عطایای دیگران جایگزین گردد. تاریخدان انگلیسی لورد اکتون می گوید: قدرت فاسد می کند و قدرت مطلق، فساد مطلق را به همراه دارد.
با آشنایی با آموزه گناه و اثر مخرب آن بر شخصیت انسان باید واقف باشیم که بگونه مستقل خدمت کردن می تواند خادم را در معرض گناهان بسیار قرار دهد. هر چقدر به آموزه گناه آگاه بوده و به آن معتقد باشیم، می بایست تاکید ما به پاسخگویی در کلیسا نیز بیشتر باشد.
پیروی از چنین ساختاری در سیستم پیشوایی، سواستفاده در این قسمت را کمتر      می گرداند. البته باید توجه داشت که رهبری بصورت جمعی نیز مشکلات خاص خود را به همراه دارد، و آن تغییر شکل کلیسا از یک بدن و ارگان زنده به یک سازمان و تشکیلات انسانی است
زن در نقش رهبری کلیسا
یکی دیگر از پرجنجالترین موضوعات مورد بحث در باب رهبری در ارتباط با نقش زنان در این خصوص می باشد. آیا این رتبه مخصوص مردان است یا اینکه خدمتی  است که هر دو بتساوی حق ارتقا به آن را دارا می باشند.
دلیل حساس بودن این مبحث، سوتفاهمی است که گاهأ از طرف دسته مخالفین رهبری زنان، در ارائه موضع خود ایجاد می شود. برای رفع چنین سو برداشتی معتقد هستم که می بایست در کنار ارائه دلیل جهت پشتیبانی از چنین دیدگاهی، به مفروضات اشتباهی که مخالفین بدان چنین ادعایی را می سنجند نیز پاسخ داد. هرچند در این مقاله به بررسی سیستماتیک این موضع نخواهیم پرداخت، اما لازم می بینیم بصورت فهرست وار به چنین پیش فرضهای ناردستی اشاره کنیم.
اعتقاد به رهبری کلیسا توسط مردان به معنی:
  • پست انگاشتن جنس مونث در برابر جنس مذکر نمی باشد
  • بی ارزش انگاشتن شخصیت زن در جامعه نیست
  • خارج نمودن زنان از محدوده خدمتی کلیسا نمی باشد
پس از اشاره سریع به نکات فوق اجازه بدهید به مبحث پیشین خود بازگردیم.
پولس رسول برای اینکه ترتیب موجود در کلیسا را توضیح دهد از نمونه خانواده جهت تشریح صحبتهای خود یاری می گیرد. (اول تیموتاوس 3: 7و15) (اول تیموتاوس 2:  8)
خانواده بعنوان کوچکترین واحد اجتماع، با سرپرستی مرد اداره می گردد و پولس رسول با نگاهی بر خانواده، تصویر کلیسا را ترسیم کرده، معتقد است کلیسا نیز باید از ترتیب موجود در یک خانه الهام گرفته، مرد رهبری جماعت را به عهده گیرد.
آیا سپردن خدمت پیشوایی به مردان، فرصت خدمت را از زنان گرفته، عدم لیاقت ایشان را در کلیسا ترویج می کند؟
هرگز! اگر با کلام خدا آشنایی کافی داشته باشیم، خواهیم دانست که زنان در کلیسای اولیه نقش مهمی در خدمتهای روزمره داشتند و حتی کلام خدا زنانی را به ما معرفی می کند که با پولس هم خدمت بودند (رومیان 16: 1- 15) (فیل 4: 2- 3) اما نکته مهم در این خصوص، آگاهی بر این مطلب است که خدمت ایشان رهبری مردان را مخدوش نمی ساخت.
کتاب مقدس در این خصوص با ارائه بخشهایی حد و مرزهایی را برای کلیسا قائل می شود که رعایت آنها جهت رشد کلیسا لازم  و ضروری است.
” و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز، نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت گرانبها، بلکه چنانکه زنانی را می شاید که دعوی دینداری می کنند به اعمال صالحه. زن با سکوت، به کمال اطاعت تعلیم گیرد. و زن را اجازت نمی دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود بلکه در سکوت بماند. زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا. و آدم فریب نخورد بلکه زن فریب خورده، در تقصیر گرفتار شد. اما به زاییدن رستگار خواهد شد، اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا بمانند.” (اول تیموتاوس2 : 9-15)
این قوانین و استانداردهای ارائه شده تعیین کننده مرزهای خدمتی جهت ایجاد هماهنگی در کلیسا می باشد.
اطاعت زنان در ترتیب رهبری (اول تیموتاوس 2: 11- 14)
این قسمت بصراحت، تردید در خصوص رهبری مردان را بالکل حل کرده، موضع کتاب مقدس را در این زمینه برای خواننده روشن می سازد. البته توجه داشته باشید، پولس رسول زنان را از تعلیم در کلیسا مطلقأ منع نمی کند، زیرا که در آیاتی چون (تیطس 2: 3) (اعمال 18: 25- 26) ما شاهد تعلیم دادن زنها نیز هستیم. اما آنچه در این بخش به خواننده آموخته می شود این است که زن اجازه تعلیم مردان در جماعت کلیسایی را ندارد. (اول قرنتیان 14: 34- 35)
آیا تعلیم پولس در این زمینه متاثر از شرایط فرهنگی موجود در آن زمان بوده و یا زیر بنای چنین آموزه ای، الهایات کتاب مقدسی است؟
اول تیموتاوس 2: 12- 13 به ما می آموزد که نتیجه گیری پولس در تعلیم این آموزه کاملأ بر حقایق ثابت الهی بنا شده و نه بر ارزشهای متغییر فرهنگی و اجتماعی.
” زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا. و آدم فریب نخورد بلکه زن فریب خورده، در تقصیر گرفتار شد. اما به زاییدن رستگار خواهد شد، اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا بمانند.” (اول تیموتاوس2: 12-13)
آیا پیروی از این ساختار رهبری به معنی پست انگاشتن زنان در برابر مردان است؟
چگونه می توان اینگونه تعلیم داد زمانی که کلام خدا در این بخش ساکت نمی باشد. “هیچ ممکن نیست که یهود بوده باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شما در مسیح یک می باشید” (غلاطیان 3: 28)
مردان و زنان در حضور خدا یکسان بوده و هر دو به یک اندازه در نجات خود از مسیح فیض می برند. اما آیا وجود چنین تساویی دلیل بر نادیده گرفتن وجود ترتیب خدمتی و رهبری در میان مرد و زن می باشد؟
شاید به این مسئله نیز با پیش فرض اشتباهی نزدیک می شویم و تساوی در مسیح را به معنی رفع وجود ترتیبات می انگاریم. اگر به کتاب پیدایش مراجعه کرده گزارش آفرینش را بدقت مطالعه نماییم، متوجه می شویم که آدم پیش ازحوا خلق می گردد. قبل از اینکه حوا از دنده آدم گرفته شود شاهد مشخص شدن مسولیت مرد در باغ عدن توسط آفریننده او هستیم.
به وی دستور داده می شود تا به دو امر رسیدگی نماید، که بنده آنها را “مسولیت روحانی و اجتماعی” آدم می خوانم.
” پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آن را بکند و آن را محافظت نماید” (پیدایش 2: 10-12) (مسئولیت اجتماعی)
و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بی ممانعت بخور، اما درخت معرفت نیک و بد  زنها نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هر آینه خواهی مرد” (مسئولیت روحانی)
جالب است به یک نکته ظریف در این آیات توجه کنیم و آن این است که هنگامی که این دستورات از خالق آسمان و زمین به آدم ابلاغ می شد، حوا هنوز از آدم آفریده نشده بود. بعد از تعیین قوانین، ما شاهد آفرینش حوا در آیه 21 باب دوم کتاب پیدایش هستیم. از مطالعه متن اینطور بنظر می رسد که آدم مسئول انتقال قوانین باغ عدن به این تازه وارد بوده، اراده خدا را به او توضیح می دهد. زیرا که پس از آن ما شاهد تکرار این قوانین توسط خدا نیستیم.
پس از شکستن وصایای خداوند که نخست توسط حوا و سپس بوسیله آدم صورت گرفت، خداوند اول آدم را خطاب کرده او را در درگاه الهی بازخواست نمود. اما آنچه مایل هستم خواننده در این بررسی اجمالی متوجه گردد، بخش دوم آیه شانزدهم از باب سوم کتاب پیدایش است.
“… اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد” (پیدایش 3: 16)
اگر شما اهل مطالعه کتب تفسیری کلام خدا باشید، حتمی از تنوع موجود در تفسیر این آیه در میان جامعه مسیحی آگاه هستید. کلمه ای که مفسیرین بر معنی آن توافق نظر ندارند، کلمه “اشتیاق” می باشد که سه بار در سرتاسر کتاب مقدس از این کلمه استفاده شده است. (در آیات پیدایش 3: 16و 4: 7 و غزل غزلها 7: 10)
معنای پیشنهاد شده برای این کلمه در عبری: میل وافر، هوس، طلبیدن و آرزو کردن است. معنی دیگری نیز برای این کلمه در عبری وجود دارد که بلعیدن و فرو بردن می باشد. گروهی که این کلمه را به معنی خواهش و اشتیاق ترجمه می کنند، با تفسیر این آیه به مشکل جدیی برخورد می کنند، زیرا که اشتیاق زن به شوهر را به سختی می توان جز نتایج تلخ گناه گذارده آن را بعنوان لعنت پذیرفت.
کشش جنسی و علاقه احساسی جز برکات و نعماتی است که به زوجین توسط آفریننده عالم بخشیده می شود. به همین جهت برای تعیین معنی صحیح این آیه بهتر است به یکی دیگر از آیاتی که این کلمه در آن بکار رفته است توجه کنیم.
“… گناه بر در، در کمین است و اشتیاق تو دارد، اما تو بر وی مسلط شوی” (پیدایش 4: 7)
در اینجا کلمه اشتیاق در مقابل کلمه تسلط و فرمانروایی بکار رفته است که خدا، قائن را تشویق به مبارزه با آن می کند. به قائن گفته می شود که بر اشتیاق گناه بر وی توجه کرده با آن مقاومت نماید. به عبارت دیگر گناه قصد بلعیدن و فرو بردن یا فرمانروایی بر قائن را دارد و قائن در مقابل می بایست خود بر گناه مسلط گشته، اجازه ندهد تا گناه او را تحت تسلط خود در آورد. اگر پیدایش 3: 16 و 4: 7 در کنار هم قرار بگیرند، خواهیم دید که بخش دوم هر دو آیات در مورد تسلط یکی بر دیگری صحبت می کند.
پیدایش 3: 16          حکمرانی مرد بر زن
پیدایش 4: 7             تسلط قائن بر گناه
نتیجه منطقی و تحلیل صحیح آیات فوق ما را بر این وا می دارد که پیدایش 3: 16 را به اینصورت بفهمیم:
(… تو مایل خواهی بود بر شوهرت مسلط شوی ولی او بر تو حکمرانی خواهد کرد) (تفسیر نویسنده)
آنچه از گناه آدم و حوا نصیب زوجین می شود، لعنت به هم ریختن ترتیب و رهبری روحانی و اجتماعی بین زن و مرد است که قبل از گناه در هماهنگی، محبت و صلح اجرا می گشت. لعنت گناه این هماهنگی و محبت را که شالوده این ترتیب بوده را به چالش وا داشته تبدیل به تنشی نامطلوب می سازد. اولین دعوای زن و شوهر بداینگونه شروع می شود.
پولس رسول در کتاب اول قرنتیان 11: 2 یادآور می شود که این ترتیب در کلیسای خداوند که توسط خون مسیح بازیافت شده است هنوز پابرجا بوده، می بایست در خانه و در کلیسا رعایت گردد.
(اول قرنتیان 11: 3)
Advertisements